حتما برای همچین کارایی به آیدی ادمین مراجعه کنید....
از لینک ناشناس که نمیتونیم تشخیص بدیم شما چی میخواید تا حمایتتون کنیم☺️😉
#رضایت_و_نظرات_شما
https://eitaa.com/duhdtv
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ...
الهی عظم البلاء...💚💔
https://eitaa.com/duhdtv
ببخشید دیر اومدم ...😊
این روزا سرمون حسابی شلوغه ...😉
بمونید تا کانال ارتقاء پیدا کنه دوستان...😍
https://eitaa.com/duhdtv
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ،وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالعَهدِ مِنّی لِزیارَتِکُم
🏴اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن
🏴وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین
🏴وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن
🏴وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین...
🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤
#محرم
#یا_امام_حسین(ع)
#یا_صاحب_الزمان(عج)
https://eitaa.com/duhdtv
ای کاش...💙
کانال مارو به دوستاتون معرفی کنید اعضامون بره بالا☺️
#رضایت_و_نظرات_شما
https://eitaa.com/duhdtv
حتما به آیدی ادمین کانال مراجعه کن دوست عزیز🌸
#رضایت_و_نظرات_شما
https://eitaa.com/duhdtv
ممنون که استقبال کردین....😍
دوستان شرمنده پیام ها زیاده ....و همه رو نمیتونم بزارم تو کانال ...ولی در اسرع وقت رسیدگی میشه😅☺️
.....
وان شاالله تا چند ساعت دیگه پارت های رمان نون و ریحون بارگذاری میشه...💙
https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🌮بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 18 اون شب شام خونه ی خاله اینا مونده بودیم.... سعید سر و سنگین ب
🌮بسمه تعالی🌮
رمان نون و ریحون
پارت 19
متعجب نگام کرد ...
یه لبخند مصنوعی زد و تو ماشین نشست و رفت..
........
تو کلاس نشسته بودم و مشغول نوشتن جزوه ...
استاد تند تند درس می داد.
گوشیم سه بار از شماره ی ناشناس تماس داشت و من هم ریجکت می کردم!
فاطمه که رفیق صمیمیم بود کنارم نشسته بود و با تعجب آروم بهم گفت:چرا انقدر گوشیت زنگ می خوره؟کیه؟حالا خوبه صداش کمه!
_نمیدونم...
......
بعد کلاس با دوستام توحیاط نشسته بودیم و حرف می زدیم...
دوباره همون شماره زنگ زد ...
این شیشمین باره!
اعصابم خورد شده بود جواب دادم.
_بله..بفرمایید.
_سلام...
صدای مردانه بود...ته صداش آشنا بود.
_سلام...بفرمایید؟کاری داشتید انقدر تماس گرفتید؟
_اِممم...نشناختی؟سعیدم..
_....
_الوو..
_...تو ...تو شمارمو از کی گرفتی؟
خندید و گفت:بماند...
_نماند...مامانت بهت داد؟
_اههه....ولش کن دیگه...کار مهمی باهات دارم...
_بامن؟
_بله...اجازه دارم یه جایی ببینمت؟
_اِمم..کجا؟
_هرجا...خونه ی پسر شجاع...
_الان وقت شوخیه؟
_خیر...گزینه ی بعدی!
خندم گرفته بود ولی خودم وکنترل کردم.
_سعییید...
_باشه باشه....حالا کجا ببینمت؟
_نمی دونم ...
_یه آدرس کافه برات می فرستم بیا اونجا!
ادامه دارد...
✍نویسندگان:ساجده و فاطمه تبرایی
#رمان_جنایی_عاشقانه
https://eitaa.com/duhdtv