eitaa logo
رمان لند 📖
911 دنبال‌کننده
560 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنون که نظرتون و گفتین...😍 https://eitaa.com/duhdtv
حتما برای همچین کارایی به آیدی ادمین مراجعه کنید.... از لینک ناشناس که نمیتونیم تشخیص بدیم شما چی میخواید تا حمایتتون کنیم☺️😉 https://eitaa.com/duhdtv
به نام خدای توانا...💙🖤 https://eitaa.com/duhdtv
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 https://eitaa.com/duhdtv
ببخشید دیر اومدم ...😊 این روزا سرمون حسابی شلوغه ...😉 بمونید تا کانال ارتقاء پیدا کنه دوستان...😍 https://eitaa.com/duhdtv
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ،وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالعَهدِ مِنّی لِزیارَتِکُم 🏴اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 🏴وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین 🏴وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن 🏴وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین... 🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤 (ع) (عج) https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش...💙 کانال مارو به دوستاتون معرفی کنید اعضامون بره بالا☺️ https://eitaa.com/duhdtv
حتما به آیدی ادمین کانال مراجعه کن دوست عزیز🌸 https://eitaa.com/duhdtv
ممنون که استقبال کردین....😍 دوستان شرمنده پیام ها زیاده ....و همه رو نمیتونم بزارم تو کانال ...ولی در اسرع وقت رسیدگی میشه😅☺️ ..... وان شاالله تا چند ساعت دیگه پارت های رمان نون و ریحون بارگذاری میشه...💙 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🌮بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 18 اون شب شام خونه ی خاله اینا مونده بودیم.... سعید سر و سنگین ب
🌮بسمه تعالی🌮 رمان نون و ریحون پارت 19 متعجب نگام کرد ... یه لبخند مصنوعی زد و تو ماشین نشست و رفت.. ........ تو کلاس نشسته بودم و مشغول نوشتن جزوه ... استاد تند تند درس می داد. گوشیم سه بار از شماره ی ناشناس تماس داشت و من هم ریجکت می کردم! فاطمه که رفیق صمیمیم بود کنارم نشسته بود و با تعجب آروم بهم گفت:چرا انقدر گوشیت زنگ می خوره؟کیه؟حالا خوبه صداش کمه! _نمیدونم... ...... بعد کلاس با دوستام توحیاط نشسته بودیم و حرف می زدیم... دوباره همون شماره زنگ زد ... این شیشمین باره! اعصابم خورد شده بود جواب دادم. _بله..بفرمایید. _سلام... صدای مردانه بود...ته صداش آشنا بود. _سلام...بفرمایید؟کاری داشتید انقدر تماس گرفتید؟ _اِممم...نشناختی؟سعیدم.. _.... _الوو.. _...تو ...تو شمارمو از کی گرفتی؟ خندید و گفت:بماند... _نماند...مامانت بهت داد؟ _اههه....ولش کن دیگه...کار مهمی باهات دارم... _بامن؟ _بله...اجازه دارم یه جایی ببینمت؟ _اِمم..کجا؟ _هرجا...خونه ی پسر شجاع... _الان وقت شوخیه؟ _خیر...گزینه ی بعدی! خندم گرفته بود ولی خودم وکنترل کردم. _سعییید... _باشه باشه....حالا کجا ببینمت؟ _نمی دونم ... _یه آدرس کافه برات می فرستم بیا اونجا! ادامه دارد... ✍نویسندگان:ساجده و فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv