قرائت صفحه 371 سوره مبارکه شعراء
تقدیم به 💖
🌷 شهید حسین علی نوری🌷
✍️ عنوان خاطره : تنبیه نفس
✨ مبارزه با نفس در سیره شهید حسین علی نوری
حسین علی معاون اطلاعات و عملیات تیپ ویژه شهدا بود. یک شب که از نیمه گذشته بود، رفتم طرف سرویس بهداشتی تا تجدید وضویی کنم. صدای آب به گوشم خورد. دیدم حسین علی مشغول دستشویی هاست. حسابی جا خوردم.
گفتم: حسن آقا! شما چرا؟ این کارها در شأن شما نیست. اینجا این همه سرباز و نیروی عادی دارد.
کمرش را راست کرد و گفت: برادر موحد! این حرف ها نیست. مگر من کی هستم. نفسم خطا کرده، زیاده خواهی کرده. الان هم دارم تنبیهش می کنم تا سرکش نشود.
اصرارم فایده ای نداشت. گفت: برو ولی از این قضیه برای کسی چیزی مگو.
بیرون که آمدم ناخواسته چشمم به لباس های_غواصی شسته شده و آویزان روی بند افتاد. همان لباس هایی که گلی بود و ما از خستگی نای شستنش را نداشتیم.
حسابی از خجالت مان در آمده بود.
راوی: آقای موحد
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_حسین_علی_نوری
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
@AyatZendegi_Quran
@qaraat_rooz
@dukanoonquranmz
قرائت صفحه 426 سوره مبارکه احزاب
تقدیم به 💖
🌷 شهید سیدمحمود افتخاری 🌷
✍️ عنوان خاطره : معلم استعدادها!
خوب به یاد دارم که سید محمود می گفت: «باید استعداد نیروهای انقلاب شکوفا شود. باید هر کدام از این بچه ها یکی از یاران حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور باشند». بعد می گفت: «یار امام باید انسانی توانا و دارای قدرت در زمینه های مختلف باشد»
برای برخی بچه ها کلاس عکاسی گذاشت. غالب بچه های این کلاس دوربین های سیاه و سفید داشتند. مربی کلاس آمد و گفت آقای افتخاری اگر می خواهیم کلاس موفق باشد و عکاس تربیت کنیم باید دستگاه ظهور عکس سیاه و سفید داشته باشیم.
ایشان گفت: هزینه دستگاه چقدره؟
گفت: حدود ۲۸۰۰ تومان
افتخاری گفت: «باشه من تا چند روز دیگه این مبلغ را تهیه می کنم».
خب بنده معاون ایشان بودم و خبر داشتم که چنین مبلغی در اختیار ما نیست. ما برای ضروری ترین کارهای مدرسه بودجه نداشتیم. چند روز بعد با افتخاری رفتیم بانک و حقوق سربرج را گرفتیم. ایشان با حق مدیریت و اضافه کاری مبلغ ۲۸۰۰ تومان حقوق گرفت. بعد هم به مدرسه آمدیم. عصر بود که مربی کلاس عکاسی را صدا زد و بدون این که کسی متوجه شود، کل مبلغ حقوق خودش را برای تهیه دستگاه به ایشان داد.
راوی: محمدرضا شوقیان و ناصر مرادی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_سیدمحمود_افتخاری
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
@dukanoonquranmz
قرائت صفحه 420 سوره مبارکه احزاب
تقدیم به 💖
🌷 شهید عيسی حیدری 🌷
✍️ عنوان خاطره : خنده رو
عیسی همیشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد...
💠 برش اول:
بعد از عملیات والفجر ۸، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟
خندید و گفت: انا لله و إنا الیه راجعون.
💠 برش دوم:
می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود.
می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم.
💠 برش سوم:
جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات کربلای پنج داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد. با همان لبخند روی لبش.
راویان: ابراهیم شمسی و مهدی محسنی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_عیسی_حیدری
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
قرائت صفحه 418 سوره مبارکه احزاب
تقدیم به 💖
🌷 شهید احمد عبد اللهی 🌷
✍️ عنوان خاطره : قضای نماز شب
احمد یک عمر با دعا و نماز زندگی کرده بود؛ آن هم در دوره فساد پهلوی. اذان که می گفت تمام بدنش می لرزید و کسانی که صدایش را می شنیدند، گریه می کردند. شهید قاسم سلیمانی عاشق اذانش بود. نمازها را هم پشت او به جماعت می خواندیم.
در هر فرصتی از جمع فاصله می گرفت و مشغول نماز می شد. هر چه اصرار می کردم که این چه نمازی است که می خوانی؟ پاسخی نمی داد. آخرش اصرارم به زبانش آورد. داشت قضاهای نماز شبش را می خواند.
راوی: حیمد شفیعی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_احمد_عبداللهی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم