📌 #نکات_زیارت_آل_یس 18
📜روز هجدهم
📖 وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرا
✍ ما معتقديم كه رجعت و بازگشت شما كه برگشت «عدالت و معنويت» كامل است، حق و حتمي است،
💢 در آن شرايطي كه به نور امام، همهی مرزهاي ايمان و كفر مشخص شده است و آنهايي كه مؤمن به ظهور چنين شرايطي نشدهاند و ايمان خود را فعّال نگه نداشتهاند تا به خيري نايل شوند، ديگر فرصت را از دست دادهاند!!
🔰 چرا كه هر انساني با حدّاقل ايمان به راحتي ميتواند بفهمد خداوند به ظلمات آخرالزمان راضي نيست و هرگز نميپسندد ظالمان عنان جهان را بهدست گيرند و بر مظلومان هر چه ميخواهند تحميل كنند.
🤔 آیا كسي كه اين حدّاقل شعور را ندارد و انتظار هيچ فرجي را نميكشد و به ظلمات آخرالزمان تن داده، ميتواند خود را در جبهه اهل انتظار - با آنهمه شعور و آيندهنگري كه براي اهل انتظار هست- قرار دهد؟!
💠 وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ
وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ
✅ من با تمام وجود و در منظر قلب و عقل خود ميبينم كه مرگ به معني ادامه حيات پس از اين دنيا و ملاقات با دو ملك نكير و منكر، حق و حتمي است و بهترين نوع وقوع است...!
📝 همچنانكه گشودهشدن صحيفه اعمال، و بعث و برانگيخته شدن در حشر و روبهرو شدن با صراط، حق است و شدني، و بهترين نوع وقوع، همين نوع است كه واقع ميشود...!
🔶 همچنانكه «مرصاد» و كمينگاه، حق است تا زيبايي عدل به عاليترين شكل آن ظاهر شود
و نيز ميزان و حساب و حشر و بهشت و جهنّم و وعدههاي به نيكوكاران و وعيد به گناهكاران، همه حق است و شدني و چه زيبا شدني.
🔵 اینک اي مولاي من! ببینید اینها عقاید و باورهای من است همانگونه که مورد نظر شماست، و اميدواريام به توجه شما...
#هیئت_مجازی
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷
4_5926959666234918333.mp3
12.99M
سرود « مادر مادر تو خود آسمونی 🌸 »
ولادت #حضرت_زهرا سال ۹۸
با مداحی حاج محمود کریمی
هیئت رایة العباس (ع)
#پیشنهاد_دانلود
#هیئت_مجازی
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷
#قسمت_دوم
خانم او ايران را ترک کرده و به انگليس رفته بود. پدر مهيار با من صحبت کرد و گفت: پسرم به خاطر مهندسي در رشته هوا و فضا، قصد استخدام در يگان بالگرد صدا و سيما را داشت، اما به خاطر موضوع اعتياد، نمي تواند استخدام شود. پدرمهيار با ناراحتي از من خواست کاري براي مهيار انجام دهم.
با مهيار صحبت کردم. گفتم: من مي خوام برم جبهه، مياي با هم بريم؟ او هم که توي حال خودش نبود گفت: باشه.
خانواده مهيار از او قطع اميد کرده بودند، با اين خبرخوشحال شدند. انگار مي خواستند يک جوري از دست او راحت شوند!
فردا صبح، قبل از اذان آمدم منزل آنها ، يک ساعت طول کشيد تا مهيار از دستشويي بيرون بيايد! حسابي خودش را ساخت! پدرش يک شيشه آب سياه به من داد و گفت: اين شيره سوخته ترياک است. هر روز ۳ بار به او بده تا تَرک کند.
بعد مکثي کرد و گفت: البته اين دفعه چهاردهم است که قصد ترک کردن دارد! ايشان قرص هاي واليوم نيز به من داد و گفت: در شرايط خيلي سخت اين قرص ها را به او بده.
وقتي راه افتاديم، با خودم گفتم: عجب اشتباهي کردم، حالا آبروي خودم را هم مي برم.
بعد گفتم: مهيار، تو اگر شده الکي دولّا راست شوي، بايد بغل من بايستي نماز بخواني، وگرنه بر مي گرديم.
شب رسيديم به يکي از مقرها. من مشغول نماز شدم. مهيار هم که حسابي خمار بود، زير چشمي من را نگاه مي کرد.
بعد از نماز برگشت و گفت: ببين، نمازت غلط بود. تو يه بار دولّا شدي، اما ۲ بار سرت رو زمين گذاشتي!
با تعجّب نگاهش کردم. يعني اين پسر رکوع و سجود و اعمال نماز را هم بلد نيست!؟
فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريضه، اگه حالش بد شد يه دونه از اين قرص ها بهش بده.
آن روز وقتي من نماز مي خواندم، مهيار هم کنار من ايستاد. او هيچ چيزي از نماز بلد نبود. به من گفت: توي نماز چي ميگي؟ بين ۲ نماز چه دعايي مي خوني؟
روز بعد بردمش يه مقرّ ديگه و همينطور تا ۷ روز او را جا به جا کردم تا کسي به مشکل او پي نَبَرد.
روز هفتم حال و روز مهيار بهتر شد. گفت: من ديگه ترک کردم، ديگه خماري ندارم .
پدرش به من گفته بود وقتي مهيار ترک کنه، به خوراک مي افته و بايد حسابي غذا بخوره.
من هم چند کارتن تن ماهي با روغن زيتون براي مهيار گرفتم. او حسابي غذا مي خورد.
✅مهيار را به يکي از مقرهاي کوهستاني بردم. آنجا بالاي ارتفاع بود و چند متر برف نشسته و شرايط بسيار سختي داشت.
آن ايام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهيار در آن مقرّ کوهستاني در کنار چند بسيجي و مجاهد عراقي در واحد مخابرات مشغول شد.
هوش و استعداد خاصي داشت. رمزهاي بي سيم را سريع حفظ مي کرد. شب اول از سرما ترسيده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد .
مدتي بعد به سراغ او رفتم. با بسيجي ها حسابي جور شده بود. با برخي از آنها صحبت مي کرد و مسائل و مشکلات ديني خودش را مي پرسيد.
به نماز خواندن او نگاه کردم.
ادامه دارد...
#داستان
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷
💚الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم:
🌸#بسم_الله_الرحمن_الرحیم🌸
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷
#سلام_امام_زمانم🍀
🌼🍃 آغاز می کنم روزی دیگر را به نام نامی شما؛
✨ و دل به دریای پرالتهابِ زندگی می زنم به امید ساحل امن یاد پرمهرتان؛
حضور آفتابی شما درآسمان قلب من، تمامی لحظه هایم را از اطمینان و آرامش و امید، سرشار می کند
و توانم می دهد به اوج بنگرم و پرواز کنم 🕊
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّک_الْفَرَج
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷
#حدیث
💚قالَ الامام الحسن عليه السلام:
إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.
💚امام حسن علیه السلام فرمود:
همانا در اين قرآن چراغ هاي هدايت به سوي نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاي دل ها و سينه ها است.
[بحار ج۷۵ ص۱۱]
🇮🇷@dyosofezahra🇮🇷