هدایت شده از مخزن هامون
در چار سوق عشق خودت را محک بزن
مهر از یقین بگیر و به بازار شک بزن
از بس که نی زدی رمه را خواب کرده ای
از ترس گرگ ، گاه به گله کتک بزن
تا چند زخم خنجر خویشان به گرده ات
یک چند حیله کن ، به رفیقان کلک بزن
در سوز و ساز عشق به مرهم چه حاجت است
بر زخمهای خویش دمادم نمک بزن
تا چند از غرور لبت غنچه مانده است
گل باش و بوسه ای به لب شاپرک بزن
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
خاموش باش تا که نبینی گزندها
زیرا زبان کشیده تو را ، سوی بندها
هنگام مرگ پنبه به گوشت فرو کنند
آن لحظه نیست لحظه ی تاثیر پندها
گر گل کنی به شاخه ی سبز درخت مرگ
این دار میکند سرت از سر بلندها
گر سر نمی نهد به کمند ارادتی
دل سر سپرده است به گیسو کمندها
وقتی که میرسی نه فقط دل رود ز جای
از جای میجهند تمام سپندها
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
بگذار با تو درد دلی مختصر کنم
با یاد خاطرات کمی دیده تر کنم
یادش به خیر آنکه جهان را به عشق خویش
میخواستم برای تو زیر و زبر کنم
در گوش باورت چه قدر خواندم و نشد
در کوره راه عشق تو را همسفر کنم
با شوق بوسه ، آمده بودی به خواب من
بر گونه ام نشاندی و گفتی خطر کنم
تعبیرشوم خواب من این شد که روز بعد
با داغ بوسه رفتی و گفتی گذر کنم
یادت که هست، سخت گذشتم به خاطرت
اما نخواستم که از عشقت حذر کنم
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
آن بادبادکم که به پرواز تن نداد
تدبیر کار خویش به باد و رسن نداد
تا خود نه همچو ماه کمر خم کند مدام
از آسمان برید و به تحقیر تن نداد
عمری تمام هستی من بال کوچ بود
اما زمان مجال پرستو شدن نداد
چاووش صبح بود به گوش گران خواب
خورشید را سرود به ظلمت سخن نداد
لعنت به فصل خشک که این جنگل صبور
جز پاسخ سکوت به هیزم شکن نداد
فارغ ز خویش و کیش ز بی ریشگی بدان
هر کس که جان خویش برای وطن نداد
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
اندوه مرا ببین و
کمتر گله کن
ای ماه تمامم
دو سه شب
حوصله کن
در چرخه ی غم ، خازن ماتم شده ام
ای عشق بیا و کارها را رله کن
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
وه چه آسان، جان به پای دلفریبان ریختم
ای دریغ عمر گرانی را که ارزان ریختم
در دلم، تا جای پای عشق را محکم کنم
لب فشردم بر لب و دندان به دندان ریختم
چشم باز و طبع خورشیدم شده پاداش آن
یال و کوپالی که در شبهای زندان ریختم
تا بیاشوبم جهان را ، چون دل دریائیم
موج گیسویی در این شعر پریشان ریختم
کور باش دشمنت، ای رود میبینی که من
زنده رود چشم خود را در سپاهان ریختم
#بهرام_احدی
این دو ماهی ِ سپید است به تور افتاده
یا دو ماه است که در برکه ی نور افتاده
این دو سیب است، دو لیموی بهشتی ، دو انار
یا دو نارنج که در حوض بلور افتاده
این دو کبک است دو تیهو است که از سینه ی برف
سر برون کرده و از لانه به دور افتاده
یا دو تا کفتر جلدند که از ترس عقاب
از بد حادثه در چنگ سمور افتاده
در تب بوسه زدن بر لب آن ماه بلند
دل، پلنگی است که از اوج غرور افتاده
بس که رقصیدی و با رقص تو رقصید خلیج
به دل بندر از این ولوله شور افتاده
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
تا که دستت را به دور گردنم انداختی
آتشی در عصمتِ پیراهنم انداختی
از ازل تهمت به دوشم ، خورده یا ناخورده سیب
آنچه کردم یا نکردم ، گردنم انداختی
تا در آغوشم کشیدی دود شد پیغمبری
گر چه میپنداشتم در گلشنم انداختی
من که دامانم از آب هفت دریا تر نشد
سیل رسوایی به جان خرمنم انداختی
مرد عزلت بودم و آبستن مضمون بکر
کودک شهرت چرا در دامنم انداختی؟
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠
به هر طرف که نظر میکنم بیابان است
شریک قافله دزد است و گرگ، چوپان است
در این گریوه ی وحشت که آرزو گم شد
امید پشت کدامین گدار پنهان است ؟
#بهرام_احدی
💠 @e_adab 💠