از دوریت چو شام غریبان گرفتهایم
از در گشادهروی چو صبح وطن درآ
مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
#صائب_تبریزی
💠 @e_adab 💠
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است
#فاضل_نظری
💠 @e_adab 💠
یارب نظری بر من سرگردان کن
لطفی به منِ دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچ از کرم و لطفِ تو زیبد آن کن
#ابوسعید_ابوالخیر
💠 @e_adab 💠
حکایت
عاقبت دغل
مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت.
شبها شیر گوسفندان را می دوشید و در آن آب می ریخت و می فروخت.
روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد.
یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد.
مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟
چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد.
آری دوستان
سزای کسی که کم فروش و گران فروشی می کند، همین است...
#حکایت_های_آموزنده
💠 @e_adab 💠
🌸
صبح زیبای من آن لحظه ی ناب است که تو
چشم خود را بگشایی و طلوعم باشی
👤 #مهدی_عنایتی
💠 @e_adab 💠
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادهست ولیکن بستهست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
#سعدی
💠 @e_adab 💠
•چرا بعضی ها با کوچکترین مسائل به شدت ناراحت میشن؟
-شاید مسائلی که به نظر شما کوچک هستند برای آنها بسیار با ارزش باشند
-ممکن است مدت زیادی تحتِ آزار روانی قرار گرفته باشند و در موقعیت های اجتماعی بسیار حساس تر از دیگران باشند
-مدت بسیار زیادی احساساتشان را سرکوب کرده اند و دیگر ظرفیتی برای نگه داشتن آنها ندارند و به همین خاطر سریع واکنش نشان می دهند
-مدت زیادی همه چیز در زندگیشان درست پیش نرفته و امید زیادی دارند که دیگر همه چیز خوب پیش برود،به همین خاطر با کوچکترین مشکلی بهم می ریزند و گذشته برایشان یادآوری می شود
-آنها آنقدر خسته اند که نمی توانند تظاهر کنند از چیزی ناراحت نیستند یا اینکه لبخندهای مصنوعی بزنند
پس قبل از اینکه بخواهیم به آنها برچسب تلخی و بداخلاقی یا منفی گرایی بزنیم فکر کنیم شاید این واکنش به دلایلی باشه که ما از اونها بی خبر باشیم
#دلنوشته
💠 @e_adab 💠