#رجائی در خون دلی که لعل شد.
مقام معظم رهبری در خاطراتشان، چند جا در کتاب خون دلی که لعل شد از مجاهدت های شهید رجائی نام بردند:
✅۱.آن زندان به نام «زندان کمیته ها معروف بود و در همان سال یا سال قبل تأسیس شده بود، و از این جهت به این اسم نامیده شده بود که وابسته به یک کمیته سهجانبه مرکب از ساواک، پلیس و ژاندارمری بود. پس از آنکه به علت وجود رقابت، مخصوصا میان ساواک و پلیس، بر سر خودشیرینی نزد شاه ، ناهماهنگی میان فعالیتهای این سه نهاد در موضوعات بسیاری آشکار شد، این کمیته تأسیس شد. در نتیجه، ساواک و پلیس در یک کمیته واحد امنیتی باهم جمع شدند. ژاندارمری هم به آنها افزوده شد زیرا برخی جنبشهای انقلابی از شهر فاصله میگرفتند و جنگل را مقر خود قرار میدادند. ژاندارمری مسئول امنیت بیرون شهرها بود.
روزهای پیدرپی را در سلول گذراندم. چنین روزهایی بسیار سخت و سنگین است و تاکسی گرفتارش نشده باشد، نمیتواند آن را درک کند. یک روز سلول ، برابر یک ماه ماندن در بند عمومی است. دست کم میتوان گفت: هشت ماهی را که در سلول این زندان گذراندم، برابر گذراندن هشت سال در بند عمومی بوده است. گفتنی است که #شهید_رجایی ۲۸ ماه را در یک از سلولهای این زندان وحشتناک گذرانده بود.
درازای سلول ۲/۴۰ متر و پهنای آن ۱/۶۰ متر بود، و من در این سلول کوچک گاهی خودم به تنهایی، و گاه با یکی دو سه زندانی دیگر به سر بردم یعنی چهار نفر در مساحتی کمتر از چهار متر مربع. کاش مشکل فقط در تنگی جا خلاصه میشد، که در آن صورت کار آسان بود؛ اما ارعاب روحی و شکنجه بدنی هم وجود داشت.
✅۲.حرف زدن در داخل یک سلول - چنانکه گفتم - ممنوع بود، چه رسد به حرف زدن با زندانیان سایر سلولها، این کاری خطرناک بود، چون از نظر مأموران اوضاع بازجویی و کسب اطلاعات را به هم میریخت؛ به ویژه اگر بازداشتیها متهمان یک پرونده بودند. با این همه حساسیت، «مورس» ابزاری برای گفت و شنود میان زندانیان بود. میان من و سلول شهید رجایی، یک سلول فاصله بود. من با سلول مجاور به وسیله مورس حرف میزدم، پیام به سلول فاصله بود. من با سلول مجاور به وسیله مورس حرف میزدم، پیام به سلول #رجایی میرفت و پاسخ آن برمیگشت.
#امام_خامنهای
#شهید_رجائی
#هفته_دولت