eitaa logo
عاشقان حجاب🇵🇸
189 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
451 ویدیو
89 فایل
تولد کانالمون:همزمان با تولد مهدی فاطمه🙃 https://harfeto.timefriend.net/16610118083803 حرف یواشکی👆 @sharayt313 بخوان شروط را👆 ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا حجـآب‌داشـت... کپی⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
تعریف من از مرد... 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
هدایت شده از سَربازانـ مَہـ🍂ـدے
کانال سربازان مهدی @Zeinabih ادمین می‌پذیرد جهت ادمین شدن به آیدی زیر پیام بدید👇 https://eitaa.com/shokrkhodarakedarpanahhoseinim
هدایت شده از دختران جهادی
چالش یهویی بشیم ۵۸ تایی 🌺 همسایه ها فور
هدایت شده از دختران جهادی
می خوای در مورد انگشتری که مردم را به گریه انداخت بدانی ؟ پس بزن رو لینک و عضو شو https://eitaa.com/cjfjfjdjfjt فیلم سنجاق شده ورود فقط دختران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حرکت داماد عراقی همراهان ماشین عروس را غافلگیر کرد .......●💠🌼💠🌼💠●......
⊰•☁️🔗•⊱ . اهل دل مےداننـد عاشقے و دلدادگۍ ‌مرز پایانۍ ندارد فراق نمۍشناسـد! . ⊰•☁️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌@ea_mhdei
همیشه‌همرنگ‌‌جماعت‌نشو‌... عده‌ای‌همرنگ‌‌جماعت‌شدن‌؛ تبدیل‌شدن‌‌به قاتلانِ‌حسین‌ِفاطمه‌|ع| !' +آسید‌مرتضی‌آوینی🌱
اشڪها خشڪ نمۍشوند، مگر بخاطر سنگدلۍ و دلها سخت نمۍشوند؛ مگر بخاطر گناهان زیاد امام علی(ع)🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•🌺•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت سی و هفتمم...シ︎ الهام می گفت که《برادرهایم از پدرم یاد گرفته اند که همیشه به سر و وضع خود برسند و لباس های شیک و ست بپوشند》.می گفت(بابک،عاشق تیپ زدن بود و همیشه همه ی لباس هایش پاکیزه بودند و جز خودش کسی حق نداشت لباس هایش را مرتب کند). دوباره خیره می شوم به چشم هایش؛ آن قدر دقیق که انگار می خواهم افکارش،به دیدگاهش،به فلسفه اش درباره ی زندگی نفوذ کنم. چه شد که رفت؟ چرا یکدفعه دست از زندگی آسوده کشید و راهی کشور شد که احتمال زنده برگشتن از آن،پنجاه_پنجاه است؟ برای رسیدن به جواب عجله ای ندارم. مطالب نت را نمی خوانم؛ مصاحبه هایی را که با خانواده اش کرده‌اند هم مرور نمیکنم. می‌خواهم خودم کم کم از طریق خانواده‌اش به جواب ها برسم و از زندگی و خلق و خویش بدانم. دختر جوانی خم میشود روی سنگ مزار.انگشتش، میان گل های مزار می چرخد. نگاهت را بالا می گیرد. همان جور که لب هایش برای خواندن فاتحه می جنبد،برایم سر تکان می دهد. سعی می کنم به جا بیاورمش. گردیِ صورتش، توی سیاهی مقنعه، گرد تر به چشم می آید. ابروهای پیوسته اش را در هم گره می زند و انگشت می کشد به مژه هایی که نم برداشته اند.می شناسمش؛ یکی از دخترهای همان دبیرستانی ست که چند روز پیش، مدیر شان را وادار کرده بودند ببردشان سرِ مزار. آن روز مادر زنگ زده بود که عده ای از دخترهای دبیرستانی قرار است برای زیارت قبر بابک بروند مزار. وقتی از من خواسته بود همراهی اش کنم، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. صبح با هم رفتیم و رسیدیم کنار مزار بابک. . ⊰•🌺•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌@ea_mhdei
⊰•🌞•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت سی و هشتم...シ︎ صبح باهم رفتیم و رسیدیم کنار مزار بایک. مادر دست کشید روی زانویش،و از پادردش گفت؛ از عملی که روی زانوهایش کرده و حالا برایش سخت بود زیاد راه برود و روی زمین بنشیند. بعد چشمان خیسش را به من دوخت که کنار صندلی اش نشسته بودم و گفت: روزی که زانوم رو عمل کردم،ماه رمضون بود. چند روزی بستری بودم. خواهرهام، نوبتی کنارم می موندن. وقت اذان که می شد، بابک سریع خودش رو می رسوند تا خاله هاش رو برسونه خونه تا وقت افطار پیش شوهر و بچه هاشون باشن. قبلش کلی اصرار می‌کرد بره برای خاله هاش چیزی بخره تا افطار کنن. چون چند روز، هر وقت اومد بیمارستان، دستش پر بود: کمپوت می‌ آورد؛ آب میوه و بیسکویت می خرید. همه سر به سرش می ذاشتن و می گفتن که(چه خبره؟چرا این همه چیز می خری؟مگه غریبه هستی؟).اون هم می اومد کنار تختم، دست می کشید به سرم،و می گفت(مامان،اینجا همه ش دراز کشیده؛ شاید یهو گشنه ش شد. کم کم میخوره دیگه). مادر، نمِ اشکش را با گوشه ی رو سری اش گرفت و زیر لب گفت آخ، بالام.... این کلمه، بغض هرکسی را می ترکاند. آن روز، دختر ها آمده و دورتادور قبر نشسته بودند. چند نفری عکس گرفتند؛ چند نفری، قرآن کوچکی از کیف شان در آوردند. یکی دو نفری هم که قلم و دفتر روی دست شان بود و عشق شان به نوشتن مشهود، از مادر شهید سوال هایی کردند و جواب ها را تند تند نوشتند. جاهایی هم که مادر در جواب دادن می ماند، یا چیزی می خواست بگوید گفتنش به فارسی برایش سخت بود،آذری به من میگفت، و من به بچه ها می گفتم. مدیر دبیرستان پرسیده بود(این، خواهرش است؟). . ⊰•🌞•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌@ea_mhdei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و آنـگاه ڪہ نفس مغلوب شـد عـاشق مےشـوے… عـاشق ڪہ شـدے، شہیـد مےشـوے❤️✨ کلیپے از 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
سلام بچه ها موافقید هر روزی یک اشپزی بزارم برای مثال غذا،کیک،شیرینی،ژله و .... اگر موافق هستید نظرتون را بگید👇✨دقت کنید چالش ناشناس توی بیو این نیست توی لینک زیر نظر بدهید👇 https://harfeto.timefriend.net/16679876499675 ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
هدایت شده از مَــهوا :))
مــا و شما بـا هـم فرق داریم✋🏼
هدایت شده از ♡دخترونه خاص♡
زیاد بشیم؟ @hijab_zeynaby
هدایت شده از دختران آسمان
-آرزو 😕 +جانم😊 -این پروفایل های لعنتی رو از کجا آوردی😫 +چرا🤨 -اینقدر خوشگلن که نگو🤭🤫 +خوب از یه کانال خوب🤩😎 -می شه لینکشو بدی😢 +نچ نمی شه😌 -چرا ترو خدا😭 +اگه بگم که روزی 125483 بار پروفایل عوض می کنی😜 -اذیت نکن بده دیگه😟 +باشه به کسی ندیااااا😉 -آخ جون چشم😍 +بیا😘 @amozesh_quran_14 -مرسی❤️❤️😘
⊰•🦋⛓💝•⊱ . اۍجـٰان‌چـو‌رو‌نِمـود‌‌ۍجـٰان‌ودلـم‌رُبُـودۍ:) . ⊰•💝•⊱¦⇢ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
⊰•❤️⛓🎀•⊱ . پاک‌ترین‌هوای‌دنیا‌همان‌لحظه‌ایست که‌دلهایمان،هوای‌همدیگر‌را‌می‌کند...!:) . ⊰•❤️•⊱¦⇢ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°
⊰•🖤⛓✨•⊱ . عَقلِ‌مَن‌پَریشـٰان‌شد‌هَرزَمآن‌کہ‌عِشق‌آمَد!:) . ⊰•🖤•⊱¦⇢ 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ °★@ea_mhdei★°