eitaa logo
🖤تنهامسیریهای آذربایجان شرقی🖤
952 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم برای تقرب ۶۰ ✅ در جلسات قبل گفتیم که ما باید تلاش کنیم که افکار منفی رو از ذهن خودمون دور کنیم. 🌱در روایات هم به فراوانی توصیه شده که افکار بد رو از ذهنمون پاک کنیم. ✅✔️ وقتی خداوند متعال از ما چیزی رو میخواد یعنی حتما ما میتونیم اون کار رو انجام بدیم وگرنه این عاقلانه نیست که خدا از ما کاری رو بخواد که ما نتونیم انجام بدیم!☺️ 💪 بنابراین حتما میتونیم این موارد رو از خودمون دور کنیم ولی خب نیاز به داره.
خب حالا یه نکته بسیار مهم رو باید بگیم! ✅ ببینید وقتی که یه مدت برای کنار زدن افکار منفی اقدام میکنیم کم کم هر سطحی از افکار منفی رو که کنار زدیم به سطح جدیدتری میرسیم. 💢💥 سطح جدیدتر از سطح قبلی سخت تر هست و اجر و رشدش هم بیشتر خواهد بود.👌 ✅ اولیاء الهی هم در درجات مختلف امتحان میشدن. به این قصه قرآنی خیلی دقت کنید: ✔️ خداوند متعال به حضرت ابراهیم خلیل الله فرمود پسرت رو در راه من ذبح کن. 💢 طبیعتا ما اگه باشیم سریع توی ذهنمون می اومد که بله این پسر منه و چرا باید ذبحش کنم؟!😕 ولی خب حضرت ابراهیم علیه السلام پیامبر بزرگ خداست. حتی این فکر هم به ذهنش نیومد.👌
🔹 یکی از محققین در این موضوع میگه که علت اینکه حضرت ابراهیم یه مقدار بیتاب بود و موضوع رو با خود اسماعیل در میون گذاشت 👈 این بود که حضرت میدونست که آخرین پیامبر از نسل اسماعیل متولد خواهد شد برای همین بیتاب و نگران این موضوع بود. ✅ ولی خداوند متعال حتی از همین موضوع هم میخواست توجه حضرت ابراهیم رو به سمت خودش جلب کنه... 💕 ابراهیم من... تو فقط باید به من توجه کنی نه به هیچ چیز دیگه... بعد از آزمایش هم خداوند متعال فرمود: قبول شدی ابراهیم... اما دل حضرت گرفت....💔
😭گریه کنان به خدا عرضه داشت: خدایا من برای تو قربانی ندادم... مگه میشه که عاشق در راه معشوقش قربانی نده؟ 🌺 خداوند فرمود: تو به خاطر اینکه پسر عزیزت رو قربانی نکردی انقدر ناراحتی؟ عرضه داشت: بله... خداوند پرسید: تو خودت برای خودت عزیز تری یا آخرین پیامبر؟ - خدایا معلومه آخرین پیامبر. - پسر تو عزیز تره یا پسر آخرین پیامبر؟ - معلومه خدایا! پسر آخرین پیامبر برام عزیز تره...
🌷 بعدش خدا پرده رو از جلوی چشم حضرت برداشت و تمام وقایع کربلا رو نشون داد... اشک های حضرت برای امام حسین علیه السلام شروع به باریدن کرد...😭 خداوند فرمود: ابراهیم... به خاطر این اشکا قربانی رو از تو پذیرفتیم... 👈اون موقع بود که توجه حضرت ابراهیم به خدا محو شد... 🌷 خدایا توجه ما رو بدون اینکه چیزی از ما بگیری به خودت جلب کن مثل کاری که با حضرت ابراهیم کردی.... @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺زندگی بهشت است 🌼بــرای آنــهــایــی کـــه 🌺عاشقانه عشق می‌ورزند 🌼بی پروا محبت می‌کنند 🌺و کــمتـر از دیــگــران 🌼انــتـــظــــار دارنــــد 🌺قلبـتـون کاشانـه عشـق 🌼و زنـدگـیـتـون بـهـشـت 🌺شبتون بــخــیــر @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ ❄سرمای سختی خورده بودم. با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن. تب بالا، سر درد و سرگیجه. حالم خیلی خراب بود. 💧توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد.چشم هام می سوخت و به سختی باز شد. پرده اشک جلوی چشمم، نگذاشت اسم رو درست ببینم، فکر کردم شاید از بیمارستانه، اما دایسون بود ... ♨تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن... –چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست... گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید... ✳حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم. –حتی اگر در حال مرگ هم باشم ،اصلابه شما مربوط نیست. تلفن رو قطع کردم. 🔘به زحمت صدام در می اومد. صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود... 💥پشت سر هم زنگ می زد. توان جواب دادن نداشتم. اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم. توی حال خودم نبودم ...  دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد...   ♨–چرا دست از سرم برنمی داری؟ برو پی کارت. –در رو باز کن زینب. من پشت در خونه ات هستم. تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه!! –دارو خوردم.اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان. یهو گریه ام گرفت. ✳لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم.حتی بدون اینکه کاری بکنه، وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... 🌟دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم. –دست از سرم بردار. چرا دست از سرم برنمی داری؟ اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟ 🔘اشک می ریختم و سرش داد می زدم. –واقعا داری گریه می کنی؟ من واقعا بهت علاقه دارم. توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ پریدم توی حرفش... ❤–باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم… چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود... –توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ 🔷آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم. دیگه توان حرف زدن نداشتم. –باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ من فارسی بلد نیستم... 🔶–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم. از اینجا برو ... برو... و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم... 💢نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم. سرگیجه ام قطع شده بود. تبم هم خیلی پایین اومده بود.اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم. 💮از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم. بلند که شدم ،دیدم تلفنم روی زمین افتاده ... باورم نمی شد، 10 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون... 👌با همون بی حس و حالی ،رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم. تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد. 💞پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود، مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین. از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم. انگار نصف جونم پریده بود.در رو باز کردم. باورم نمی شد ، دکتر دایسون پشت در بود... 😕در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ، با حالت خاصی بهم نگاه کرد. اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام. 💕–با پدرت حرف زدم ،گفت از صبح چیزی نخوردی.مطمئن شو تا آخرش رو می خوری. این رو گفت و بی معطلی رفت. خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل. توش رو که نگاه کردم،چند تا ظرف غذا بود با یه کاغذ.روش نوشته بود... 💠–از یه رستوران اسلامی گرفتم.کلی گشتم تا پیداش کردم. دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری.نشستم روی مبل. ناخودآگاه خنده ام گرفت... 👈ادامه دارد..... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💠برگشتم بیمارستان.باهام سرسنگین بود. غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار،حرف دیگه ای نمی زد. هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید، اولین چیزی که می پرسید این بود... ✳–با هم دعواتون شده؟ با هم قهر کردید؟ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم.چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست... 🌟–واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه. –از شخصی مثل شما هم بعیده در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه. ♨–من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم. –پس چطور انتظار دارید من احساس شما رو قبول کنم؟منم احساس شما رو نمی بینم... 💫آسانسور ایستاد.این رو گفتم و رفتم بیرون. تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود.چنان بهم ریخته و عصبانی که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه... 💥سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد. تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد. گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود... 💟–دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم.بیاید توی حیاط بیمارستان.رفتم توی حیاط. خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد.بعد از سه روز،بدون هیچ مقدمه ای، 🔶–چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟حتی اون شب ، ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد ،که فقط بهتون غذا بدم . حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ 🔘پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید.ساکت که شد ،چند لحظه صبر کردم، 🔷–احساس قابل دیدن نیست ... درک کردنی و حس کردنیه... حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید، احساس فقط نتیجه ی یه سری فعل و انفعالات هورمونیه ... غیر از اینه؟ شما که فقط به منطق اعتقاد دارید ،چطور دم از احساس می زنید؟ 🔶–اینها بهانه است دکتر حسینی ... بهانه ای که باهاش ،فقط از خرافات تون دفاع می کنید... 🔷کمی صدام رو بلند کردم. –نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود، عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد. نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره ،شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ 👌اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن زنده نمی کنید؟اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون ... زنده شون کنید... 💢سکوت مطلقی بین ما حاکم شد. نگاهش جور خاصی بود. حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره.آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم... 🔷–شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ، من ببینم. محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید، از من انتظار دارید، احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ... ⁉شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد. ✔–زنده شدن مرده ها توسط مسیح ،یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا بیشتر نیست.همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود... چند لحظه مکث کرد... –چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم... حالا دیگه من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ❌اگر این حرف ها حقیقت داره ، به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه... با قاطعیت بهش نگاه کردم... ❌–این من نبودم که تحقیرتون کردم، شما بودید.شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست... 👌عصبانیت توی صورتش موج می زد. می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد. اما باید حرفم رو تموم می کردم... ✔–شما الان یه حس جدید دارید.حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش ،احدی اون رو نمی بینه ... بهش پشت می کنن ... بهش توجه نمی کنن ... رهاش می کنن و براش اهمیت قائل نمیشن ... 🌟تاریخ پر از آدم هاییه که خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن اما نخواستن ببینن و باور کنن... شما وجود خدا رو انکار می کنید، اما خدا هرگز شما رو رها نکرده، سرتون داد نزده، با شما تندی نکرده... 🔷من منکر لطف و توجه شما نیستم. شما گفتید من رو دوست دارید اما وقتی فقط و فقط یک بار بهتون گفتم احساس شما رو نمی بینم، آشفته شدید و سرم داد زدید. 💕خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده ، چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ ✳اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد، اما این، تازه آغاز ماجرا بود... 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 در محضر ایت الله بهجت قدس سره: 💫زیارتی که هر روز پس از نماز صبح مولای ما صاحب‌الزمان(عجل الله) به آن زیارت می شود و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره مقید بودند که هر روز آن را بخوانند. ﷽ 💠اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ‏ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ،  وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْدًا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.💠 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅السلام علیکَ ایّها الامامُ المأمون... 🌱سلام بر تو ای مولایی که امین و معتمد خدا هستی و سینه ی پر اسرارت امانتدار رازهای خدا است... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
م ف: علت نامگذاری روز جهانی مساجد چیست؟ بیست و یکم اوت هر سال که مصادف با 31 مرداد است، روز جهانی مساجد نامگذاری شده است. در سال 1348 در چنین روزی مسجدالاقصی که قبله اول مسلمین جهان است توسط صهیونیست ها به آتش کشیده شد. یک جریان مسیحی صهیونیستی در آمریکا شکل گرفته که اعتقاد دارد ویرانی مسجد الاقصی وساخت معبد سوم سلیمان شرط ظهور حضرت مسیح (ع) است و الا ظهور نمی کند. بر پایه این اعتقاد مسجدالاقصی توسط اشغالگران صهیونیست به آتش کشیده شد. مسجدالأقصی در اسلام، دومین مسجد به شمار می‌آید و از نظر درجه اهمیت، پس از مسجدالحرام و مسجد‌النبی قرار می‌گیرد. از آنجا که مسجدالأقصی قبله اول مسلمانان بوده، نزد آنان از جایگاهی والا برخوردار است. واقعه معراج پیامبر گرامی اسلام(ص) و نمازگزاردن دیگر پیامبران به امامت ایشان در مسجدالأقصی موجب شده تا محبوبیت این مکان مقدس نزد مسلمانان دوچندان شود. @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙏 🏓 وقتی ورزش می‌کنم؛ - عضله‌هام نیاز به انرژی دارن، به همین خاطر همون لحظات اول، مولکول‌های انرژی‌ای که قبلاً توی ماهیچه‌هام آماده نگه‌داشتی آزاد می‌کنی. - من ورزش رو ادامه میدم و برای اینکه انرژی بیشتری برام تأمین کنی، قندهایی که تو بدنم ذخیره کردی رو می‌شکنی و روانهٔ ماهیچه‌های فعالم می‌کنی. - حالا مولکول‌های انرژی برای سوختن نیاز به اکسیژن دارن، اینجاست که تو تنفسم رو تشدید می‌کنی، - هم‌زمان ضربان قلبم رو هم بالا می‌بری تا این اکسیژن رو به‌وسیلهٔ خونم به عضله‌ها برسونی. - این سوخت‌وساز و تولید انرژی، دمای بدنم رو بالا می‌بره و تو، از قبل حواست به این هم بود، - حالا با فعال کردنِ غده‌های عرق، سطح پوستم رو مرطوب می‌کنی تا من احساس خنکی کنم. - همهٔ این کارها رو تا زمانی که من فعالیتم رو کم کنم برام انجام میدی و آخر سر، با آزاد کردن هورمونی که ما اسمش رو گذاشتیم اندورفین، یه احساس سرخوشی و سرحالی به من میدی...💞 ممنونم ازت خدا...🙏 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دست بر سینه بگذارید رو به کربلا 🖤 اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ 🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🏴 وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن  🏴@East_Az_tanhamasir
4_5803414309195218984.mp3
3.42M
44 امام صادق خبر داده؛ به والله قســم، ممکنه کسی پنجاه سال نماز بخونه ویک رکعتش هم قبول نشه. آیا از این سخت تــر، مصیبتی هست؟ چه کنیم از خاسرین درنماز نباشیم؟ 🎤 🏴@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🔅🍃🔅🍃🔆🍃🔅🍃 💫امام جواد علیه السلام ثَلاثٌ یَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّه‏ِ: كَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ سه چیز بنده را به مقام رضوان الهى مى‏رساند: استغفار زیاد، فروتنى با مردم و زیاد صدقه دادن. 📚كشف الغمه، ج2، ص349 @East_Az_tanhamasir
✨ بسم الله الرحمن الرحیم برای تقرب ۶۱ 🔵 یه اتفاقی باید در عرف جامعه ما بیفته. چه اتفاقی؟ اینکه تصور مردم باید نسبت به دین عوض بشه. چطور؟ ✅ باید در عرف جامعه ما، این یه مساله خیلی واضح باشه که دین به انسان قدرت میده، اما واقعا اینطور نیست. . قبول دارید؟
💢 یعنی مردم تصورشون از دین این نیست که مهم ترین اثر دین در انسان رو "قدرتمند شدن انسان" بدونن! ⭕️ در طول قرن ها تعلیمات و تبلیغات دینی اصلا به این موضوع پرداخته نشده مثلا شما از هر کسی نظر سنجی کنید که به نظر شما اولین اثر دین در انسان چیه حتما این جواب ها رو میشنوید: 🌷 مهربان شدن، نورانی شدن، معرفت، سخاوت، ادب و... معمولا از این دست جواب ها رو میشنوید. درسته؟