🔸🔸🔶🔸🔸
🌅چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
⚠️جاده لغزنده است
#دشمنان مشغول کارند!
با احتیاط برانید
#سبقت_ممنوع...
✅ دیر رسیدن به پست و مقام ، بهتر از هرگز نرسیدن به #امام است..
✅حداکثر سرعت بیشتر از سرعت #ولی_فقیه نباشد❣
‼️اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!
❌دور زدن #اسلام و #اعتقادات ممنوع
⛔️با دنده #لج حرکت نکنید و با #وضو وارد شوید
✨🌷این جاده مطهر به #خون_شهداست…
#همگام_باولایت_فقیه
#پشتیبان_ولایت_فقیه
#تاظهورمهدی_عج
🔶🔸 @East_Az_tanhamasir
🌺اللَّهُمَّ طَالَ الاِنْتِظَارُ وَ شَمِتَ بنا الْفُجَّارُ وَ صَعُبَ عَلَيْنَا الاِنْتِصَارُ🌺
پروردگارا انتظار ما طولانى شد و افراد فاجر بر ما شماتت كردند و بر ما يارى كردن يكديگر مشكل گرديد
💠 خدایا ، چقدر این فراز زیارت سرداب ، مطابق این روزهای ماست
🔰 از طرفی داغ طولانی شدن #انتظار در دل های ماست
🔰از طرفی شماتت و طعنه های گروه های مختلف به ما، وهابی یک جور طعنه می زند که کو آن امام شما، ایرانی مخالف اسلام هم جوردیگر طعنه می زند، مخالفین انقلاب و طرفداران شاه هم به شکل دیگر شماتت می کنند و امام و رهبری و انقلاب را مسخره می کنند، برخی انقلابی هایی که تا دیروز همراه بودند اما امروز به خاطر نداشتن تحلیل سیاسی درست ، در حال طعنه زدن به دولتی که از سوی رهبری نشان #انقلابی بودن دریافت کرده هستند یک طرف و...
🔰 از طرفی روشنگری کردن و یاری رساندن به دیگران هم واقعا سخت شده است ،
💠 خدایا تعداد ما کم است و کم رسانه
💠 جبهه رقیب زیاد هستند و پر تجهیز
✅ خودت به ما کمک کن ای خدای متعال برای یاری رساندن به این #اسلام و #مهدویت و #نظام_اسلامی و #رهبری و #دولت_انقلابی
🌀 خدایا ما با این جان ناقابل خود تا آخر در این مسیری که یقین به درست بودن آن داریم می ایستیم، تو هم به ما یاری برسان ای یاور همه نیازمندان
@East_Az_tanhamasir
💎آثار و فواید حرکات نماز بر انسان
✨ در حین نمازخواندن انجام یک سری حرکات واجب هستند که همین حرکات از بعد سلامت بسیار مفید هستند و از نظر پزشکی در بخش فواید نماز قرار می گیرند که در ادامه بخشی از آن را مختصر بیان کردیم
🔹بهبود جریان خون
🔹کاهش خشم
🔹درمان افسردگی و استرس
🔹تقویت حالت تعادلی بدن
🔹تقویت قسمت مرکزی مخچه که مسئول کنترل حرکات و اعمال ارادی بدن است با ایستادن در نماز
🔹تقویت ماهیچهها و عضلات شکم ، دستها ، رانها ، ماهیچه ستون مهرهها ، گردن و ساق پا با رکوع کردن
🔹تقویت مهرههای گردن و موثر در درمان دیسک در سجده
🔹کاهش و رفع آسیبهای ستون فقرات گردن و کمر
🔹رفع نفخ معده و بهبود فتق
✍ علاوهبر این افزایش هورمونهائی همچون کورتیزول، ملاتونین و دوپامین در بیداری نماز شب و سحر باعث سلامتی و طول عمر میشود
🌟 محققان آمریکایی نیز تصریح کردند:
نماز میتواند استرس فیزیکی و اضطراب را از میان ببرد و در همین حال تحقیقات نشان میدهد که ادای نماز میتواند به عنوان یک درمان بالینی مؤثر در درمان اختلال عصبی - عضلانی در نظر گرفته شود.
🔴 جزئیات بیشتر را در لینک زیر ببینید
🔗https://b2n.ir/w46967
#نماز
#سلامت
#اسلام
🦋@East_Az_tanhamasir
🟣 میپرسه: من برانداز نیستما. اما با این همه مشکلات، گرانی، بیکاری، رانت بازی و اختلاس مسئولان، چطور از جمهوری اسلامی دفاع کنم؟ چرا باید پای انقلاب بمونم؟ آیا دفاع از انقلاب، به پای آن مسئولین نوشته نمیشه؟ 🤔
🌸✅ جواب: 👆 هر نظام سیاسی، 2 رکن داره:
1. ساختار
2. کارگزار
ما از ساختار دفاع میکنیم. نه کارگزار و اشخاص. اشخاص تا وقتی پای کار انقلاب هستن، حمایت میکنیم، پاشونو کج بذارن، به دیوار میکوبیم. از اول انقلاب، از بنی صدر تا منتظری، از میرحسین موسوی تا فلان وزیر و وکیل.. هزاران اومدن و رفتن و این انقلاب سر جاش هست..
ما 300 هزار شهید دادیم برای اصل نظام. برای ساختار نظام. نه برای این آدمها. و تا پای جان هم از این ساختار حمایت میکنیم..
#ایران #جمهوری_اسلامی #انقلاب_اسلامی #ولایت_فقیه #اسلام #شهدا
@East_Az_tanhamasir
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند.
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي #انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي #سپاه را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن #رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا ميخواستم كه وقتي با دشمنان #اسلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و #غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.
با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شد.
گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!
محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
@East_Az_tanhamasir
رنگ خدا:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهل و یکم : اسیر
✔️ راوی : مهدی فریدوند ، مرتضی پارسائیان
🔸از ويژگيهاي ابراهيم، احترام به ديگران، حتي به اسيران جنگي بود. هميشه اين حرف را از ابراهيم ميشنيديم كه: اكثر اين دشمنان ما انسانهاي #جاهل و ناآگاه هستند. بايد #اسلام واقعي را از ما ببيند. آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد.لذا در بسياري از عملياتها قبل از شليك به سمت دشمن در فكر به اسارت درآوردن نيروهاي آنها بود. با اسير هم رفتار بسيار صحيحي داشت.
🔸سه #اسير عراقي را داخل شهر آوردند. هنوز محلي براي نگهداري آنها نبود.
مسئوليت حفاظت آ نها را به ابراهيم سپرديم. هر چيزي كه از طرف تداركات براي ما مي آمد و يا هر چيزي كه ما ميخورديم. ابراهيم همان را بين اسرا توزيع ميكرد. همين باعث ميشد كه همه، حتي اسرا مجذوب رفتار او شوند.كمي هم عربي بلد بود. در اوقات بيكاري مينشست و با اسرا صحبت ميكرد.
🔸دو روز ابراهيم با آنها بود، تا اينكه خودرو حمل اسرا آمد. آنها از ابراهيم سؤال كردند: شما هم با ما مي آيي؟ وقتي جواب منفي شنيدند خيلي ناراحت شدند. آنها با گريه #التماس ميكردند و ميگفتند: ما را اينجا نگه دار، هر كاري بخواهي انجام ميدهيم. حتي حاضريم با بعثيها بجنگيم!
٭٭٭
🔸عمليات بر روي ارتفاعات آغاز شد. ما دو نفر كمي به سمت بالای ارتفاعات رفتيم. از بچه هاي خودي دور شديم. به سنگري رسيديم که تعدادي عراقي در آن بودند. با اسلحه اشاره كردم که به سمت بيرون حركت كنيد.
فكر نميكردم اينقدر زياد باشند! ما دو نفر و آنها پانزده نفر بودند.
گفتم:حركت كنيد. اما آ نها هيچ حركتي نميكردند!
🔸طوري بين ما قرار گرفتند كه هر لحظه ممكن بود به هر دوي ما حمله كنند.
شايد هم فكر نميكردند ما فقط دو نفر باشيم!
دوباره داد زدم: حركت كنيد و با دست اشاره كردم ولي همه عراقيها به افسر درجه داري كه پشت سرشان بود نگاه ميكردند!
🔸افسر بعثي ابروهايش را بالا مي انداخت. يعني نرويد! خيلي ترسيدم، تا حالا در چنين موقعيتي قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شد. يك لحظه با خودم گفتم: همه را ببندم به رگبار، اما كار درستي نبود.
هر لحظه ممكن بود اتفاق بدي رخ دهد. از ترس اسلحه را محكم گرفتم. از خدا خواستم كمكم كند. يكدفعه از پشت #سنگر ابراهيم را ديديم. به سمت ما مي آمد. آرامش عجيبي پيدا كردم. تا رسيد، در حالي كه به اسرا نگاه ميكردم
گفتم: آقا ابرام، كمك! پرسيد: چي شده؟!
گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نميخواد اينها حركت كنند! بعد با دست، افسر را نشان دادم. لباس و درج هاش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود.
🔸ابراهيم اسلحه اش را روي دوشش انداخت و جلو رفت. با يك دست يقه #افسر بعثي و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند كرد! چند متر جلوتر او را جلوي پرتگاه آورد.
تمامي عراقيها از ترس روي زمين نشستند و دستشان را بالا گرفتند. افسر بعثي مرتب به ابراهيم التماس ميكرد و ميگفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم و همينطور ناله ميكرد. ذوق زده شده بودم، در پوست خودم نميگنجيدم، تمام ترس لحظات پيش من برطرف شده بود. #ابراهيم افسر عراقي را به ميان اسرا برگرداند. آن روز خدا ابراهيم را به كمك ما فرستاد.
بعد با هم، اسرا و افسر #بعثي را به پايين ارتفاع انتقال داديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
@East_Az_tanhamasir
تناقض های آزادی.mp3
1.8M
#پادکست
🔶 تناقضهای آزادی
🔷 الزام نفقه آری؛ الزام پوشش خیر
📌 برگرفته از جلسات «حقی که بر گردن ماست»
#حجاب #عفاف
#نفقه #اسلام
#اللهمعجللولیکالفرج
@East_Az_tanhamasir