✨مناظره #امام_صادق_علیه_السلام با شخص مُنکر خدا در باره قدرت خدا
👈هشام بن حَكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (علیه السلام) بود،
روزی یكی از منكران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات كرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنكه دنیا كوچك شود، و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده
عبدالله: یك سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار شد و به حضور امام صادق (علیه السلام) رسید، و عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیصانی نزد من آمد و سؤالی از من كرد كه برای پاسخ به آن، تكیهگاهی جز خدا و شما كسی نیست».
امام: او چه سؤالی كرد؟
هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد كه دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بیآنكه دنیا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای ه
شام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: دارای پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و لامسه)
امام: كدام یك از این پنج حسّ، كوچكتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یك عدس، یا كوچكتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه كن، به من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه كرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها، كاخها، بیابانها، كوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی كه قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت كه میبینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود؟!
در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق (علیه السلام) را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
هشام به خانه خود بازگشت، فردای آن روز عبدالله نزد هشام آمد و گفت:
من برای عرض سلام آمدهام نه برای گرفتن جواب آن سؤال.
هشام گفت: اگر جواب آن سؤال را میخواهی، این است جواب آن (سپس جواب امام را برای او بیان كرد)
عبدالله دیصانی تصمیم گرفت شخصاً به حضور امام صادق (علیه السلام) برسد و سؤالاتی را مطرح كند
به خانه امام صادق (علیه السلام) رهسپار شد و اجازه ورود طلبید، به او اجازه داده شد، او به محضر آن حضرت رسید و نشست و گفت:
«ای جعفر بن محمّد! مرا به معبودم راهنمائی كن.
امام اشاره به جایی كردند و فرمودند: در آنجا بنشین.
عبدالله نشست، در همین هنگام، یكی از كودكان امام كه تخم مرغی در دست داشت، و با آن بازی میكرد، به آنجا آمد، امام به كودك فرمود: «آن تخم مرغ را به من بده» كودك، تخم مرغ را به امام داد.
امام، آن را بهدست گرفت و به عبدالله رو كرد و فرمود: «ای دَیصانی! این تخم را نگاه كن كه سنگری پوشیده است، دارای:
1ـ پوست كلفتی است.
2ـ زیر پوست كلفت، پوست نازكی قرار داد.
3ـ زیر آن پوست نازك، (مانند) نقرهای است روان (سفیده)
4ـ سپس طلائی است آب شده (زرده) كه نه طلای آب شده با آن نقره روان بیامیزد، و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است، نه سامان دهندهای از میان آن بیرون آمده كه بگویید: من آن را آنگونه ساختهام، و نه تباه كنندهای از بیرون به درونش رفته، كه بگوید من آن را تباه ساختم، و روشن نیست كه برای تولید فرزند نر، درست شده یا برای تولید فرزند ماده، ناگاه پس از مدّتی شكافته میشود و پرندهای مانند طاووس رنگارنگ، از آن بیرون میآید، آیا به نظر تو چنین تشكیلات (ظریفی) دارای تدبیر كنندهای نیست؟
عبدالله دیصانی در برابر این سؤال، مدّتی سر به زیر افكند، سپس (در حالی كه نور ایمان بر قلبش تابیده بود)سر بلند كرد و گفت: «گواهی میدهم كه معبودی جز خدای یكتا نیست و او یكتا و بیهمتا است،
و گواهی میدهم كه محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده و رسول خدا است،
و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستی،
ومن از عقیده باطل و كرده خود توبه كردم و پشیمان هستم».
😊😊😊
_______
منبع :
ـ اصول كافی، جلد 1، ص 79 و 80.
💕@East_Az_tanhamasir
حاجسیدمجید_بنیفاطمه_از_آسمون_چشمام_بارون_غم_میباره_.mp3
5.82M
#امام_صادق_علیه_السلام
◾️از آسمون چشمام بارون غم میباره...
🎤سیدمجید بنی فاطمه
@East_Az_tanhamasir