۱۳ بهمن ۱۴۰۲
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحنِ یل اُم البنین
از مرور خاطراتش نیز لذت میبرم
مینشستم رو به ایوان امیرالمؤمنین
خوب یادم هست هر موکب که رفتم، پهن بود
زیر پای زائرانت بالِ جبرئیلِ امین
با چه شوقی تاول پاهای خود را میشمرد
زائری که بود گویا با ملائک همنشین
دسته دسته وارد کرب و بلایت میشدیم
گوئیا بودیم دستان خدا در آستین
این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت
هاتفی میگفت با ما: فادخلوها خالدین
من تمام سال را با اربعینت زندهام
ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین
با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد
در میان راه هر جایی که میخوردم زمین
#نـوكـر_نـوشـت:
#حـسـیـن_جـان
تا کی به تو از دور سَـــلامی برسانم
جانْ بیتو بهلَب آمده، ای پارهی جانم
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_حسین_محمدی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
ایران 🇮🇷 ۲ _ ۱ ژاپن
تبریک میگم به همه مردم ایران
بُرد تیم ملی ایران رو ...
ان شاءالله همیشه شاد باشید 💐
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
#اطلاعیه
ویژه برنامه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان قزوین
روابط عمومی
#آستان_مقدس_امامزاده_حسین علیه السلام
@qazvin_oghaf
@ebn_reza_qazvin
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دلها را خدا، سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی
ماندهام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمانها، مسلمان کرد با بوی علی
گر میاندیشی نماز و روزهات را میخرند
ای برادر! این تو و این هم ترازوی علی
بیشتر از برق دَمهای دو سوی ذوالفقار
دوستان را کشته خَم های دو ابروی علی
هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری
یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی
#نـوكــر_نـوشــت:
#جانـم_علـی♥️
روز محشر ميشود معلوم بر خلق خدا
مالک روز قيامت صاحب پرچم علیست
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_سعید_علیدادی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
📗 آتش زندگی هرکس متفاوت است
جوانی نزد پیر دیدهوری از فقر روزگار زبان به شکایت گشود.
پیر گفت:
برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی زندگی او را میکنی به من نشان بده.
جوان نشانِ همسایه خویش داد که تاجر خرما بود و در حجره خود سکههای طلا را میشمرد.
پیر آن جوان را نزد او برد و به تاجر گفت:
حاجتی در دنیا داری که آزارت دهد؟
تاجر گفت:
آری! مدتهاست درد معده مرا از خوردن آنچه میبینم و هوس میکنم، بازداشته است. کاش کاسهای خرما داشتم ولی معده سالم این جوان را.
پیر دوباره جوان را خطاب کرد و از او پرسید:
باز چه کسی را در این شهر خوشبخت میبینی؟
جوان حاکم شهر را نشان داد و هر دو نزد او رفتند.
پیر از حاکم پرسید:
حاجتی داری که زندگی را بر تو تلخ کرده باشد؟
حاکم گفت:
آری، شب و روز در این اندیشهام مبادا کسی از دربار بر من خیانت کند و خون من برای تصاحب تاج و تختم بریزد.
ای کاش مثل این جوان بودم. دو گوسفند میگرفتم و برای خود به صحرا میبردم که آن مرا کفایت میکرد، چون آرامش داشتم.
در مسیر برگشت پیر پارسا پرسید:
ای جوان آتش چند رنگ است؟
جوان گفت:
دو رنگ، سرخ و نارنجی.
پیر گفت:
آتش چون رنگینکمان هفترنگ است. آتش تاجر رنگش آبی بود و آتشی که بهرنگ آبی بسوزد نوری ندارد که دیده شود، پس تو آتش او را نمیدیدی.
آتشی که سبز باشد نورش برای بیننده زیبا است ولی کسی که در نزد آن است را میسوزاند و دیگران از آن بیخبرند. آتش زندگی حاکم در چشم تو سبز و زیبا بود.
پس هرکس را آتشی در زندگی میسوزاند که فقط رنگش با دیگری متفاوت است ولی وجود دارد.
دیدی در زندگی تو هم آتشی بود که تاجر و حاکم از آن بیخبر بوده و در آرزوی داشتنِ زندگی تو بودند.
🌹🍏🌹
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
#گزارش_تصویری
مسابقه کتابخوانی
کتاب مکتب مصطفی صدرزاده
اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان قزوین
روابط عمومی
#آستان_مقدس_امامزاده_حسین علیه السلام
@qazvin_oghaf
@ebn_reza_qazvin
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
خون می چکد حسن زِ لب تو، سخن مگو
گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو
من مثل تو که صبر ندارم، عزیزِ من
از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو
اصلاً بیا به فکر خودت باش و این کفن
اصلاً بیا و روضه از این بی کفن مگو
دیدم تن کبود تو، آتش گرفته ام
حالا تو از منی که شوم پاره تن مگو
مادر به دست خواهرمان داد امانتش
از غارت و نماندنِ آن پیرهن مگو
یک پیرمرد کور به پای تو نیزه زد
امّا تو از گلوی من و نیزه زن مگو
از غارت تنم سخنی را وسط مکش
از دسته دسته روی سرم ریختن مگو
وقتی به جای گل به تنت تیر ریختند
از زیر نعل ماندنم عریان بدن مگو
طشتِ مدینه ی تو کجا، طشتِ من کجا
از خیزران نشستن بر این دهن مگو
یومُ الحُسین گفتی و زینب ز تاب رفت
دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو
#نـوكــر_نـوشـت:
#یاحــسـن_جانم
کـار من نیست که از عشق شما دم بزنم
یــا شبیــه شهــدا شعلـه زنــم بــر بدنـم
منـــم و لقـلقـه ای ســاده درون دهـنــم:
"من حسینی شده ی دست امامِ حسنم"
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، #دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_اسماعیل_زاهدپور
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
۱۶ بهمن ۱۴۰۲