بیچارهام، دل خستهام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم
قلب سیاه و چشم خشک آوردهام من
اشکم نمیآید، گره خورده به کارم
غیر از گناه و معصیت انگار اصلاً
کاری نمیآید از این چشمان تارم
حرف جدایی را نزن، دق میکنم من
من که به جز این خانه جایی را ندارم
چیزی به جز بار گنه بر شانهام نیست
بار مرا بردار که افتاده بارم
هی قول توبه میدهم اما چه سودی
دیگر به قول خویش اطمینان ندارم
من را بسوزان اعتراضی که ندارم
نااهلم و میدانم اصلاً اهل نارم
بدجور دلتنگ غروب کـربلایم
ای کاش میشد سر بر آن تربت گذارم
این روزهها، روضه بهپا کردند در من
این روزها یاد لب خشک نگارم
قربان آن خواهر که پای نیزه میگفت:
حالا ببین بر ناقهی عریان سوارم
یک روز عباسِ علی دور و برم بود
حالا به شمر و حرمله افتاده کارم
#نـوكـر_نـوشـت:
#حسین_جان💔
بارِ گناه، برکتِ چشم مـرا گرفت
شرمنده در مصیبتِ تو، کم گریستم
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حـرم_سیدموسی_حسینی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم