eitaa logo
آستان مقدس امامزاده حسین ( ع ) قزوین
764 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
779 ویدیو
4 فایل
امامزاده حسین (علیه السلام) فرزند بلافصل حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اطلاع رسانی مراسمات و گزارشات آستان و مطالب ناب ادمین @tahan1367
مشاهده در ایتا
دانلود
سهممان ازکل عالم گرحسن باشدبس است ما غلامیم واگرسرورحسن باشدبس است گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه شافع من درصف محشرحسن باشدبس است خلق تصویر خدا بر جلد آدم ساده بود سوژه ی تصویرصورتگرحسن باشدبس است متن قرآن راکریم ازبخشش اوخوانده اند قسمتی ازآیه ی مضطرحسن باشدبس است بار عالم را به دوشش میکشد حین نماز گر به روی دوش پیغمبرحسن باشدبس است درجمل باضربه ی شمشیرخوداثبات کرد درمیان لشکرحیدرحسن باشدبس است هرکسی ازهمنشین خوداثرخواهدگرفت همنشین مالک اشترحسن باشدبس است آیت الکرسی کجا و ذکر الله الکریم ذکرنقش سنگ انگشترحسن باشدبس است صاحب امر تقیه انتقامش کربلاست واعظ بنشسته برمنبرحسن باشدبس است بارهاگفتم و میگویم که ازلطف شماست ناظراشعاراین دفترحسن باشدبس است : 💔 لال بادآنکه بگویدکه حسن بی حرم است آسمان گنبدتان، کل زمین صحن شماست صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
سبطِ اکبر،ماجرایِ کوچه را تعریف کن شاهدِ کوچه، بلایِ کوچه را تعریف کن باسکوتت میکُشی اُمّ البنین را،جانِ من اندکی حال وهوایِ کوچه راتعریف کن می شوم سنگِ صبورت،عقده رابیرون بریز ای عزیزِ دل،جفایِ کوچه را تعریف کن روبرو شدباشما،آن بی حیاآخرچه کرد؟ خواهشاًتوماجرایِ کوچه را تعریف کن غیرتی فرزندِزهرا، اینقَدَر درهم نشو شمّه ای ازدردهایِ کوچه راتعریف کن بی حیا،دستی بلندکرده به رویِ مادرت سیلی وضربِ صدایِ کوچه راتعریف کن مطمئنم که حمایت کرده ای از فاطمه ناله ای کرده نوایِ کوچه را تعریف کن حرفهایِ تند زد بر مادرت یا بر خودت؟ سبطِ اکبر، ناسزایِ کوچه را تعریف کن : 💔 زَهرا حَرَم نداشت تو هم بی‌حَرَم شدی از کـودکـی هَمیشه هَـوادار مادری... سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
اول تو را سرشته و انسان درست کرد شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد تا از من خراب مسلمان درست کرد می خواست رحمتش همه جا را بغل کند با اشکهای چشم تو باران درست کرد باید برای بندگی سجده هایمان  یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد بالم اگر به درد پریدن نمی خورد یک سایبان که می شود از آن درست کرد  من زنده ی نسیم مسیحادم توأم آدم اگر شدم به خدا آدم توأم تو ابتدای نسل طهورای کوثری تو رودخانه ی زهرای اطهری باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری کار خداست اینکه پیمبر پسر نداشت وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری نسل مطهر نبوی، نسل دختریست با این حساب تو حسن ابن پیمبری گفتند زاده ی اسدالله غالبی صبح جمل که شد همه دیدند حیدری : 💔 گرچه درروی زمین حتی نداری یک حرم شیعه روزی عرش سازدبرمزارت یاحسن سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
خواب دیدم قبرتان آخرطلايي می شود بغض مانده درگلوعقده گشایی می شود دورقبرپـاكتان با دست عشاق حسن خشتها برروي هم،برپا بنایی می شود گنبد وگلدسته وایوان زیبای بقیع عاقبت یک صبح زیبارونمایی می شود این دل پردرد من با یاد ارباب كريم درمیان صحن مشغول گدایی می شود با نوای گرم مدّاحان پاک اهلبیت درحریم فاطمه نغمه سرایی می شود با سلامی رو بسوی مرقد پاک حسین در بقیعِ عشق، دلها کربلایی می شود با توسل برغریب نینوا در صحنتان از تمام زائران مشکل گشایی می شود : 💔 حبّت به دل خصم علی جاشدنی نیست والله که مانند تو پیدا شدنی نیست😍 سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن دل خراب من و لطفِ یک دعای حسن تمام زندگی من فدای آن کس که تمام زندگی او شده فدای حسن من از تبار عزای محرم و صفرم چرا که حسن ختامش بود عزای حسن خودم فدای تمامی سینه‌زن‌هایش پدر و مادر من نذر بچه‌های حسن خدا گواست تمام مدارج عرفان خلاصه می‌شود آخر به خاک پای حسن قرار بود که تقدیر این‌چنین باشد حرم برای حسین و کرم برای حسن به لطف مادر و یاریِ دیده‌ی خیسم نشسته‌ام که برای تو روضه بنویسم نــوكـــر نـوشـــت: ما گداییم و همین لذت اجدادی ماست این اسیری به خدا معنی آزادی ماست ما اسیریم و گدای شرف و جود حسن ذکر ارباب حسن مایه ی آبادی ماست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
تیر بلا رسید و دلم را نشان گرفت آتش به سینه ام زد و تاب وتوان گرفت عمری ز خاطرات ِگذشته گریستم شکرخدا که زهر ازاین خسته جان گرفت مویم حکایت غم دیرینه می کند بغض گلو و اشک، مسیر بیان گرفت راوی روضه های غروب مدینه ام در آن زمانِ تلخ دل آسمان گرفت ازقصه ای که برکسی آن را نگفته ام باغ امید من همه رنگ خزان گرفت دستی که بین کوچه به مادرکشیده زد باضربه اش ازاین دل زارم امان گرفت دیدم که مادرم پی من دست میکشد سیلی ز مادرم همه تاب وتوان گرفت : شد عاقبتش خیر هر آنکس که در عالم گردید غلامی ز سرای تو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
با تیر آمدند به تشییع پیکرت خون می گریست در غم تو چشم خواهرت عمریست روبه روی تو و چشمهای توست تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت در خانه کاش مَحرَم اسرار داشتی مثل رباب کاش وفا داشت همسرت فرمانده ای غریب تر از تو ندیده ایم از هم گسست با طمع سکه لشکرت معلوم شد از این جگر پاره پاره ات دیگر رسیده است نفسهای آخرت در کربلا اگرچه نبودی خودت ولی پرپر شدند جای تو گلهای پرپرت تاریخ را ورق بزن و آخرش ببین افتاده است در دل صحرا برادرت : گاه از و تیر و بدن می گویم گاهی ز بی کفن می گویم در روضه ی هردو آب چون دارد دست با خوردن آب، می گویم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
کبوتریم و پی دانه ی امام حسن رسیده ایم در خانه ی امام حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه ی امام حسن عجیب نیست اگر می شوند دشمن و دوست اسیر لطف کریمانه ی امام حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه ی امام حسن نمیرویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه ی امام حسن دل شکسته ی ما آنقدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه ی امام حسن فقیر بوده ولی پادشاه می گردد به هرکه می رسد عیدانه ی امام حسن به نام قاسمیون مفتخر شدیم و شدیم غلام قاسم دردانه ی امام حسن : ما بنده‌‌ی عشقیم و حسن بنده‌نواز اســت تا کوی حسن هست به ‌جنت چه نیاز است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی‌شده از کار تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم میچكد از كُنجِ لبم عاقبت سایه‌ی مرگ آمد و بر ما اُفتاد باز هم خاطره‌هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه‌ی غمها اُفتاد یاد آن کوچه که با مادر خود میرفتم به سرم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن‌بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می‌خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی‌ شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست‌کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه‌ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد : زَهرا حَرَم نداشت تو هم بی‌حَرَم شدی از کـودکـی هَمیشه هَوادار مـادری... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
گرچه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم‌ میرسد از راه، روزی که قیامت می‌کنیم ‌میرسد روزی که می‌سازیم، صحنت را حسن؟ بعد از آن درباره‌اش هر روز، صحبت می‌کنیم از مزارت گَردِ غم یک روز، جارو می‌شود خاکهای روی آن را مُهر تربت می‌کنیم ما حصارِ ظلم رااز دورِ قبرت می‌کَنیم زائرانت رااز این دیوار، راحت می‌کنیم عاقبت یک روز، از درگاهِ پرچمِ گنبدْ طلایت را زیارت می‌کنیم عاقبت یک روز، رو به گنبدت میایستیم دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم لذتِ بوسیدنِ دستِ ضریحت را حسن با تمام ساکنان عرش، قسمت می‌کنیم : حسن امام من است و منم گدای حسن تمام هفته فـدای دوشنبه های حسن سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
ما درد میدهیم و دوا میدهی به ما بیمار می شویم و شفا میدهی به ما بیمار می شویم و گلایه نمی کنیم خیر است هرچه دردوبلا میدهی به ما ای باغبان قلب، تو این باغ خشک را آباد میکنی و صفا میدهی به ما فهمیدم از سه مرتبه انفاق زندگیت هرچه به تو رسد همه را میدهی به ما لقمه نخورده ایم ز دستان هیچ کس ای سفره دارِ شهر، غذا میدهی به ما؟ در خانه ی تو جای گداصدرمجلس است پیش خودت همیشه توجامیدهی به ما : 💔 شد عاقبتش خیر هر آنکس که در عالم گردید غـلامی ز سرای تو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
آنکه دارد به دلش غصه‌ی بسیار، منم ساکن غمکده‌ی ماتم دلدار، منم همه‌ی شهر، سر سفره‌ی من نان خوردند ولی انگار به یک شهر بدهکار، منم آنکه یک عمر، شبش سر شده با کابوسی که در آن مادرِ او می‌شود آزار، منم وسط کوچه‌ی غم، خانه خرابم کردند آنکه دنیا شده روی سرش آوار، منم مقتل اصلی من در وسط آتش بود آنکه جان داده میان در و دیوار، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سینه‌ی سوخته از سرخی مسمار، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیلی رخش انگار، منم : 💔 تو کریم اهل بیتی، من تهیدست و فقیر ای عصای دست مادر دست مارا هم بگیر سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است که زنده روح من از این محبت حسن است اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید کلید جنت من در رضایت حسن است به زیر منت دنیا نمی روم هرگز همیشه گردن من زیر منت حسن است عجم شدم که شوم شیعه با نگاه حسن که شیعه گشتن ایران کرامت حسن است مسیح اگر که دمش مرده می کند زنده ز گریه بهر حسین و عنایت حسن است سکوت کردن او عین جنگ رو در روست که صلح نقطه ی عطف ولایت حسن است هنوز حک شده در لوح سینه ی تاریخ جمل نشانه ی خشم و شجاعت حسن است کجا روی تو برادر سخن به حق بشنو حسین تحت لوای امامت حسن است اگر برای حسینش به سینه می کوبیم حسین گفتن ما تحت دولت حسن است دعای مادر او بیمه می کند ما را نگاه فاطمه فردا به امت حسن است دلم خوش است که گریه به غربتش کردم چه غم ز بار گنه تا شفاعت حسن است : 💔 ما گداییم و همین لذت اجدادی ماست این اسیری به خدا معنی آزادی ماست ما اسیریم و گدای شرف و جود حسن ذکر ارباب حسن مایه ی آبادی ماست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است که زنده روح من از این محبت حسن است اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید کلید جنت من در رضایت حسن است به زیر منت دنیا نمی روم هرگز همیشه گردن من زیر منت حسن است عجم شدم که شوم شیعه با نگاه حسن که شیعه گشتن ایران کرامت حسن است مسیح اگر که دمش مرده می کند زنده ز گریه بهر حسین و عنایت حسن است سکوت کردن او عین جنگ رو در روست که صلح نقطه ی عطف ولایت حسن است هنوز حک شده در لوح سینه ی تاریخ جمل نشانه ی خشم و شجاعت حسن است کجا روی تو برادر سخن به حق بشنو حسین تحت لوای امامت حسن است اگر برای حسینش به سینه می کوبیم حسین گفتن ما تحت دولت حسن است دعای مادر او بیمه می کند ما را نگاه فاطمه فردا به امت حسن است دلم خوش است که گریه به غربتش کردم چه غم ز بار گنه تا شفاعت حسن است : 💔 ما گداییم و همین لذت اجدادی ماست این اسیری به خدا معنی آزادی ماست ما اسیریم و گدای شرف و جود حسن ذکر ارباب حسن مایه ی آبادی ماست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
تربتی را میشناسم دردل این خاکدان عاشق هرذره اش هستند اهل آسمان درهوای قبرخاک آلوده اش خورشید وماه در مسیر چشمهای او مدار کهکشان مرد تنهایی که عمری با وجود دردها برلبانش خنده بود ودرگلویش استخوان از میان سفره ی با برکت دستان او مانده چشمم سالها درحسرت یک لقمه نان میتوان فهمید از حس اجابتگاه او ارتباط ویژه دارد با خدا این آستان این اساس کار فرزند برومند علیست بس که میبخشدفراوان بازمیماند دهان کشته ی برق نگاه مجتبی هرکس که شد روی سنگ قبراو حک میشود *جنت مکان* : 💔 دست ما را هم به دامان پر از مهرت رسان فوقِ فوقش دامنت یک کم "گدایی" میشود سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
روزی رسد كه يک حرمی را بنا كنيم تا تَحتِ قُبه ی حسنی ات دعا كنيم با اولين سلام به درب ورودی ات ذكر دخول درب حـرم را نوا كنيم طفلانِ ما برای تو قُلَک شكسته اند شادند از اينكه كُلِّ حرم را طلا كنيم يک پنجره براي حــرم جور ميكنيم دردی كه بی دواست در آنجا دوا كنيم بــر رويِ قـبـــر اُمِّ بنـيـن مــادر شما آيا شود كه خانه ی سقا بنا كنيم؟ حتماً بـراي شستن قـبــر رفيعِ تو با اين گلاب چشم حرم را جلا كنيم : می شود روزی که از خون دواعش گستریم فرش قرمز در بقیع در صحن باب المجتبی افتتاحش هم به دست یوسف زهرا که تا کـربلای دیگـری گـردد برای شیعه ها سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، ( )
بانی جنگ جمل داشت تماشا می کرد تیغ در دست حسن حل معما می کرد رجز حیدری اش بود که غوغا می کرد روی لبـهای علی خنده شکوفا می کرد ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد سر بدزدید، حسن نه، ملک الموت آمد به علی رفته که تیغ سخنش برنده ست مثل زهرا چقدر خطبه ی او کوبنده ست اینکه در جنگ جمل زلزله ای افکنده ست به گمانم دو سه تا قلعه ی خیبر کنده ست رجزش ولـولـه ای در دل صحرا انداخت نیـزه ی او شتـر سرخ جـمل را انداخت روزها ذکر من این است و همه شب سخنم شـیـعـه ی حـیـدر و مدیون امام حسنـــم : او کریم است و بدنبال گدا میگردد کار صد حاتم طائی به درش نوکری است بنویسید به هر خاک بقیع این مصرع بی حرم ماند بفهمند حسن مادری است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
شروعِ روضه‌ی او انتهایِ آن کوچه‌ست وَ قتلگاهِ حسن در فضایِ آن کوچه‌ست چه روضه‌ها که نخوانده‌ست در سکوتِ خودش چرا که مرثیه‌ی بی صدایِ آن کوچه‌ست نرفته‌ خاطره‌ی تلخِ کوچه از ذهنش هنوز شاهده بر روضه‌هایِ آن کوچه‌ست همیشه خلوتِ خود را به گریه پر کرده دو چشمِ خیسِ حسن از بلایِ آن کوچه‌ست شبیه صاعقه، دستی به رویِ مادر خورد که بغضِ او فقط از بی حیایِ آن کوچه‌ست به جز حسن که خودش دیده، ما نفهمیدم که گوشواره‌‌ی مادر کجایِ آن کوچه‌ست به شکلِ خون، غمِ در سینه‌اش به لب آمد نه سم، که قاتلِ او ماجرایِ آن کوچه‌ست میانِ بستر خود گفت: ای برادرِ من تمامِ شامِ بلا از بنایِ آن کوچه‌ست : من که از کار شما سر در نیاوردم کریم هرچه من بد میکنم، آقا بزرگم می کنی سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
رسم کریم هاست غم یار میخورند درعمرخویش غصه ی بسیار میخوردند راز نگفته در دلشان موج میزند ازدوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند زیر عبا زره به تن خویش میکنند وقت نماز خون دل زار میخورند حتی سپاهیان و غلامان یک کریم نان را به نرخ درهم و دینار میخورند پایین منبرند و علی لعن میشود خشم مدام خویش علی وار میخورند هرشب فقط به سجده و هرروز روزه اند یک کاسه آب لحظه ی افطار میخورند از همسرانشان طلب آب میکنند اما به جاش زهرشرربار میخورند این زهر را نه از ستم همسرانشان این زهر را ز کوچه و دیوار میخورند موی حسن ز غصه ی زهرا سپید شد رسم کریم هاست غم یار میخورند : هر هفته هر دوشنبه می‌شود با ذکـر دلمان رفته تا سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
بنویسید مرا عـاشق و بیمار حسن و بخوانید مرا نوکـــر دربار حسن هر گدا عاقبتش شاه جهان می گردد گر شود از سر اخلاص گرفتار حسن جز در خانه ی دوست حاجت خود را نبرم لطف و احسان و کرم هست فقط کار حسن کاش می سوخت تنم بلکه شبی تا به سحر می شدم شمعی به روی تربت تار حسن گر چه آقام ندارد سر خاکش حـرمـی مهدی فاطمه هر شب میشه زوار حسن شیعه تا روز جزا هست عزادار حسین و حسین بوده خودش عمری عزادار حسن پیش چشمان پسر شد رخ مادر نیلی بود سیلی همه عمر باعث آزار حسن تا ابد ز کوچه ی مدینه بر می خیزد ناله و آه جگر سوز و شرر بار حسن : وقتی خـدای عـزوجل از نــمِ بهشت خاڪِ وجودِ شیعه ی آلِ عَـلـی سِرشت یِک گوشه از دلِ هَمه را ڪرب و بلا گذاشت یِک گوشه از دلِ همه نوشت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
در سفرهایم تو را مقصد تصور می‌کنم در خیالم آنچه را باید تصور می‌کنم آرزوهای حرم را شعر می‌گویم؛ سپس هرچه را روی لبم آمد؛ تصور می‌کنم در خیالات خودم مثل کبوترهای تو سنگِ روی قبر را گنبد تصور می‌کنم پرچمی را سبز و رقصان روی دوشِ گنبدت هر زمان که باد می‌آید؛ تصور می‌کنم شب به شب دریای اشکِ زائرانت دیدنی‌ست زیر نور ماه، جذر و مد تصور می‌کنم دور تا دور مزارت را به جای سنگ و خاک یک حرم زیباتر از مشهد تصور می‌کنم روبروی چشمِ خیسِ خود ضریحی نقره‌کوب کوریِ چشمِ حسود و بد تصور می‌کنم شمعم و با اشکهای روضه‌ات جان میدهم هق‌هقم را در حرم اَشهد تصور می‌کنم : دوشنبه ها حسنی‌ام به لُطف حضرت عِشق حُسین خواست که دورو بَرِ حسن باشم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
امشب دلم گرفته برای دلت حسن قربان بیقراری و چشم ترت حسن یک گوشه ای نشستی و هی آه میکشی تصویر کوچه آمده در خاطرت حسن هربار وقت ضربه ی سیلی که میرسد خود را گذاشتی عوض مادرت حسن اوپیش چشم تو به زمین خوردوناله زد این داغ تا ابد نشود باورت حسن تو بهر گوش پاره ی او ناله ها زدی اوگفت زیرلب که فدای سرت حسن امشب کمی ملاحظه کن آه کم بکش درپیش چشم خواهر غم پرورت حسن : 💔 نام حَسن که میشنوم روضه ها همان روزدوشنبه،کوچه ی باریک ومادر است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
تیر بلا رسید و دلم  را نشان گرفت آتش به سینه ام زد و تاب وتوان گرفت عمری ز خاطرات ِگذشته گریستم شکرخدا که زهر ازاین خسته جان گرفت مویم  حکایت  غم  دیرینه  می کند بغض گلو و اشک، مسیر بیان گرفت راوی روضه های غروب مدینه ام در آن زمانِ تلخ دل آسمان گرفت ازقصه ای که برکسی آن را نگفته ام باغ امید من همه رنگ خزان گرفت دستی که بین کوچه به مادرکشیده زد باضربه اش ازاین دل زارم امان گرفت دیدم که مادرم پی من دست میکشد سیلی ز مادرم همه تاب وتوان گرفت : شد عاقبتش خیر هر آنکس که در عالم گردید غلامی ز سرای تو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
پادشاه است هر آن کس که گدای حسن است کار جبریل امین گریه برای حسن است چای می خورد دم هیئت و با خود می گفت شک ندارم که شفا در ته چای حسن است چه خداوند کریمی همه را می بخشد این خداوند به هر حال خدای حسن است همهمه بین گداها به وجود آمده است به گمانم که دگر وقت عطای حسن است هرچه داریم و نداریم خودش داده به ما هرچه داریم و نداریم فدای حسن است کـربلا قاسم او تا که به میدان آمد همه گفتند که این شیر به جای حسن است بعد نابودی حکام سعودی دیگر نوبت ساختن صحن و سرای حسن است : 💔 صید دام تو شدن، روزی هرکس نشود لطف ک در دام شما افتادم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
تو طفل بودی و حتی گمان نمی کردی میان کـوچه کسی هتک حرمتـی بکند به مادری که خداوند کـوثرش خوانده کسی لـگـد بزند یا جسـارتـی بکند به قصد خانه از این کوچه ها گذر کردید ولی چه حیف که مادر به مقصدت نرسید چو دستهای بزرگش به قصد سیلی رفت "پریدی از سر جایت ولـی قَـدَّت نرسید" ز روی پوشیه زد تازه این چنین شده است چه خوب شد که تو آن جا مراقبش بودی چـو برق از سـر مـادر پرید و می افتاد چه خوب مثل عصـایـی مراقبش بودی هنوز لحظه ی رفتن میان کوچه ی تنگ تـو با تمـام تصـاویر درد سـر داری نگاه کردم و دیدم نوشته به روی لخته ی خونی که از جگر داری : نام حَـسَــن که می شنوم روضــه ها همان روز دوشنبه، کوچه ی باریک و مادر است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخیر، ، سالگرد ارتحال ملکوتی (ره) تسلیت‌ باد🏴