🕊•ا﷽ا•
دعاے #روزشانزدهم
ماه مبارڪ رمضان 🌙🌱
بہ نیّت شھید ابراهیم هادے✨
#سلامبرابراهیم
خواستم که
بغض را خجل كنم،
خنده را به گريه متصل كنم،
واژه را دوباره مشتعل كنم...
خواستم كه
با تو دَرد دل كنم،
گريه ولی نداد امان...!
#برادر_شهیدم💔
#شهید_ابراهیم_هادی🤍
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
مگر ز دیدن تو سیر میشود دل من!؟
#چهارشنبه_های_امام_رضایی🤍🕊
شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
حیا داشتند؛ ریا نداشتند
رسم داشتند؛ اسم نداشتند
#شهیدانه
🕊•ا﷽ا•
دعاے #روزهفدهم
ماه مبارڪ رمضان 🌙🌱
بہ نیّت شھید ابراهیم هادے✨
#سلامبرابراهیم📚
گفت: خدا وسيله سازه، خودش راه رو نشان ميده.
كمي داخل روســتا دور زديم. پيرزني داشت به سمت خانهاش ميرفت.او
به ما كه غريبهاي در آن آبادي بوديم نگاه ميكرد. ابراهيم از ماشين پياده شد.
بلندگفت: سلام مادر.
پيرزن هم با برخوردي خوب گفت: ســلام جانم، دنبال كسي ميگردي؟!
ابراهيم گفت: ننه، اين ممد كوهپائي رو ميشناسي؟!
پيــرزن گفت:كدوم محمد!؟ ابراهيــم جواب داد: همان كــه تازه از جبهه
برگشته، سنش هم حدود بيست ساله
پيرزن لبخندي زد و گفت: بياييد اينجا، بعد هم وارد خانهاش شد.
ابراهيم گفت: امير ماشين رو پارك كن. بعدبا هم راه افتاديم.
پيرزن ما را دعوت كرد، بعد صبحانه را آماده كرد و حســابي از ما پذيرايي
نمود و گفت: شما سرباز اسلامید، بخوريد كه بايد قوي باشيد.
بعد گفت: محمد نوه من اســت، در خانه من زندگي ميكند. اما الان رفته
شهر، تا شب هم برنميگردد.
ابراهيم گفت: ننه ببخشيد، اين نوه شما كاري كرده كه ما را از جبهه كشاندهاينجا!
#اینحکایتادامهدارد...
یکی اینجا...🥺
دلش تنگه...💔
ܢܚ݅ܣࡅ࡙ܥ ߊܢ̣ܝߊܣࡅ࡙ܩܢ ܣߊܥܨ🤍🖇
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🤍🕊 @ebrAhimhadi123
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾ ┈•••
هدایت شده از رفیقشهیدم🤍🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارسال ماه مبارک رمضان کسانی بودند که الان نیستند..🖤🥺
بسا تیر و دی ماه و اردیبهشت بیاید که ما خاک باشیم و خشت..💔😔
♡ @rafigh_shahidamm
#فور♡