ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم... #امام_رضا #شهادت_امام_رضا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾•┈┈••✦❀✦••

✒️صوتی | تنظیم استودیویی ⚫️آمده‌ام، آمدم ای شاه پناهم بده 🔊مداح : جناب حاج محمدعلی کریمخانی #تسلیت #امام_رضا علیه السلام #شهادت_امام_رضا علیه السلام .

دعاگوی همه بزرگواران✨ حرم آقا امام رضا بودم 🤍🕊🤲 ان شاءالله که مزد دوماه نوکری 🖤 در ماه محرم و صفر رو بگیرید ❤️‍🩹 و حاجت روا باشید🤲

انگار دیگه تمومه می‌بارم اشک نم‌نم صفر خدانگهدار خداحافظ محرم #ماه_صفر #حسین_طاهری🎙 #وداع_با_محرم_صفر🖤

دعامیکنم..🤍🕊🤲

•سید📞 •سید📞 •سید📞 •سید چرا جواب نمیدی🧐 ° به گوشم🤨 °مگه نمیدونی وسط عملیاتم! °کدوم عملیات؟ •عملیات شهدایی °منظورت چیه!؟ °به خون شهدا داره بی احترامی میشه کانال شهدای امنیت و حرم رو برای انجام عملیات، کانال کشی کردیم جاده آماده ست... نیروها رو بفرست https://eitaa.com/shahidangomnAm313 •چشم سید

‌التماس دعا🤲

تویي چاره‌سازِ زندگیم 🌱 برادر شهیدم #می_خواهم_مثل_تو_باشم

🌿 دعا‌کن‌برای‌عاقبت‌بخیری‌من تویی‌که‌بخیر‌شد‌عاقبتت :)🤍🕊

تاخودمان‌را‌نسازیم‌و‌تغییر‌ندهیم‌جامعه ساخته‌نمی‌شود؛ مشکل‌کار‌ما‌این‌است‌که‌برای‌رضای‌همه‌کار می‌کنیم‌الا‌رضای‌خدا . +شهید ابراهیم هادی 🌱🌺

#سلام‌‌بر‌ابراهیم‌‌📚 21 بهمن 1361 بود. هنوز صداي تيراندازي و شليكهاي پراكنده از داخل كانال شنيده ميشد. به خاطر همين، مشخص بود كه بچه‌هاي داخل كانال هنوز مقاومت ميكننداما نميشد فهميد كه پس از چهار روز، با چه امكاناتي مشغول مقاومت هستند؟!غروب امروز پايان عمليات اعالم شد. بقيه نيروها به عقب بازگشتند.يكي از بچه‌هائي كه ديشب از كانال خارج شد را ديدم. ميگفت: نميداني چه وضعي داشتيم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسياركم، اطراف كانالها هم از انواع مين! ما هر چند دقيقه گلولهاي شليك ميكرديم تا بدانند هنوز زندهايم. عراقي‌ها مرتب با بلندگو اعلام ميكردند: تسليم شويد! لحظات غروب خورشيد بسيار غمبار بود. روي بلندي رفتم و با دوربين نگاه ميكردم.انفجارهاي پراكنده هنوز در اطراف كانال ديده ميشد. دوست صميمي من ابراهيم آنجاست و من هيچ كاري نميتوانم انجام دهم. آن شب را كمي استراحت كردم و فردا دوباره به خط بازگشتم. #این‌حکایت‌ادامه‌دارد...