eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
41 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
راه بی‌ پایان ...: این خـــون تا قیامٺ جاریست مـن و شمـا باید مواظب باشـیم تا حـرمـتِ چنین خون هایی نشڪند ... ╲\╭┓ ╭❤️🇮🇷💚 @ebrahiimhadi74 ┗╯\╲
راه بی‌ پایان ...: ↜❥ شهید حسن باقری اگر ده جمله صحبت می کرد نه تا از صحبت هایش از خدا بود اوایل پاییز ۱۳۶۱ چند روز قبل از تولد نوه ام مادر عروسم خبر داد برادرش فوت کرده و نمی تواند پیش دخترش برود. غلامحسین هم با چند نفر برای ماموریت آمده بود تهران. فکر کنم یکی از همراهانش مجید بقایی بود که بعد ها شهید شد. با هم آمدند خانه که خودش خبر تولد دخترش را به من داد. ما هم داشتیم خانه مان را نقاشی و بنایی می کردیم. مانده بودم چه کار کــنم. هرچه اصـرار می کـردم بـچه ات به دنـیا اومده و زنت تنهاسـت‌، برگرد برو اهـواز ، گوش نمی کرد،. می گفت «صاحب بچه خداست ، خدا بچه رو داده‌ خودش هم حفظش می کنه. من کاره ای نیستم . این عادت همیشه اش بود. اگر ده جمله صحبت می کرد ، نه تا از صحبت هایش از خدا بود. عجیب معتقد بود که همه چیز از خدا است. توکل زیادی داشت. 📚 کتاب یادگاران ، سردار شهید حسن باقری به روایت مادر ، ص ۴۷ ، انتشارات روایت فتح ╲\╭┓ ╭❤️🇮🇷💚 @ebrahiimhadi74 ┗╯\╲
برادران می‌دانند که ولایت محور اصلی جامعه ما است. یعنی همه چیز ما بر حول محور ولایت شکل می‌گیرد و امام امت این را دقیقاً تفهیم کرده‌اند و به ما گفته‌اند که چگونه این محور را نگه داریم و حول آن حرکت کنیم تا اینکه جامعه اسلامی و حرکت صحیح اسلامی داشته باشیم. ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ ╲\╭┓ ╭❤️🇮🇷💚 @ebrahiimhadi74 ┗╯\╲ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبه‌روی خوابگاه زنجان خانه‌هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک‌نشین‌ها. همیشه چشمم به این خانه‌ها می‌افتاد، اما هیچ‌وقت فکر نکرده بودم به آدم‌هایی که توی این آلونک‌ها زندگی می‌کنند. اوضاع‌شان خیلی خراب بود،رفتیم جلوتر. از یکی از خانه‌ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه‌ قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچه‌ها افتاد، قربان صدقه‌شان رفت. خانه درواقع، یک اتاق خرابه‌ نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود. از تیر چراغ‌برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت: «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم.» چند وقتی بود بهشان سر می‌زد. برنج و روغن می‌خرید و برایشان می‌برد. وقتی هم که خودش نمی‌توانست کمک کند، چندتا از بچه‌ها را می‌برد که آن‌ها کمک کنند. 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن @ebrahiimhadi74
#مطلب ✨ماجراۍ ڪمتر شنیده شده👇🏻 🌟خواستگارۍ رفتن گمنام کمیل #شهید_ابراهیم_هادی 🌟 @ebrahiimhadi74
🌟قبل اینکه این داستان رو بخونید بگم که دلیل ازدواج نکردن شهید این بود که چون که  میرفتند جبهه نمیخواستند کسی منتظرشون باشه و بخاطر این ازدواج نکردند. 🌟ماجرای کمتر شنیده شده خواستگاری رفتن شهید 🌟اززبان خواهر شهید: پای ابراهیم که به جنگ باز می‌شود همه دغدغه‌اش می‌شود جنگ، بارها به دیگران گفته‌است که بدن تنومندش را برای این روزها آماده کرده‌است. برای روزهایی که از اسلام دفاع کند. ابراهیم آنقدر در احوالات جنگ است که هرچه خانواده می‌خواهند برایش زن بگیرند ابراهیم زیربار نمی‌رود. خواهر ابراهیم در این‌باره خاطره جالبی دارد. خاطره‌ای که هنوز بعد از این‌همه سال حسابی او را می‌خنداند:«یک بنده خدایی از دوستان ابراهیم گفت می‌توانم کاری کنم که انقدر رزمنده‌ها هوای جبهه نداشته باشند. زن که بگیرند جبهه یادشان می‌رود. اما ابراهیم قبول نداشت. می‌گفت الان بحث دفاع از کشور است. من باید بروم و حضور داشته باشم شاید بلایی سرم بیاید نمی‌شود که یک نفر همیشه منتظرم باشد. به هرحال ما به احترام معرف رفتیم خواستگاری. خانه یک زن و شوهری رفتیم که دوتا اتاق داشتند و در آنجا به ازدواج جوان‌ها کمک می‌کردند. وقتی رفتیم دختر خانم با چادر مشکی نشسته بود. آن موقع‌ها وقتی خوششان می‌آمد ضربتی عقد می کردند. من وقتی با دخترخانم صحبت کردم شرایط ابراهیم را توضیح دادیم و دخترخانم موافقیت کرد. وقتی خواستند آقا ابراهیم را از آن اتاق صدا کنند گفتند که اقا ابراهیم توی اتاق نیست.دیدیم که پنجره باز است و ابراهیم نیست.فهمیدیم که ابراهیم از پنجره پریده بیرون و فرار کرده است.حالا فکر کنید ما با چه خجالتی بیرون آمدیم. سر کوچه که رسیدیم دیدیم ابراهیم قهقهه میزند.گفت فکر کنم یک دقه دیگه می استادم سریع یک حاج اقایی میاوردند تا عقد کند من هم سریع فرار کردم که کار به عقد نرسد. . . . . گمنام کمیل ┄═❁๑🍃🔮🍃๑❁═┄ ●▬▬▬▬๑۩ 🔶 @ebrahiimhadi74 ۩๑▬▬▬▬●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨امشب از عرشِ خدا بانگِ سعادت آمد نورِ چشمانِ علی(ع)، کوهِ صلابت آمد ✨زینبِ حضرتِ زهراست بدانید فقط جهتِ بندگی و صبر و رشادت آمد (س) مبارک💫 # کانال _شهید_ابراهیم_هادی 🌟 @ebrahiimhadi74
برای امام زمانم چه کنم؟ چقدر #امام_زمان رو دوست داری؟؟؟ ببین میتونی این کارو برایش بکنی؟  🍃 🌸🍃 @ebrahiimhadi74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا