#زندگی_به_سبک_شهدا
تو همــون جلسہ اول خواستــگارے گفت:
من سپاهے هستم و این شغل،
مأموریتا و خطرات خودشو داره،
اگہ قبول دارے جواب مثبت بده.
منم چون متوسل بہ مادرم حضرت زهرا(س)
شده بودم همہ چے رو سپردم بہ ایشون...
صادقم مےگفت:
خیلے از دوستام،
{👊} بخاطر "زندگی از كارشون" گذشتن
{💔} و بعضے هم بخاطر "كارشون از زندگی شون"
{💪} ولے من هیچكــدوم از این كارا رو نمیكنم!
منم قبول كردم...
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهدایی_زندگی_کنیم✌️
@ebrahiimhadi74
#زندگی_به_سبک_شهدا
💖 زندگی با ایشان ، #زندگی راحتی نبود !
#سخت بود ، ولی به سختی اش می ارزید !
علی خیلی وقت نمی کرد که در خانه کنار من و بچه هایش باشد ، ولی همان وقت کمی هم که پیش ما بود ، وجودش به ما #آرامش می داد !
#مهربانی اش ، #ایمان اش و #قدرشناسی اش !
💖 یک روز #جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده زده بالا ، آستین هایش را هم !
پرسیدم :
حاج آقا!
چرا این طوری کرده ای ؟
رفت طرف #آشپزخانه .
گفت :
💞 به خاطر #خدا و برای #کمک به شما !
رفت توی آشپزخانه و #وضو گرفت و بعد هم شروع کرد به جمع و جور کردن !
رفتم که نگذارم ، در را رویم بست و گفت :
#خانم !
بروید بیرون !
#مزاحم نشوید !
پشت در #التماس می کردم :
حاج آقا !
شما رو به خدا بیا بیرون !
من #نارحت می شوم !
#خجالت می کشم !
شما را به خدا بیا بیرون !
💖 می گفت : چیزی نیست .
الان تمام می شود ، می آیم بیرون !
آشپزخانه را مرتب کرد ،
ظرف ها را چید سرجایشان ،
روی اجاق گاز را مرتب کرد ،
بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست !
آشپزخانه مثل دسته ی #گل شده بود .
🌷 شهید صیاد شیرازی 🌷
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74