شهید مدافع حرم کربلایی
🌹 #حسین_معزغلامی 🌹
که در جریان فتنه ۸۸ مجروح میشود، بعد از حضور در عراق و سوریه در #وصیت_نامه اش می نویسد:
در کفنم یک سربند یاحسین(ع) و تربت کربلا قرار بدهید.تا می توانید برای ظهور حضرت حجت(عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست.
هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو ولایت فقیه باشید. #امر_به_معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود...
@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
#شهید_محسن_حججی #قسمت_هشتم دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊
#شهید_محسن_حججی
#قسمت_نهم
قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش. یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت.
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامهدارد...
@ebrahiimhadi74
#وصیت_نامه
#شهید_امیر_عبدالرزاقی
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
ملت رزمندهی ایران، وارث خون شهیدان هستند و من خودم را جزیى از وراث خون شهیدان مىدانم و این شهیدان هم وارث حسین (ع) سرور شهیدان هستند و حسین (ع) هم وارث حضرت ابراهیم (ع) است.
به جبههی جنگ مىروم تا ارثى را که به من رسیده است نگهبانى کنم، و آرزو مىکنم در این راه مانند آنها شهید بشوم، هر چند من خودم را لایق شهادت نمىدانم؛ ولى از خداوند مىخواهم به من کمک و این لطف را در حق من عنایت کند که کافران را بکشم، شما باید خود را براى جهاد در راه خدا مهیا کنید، امروز روز پیروزى مستضعفین بر مستکبرین است، پدر و مادر بدانید که حیات دنیا هیچ ارزشى ندارد اصل و مهم، حیات اخروى است.
🌹 🌹 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹
🔘 (( @ebrahiimhadi74 )) 🔘
#وصیت_نامه
#شهید_ناصر_باباجانیان
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
تنها آرزویم این است که پدرم و مادرم من را ببخشید و حلالم کنید..
وقتی که از منزل به قصد قبرستان بر سر مزار پسرتان حرکت میکنید ،میآیید به امید اینکه پسرتان را بخشیدید و حلالش کردید.
فشار قبر بر آنهایی که در حق پدر مادر ظلم کردهاند خیلی خیلی زیاد است.. طاقت فرساست من طاقتش را ندارم..
پدرجان و مادرجان امیدوارم که من را ببخشید..
🌹 🌹 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹
🔘 (( @ebrahiimhadi74 )) 🔘
#وصیت_نامه
#شهید_علی_اصغر_فتاحی
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
این پیام تمامی شهیدان است که میگویند:
امام را تنها نگذارید و رزمندگان را یاری کنید.
چرا که شما نجاتدهنده همه مستضعفین عالم هستید و تمام مردم مستضعف دنیا چشم بر شما ملت شهیدپرور دوختهاند.
آری ما عاشقان میرویم تا راه کربلای حسین (ع) را بگشاییم شاید خدا گناهان ما را بخشیده و ما را به مهمانی نور دعوت کند که در این صورت به آرزوی دیرینه خود رسیدهایم.
ما پاسداران با خدای خویش عهد بستهایم که تا جان در بدن داریم از یاری کردن اسلام و امام عزیز کوتاهی نکنیم.
🌹 🌹 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹
🔘 (( @ebrahiimhadi74 )) 🔘
#وصیت_نامه
#شهید_تقی_جمالی
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
امروز صحنه کارزار است، صحنه امتحان الهی است و ما جوانان حزب اللهی، وظیفه داریم به ندای امام خود لبیک بگوییم.
دخترم، آرزوی دیدارت را داشتم و دوست داشتم در تربیت تو کوشش کنم، لیک شهادت پدرت بزرگترین راه برای تو خواهد بود، انشاءالله وقتی بزرگ شدی و این وصیت نامه را خواندی، راه پدرت را ادامه دهی و اسلام را با شهادت پدرت تقی بشناسی.
پدر و مادرم، شما نخستین پدر و مادر شهید نبوده و آخرین هم نخواهید بود، چون تا زمانی که قران کریم و اسلام عزیز در بین مسلمین است، تاریخ همچنان تکرار خواهد شد.
امت قهرمان و شهید پرور رودسر، امیدوارم همیشه پشتیبان امام و رهبران راستین اسلام باشید و گول حرف منافقین را نخورید.
🌹 🌹 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹
🔘 (( @ebrahiimhadi74 )) 🔘