به نام خدا
ابراهیم هرگز جلوی دیگران لخت نمیشد و همیشه لباس های گشاد میپوشید. همچنین در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت.
💐یکبار در مراسم یکی از شهدا به بهشت زهرا رفتیم. آنجا پیکر شهید را می شستند و مردم نگاه میکردند.
💯ابراهیم گفت: خدا کنه ما اینطور نشیم! کسی که آدم رو شستشو میکنه، اگه دقت لازم رو نداشته باشه، جلوی مردم خیلی بد میشه.
🌺بعد ادامه داد: «من که از خدا خواستم مثل مادر سادات حضرت زهرا(س) گمنام باشم و دیگه کارم به غسالخانه نرسه»
🆔 @ebrahiimhadi74
༻﷽༺
✨شهیـد ابراهیمـ هادے✨
همیشہ آیه ے وَجَعلنا را زمزمہ مے ڪرد..
گفتم: آقا ابراهیم این آیہ براے محافظت در مقابل دشمنہ...اینجا ڪہ دشمن نیست..!
نگاه معنا دارے ڪرد و گفت:
دشمنے بزرگتر از #شیطان هم وجود داره؟!
#ڪلام_شهید
#شهدا_گاهے_نگاهے
🌸🍃
🌹 @ebrahiimhadi74 🌹
💠 امام خامنه ای
آنچه که مهم است حفظ راه شهداست
یعنی پاسداری ازخون شهدا
این وظیفه اصلی ماست
🕊سالروز شهادت خلبان "عباس بابایی" گرامی باد
@ebrahiimhadi74
📝💕 | #چادرانه
#شهادت فقط
در خون غلتیدن نیست!
شهادت هنگامی رخ میدهد
که دلت از #زخم
کنایه و تکه پرانی دیگران بگیرد.💔
و #خون همان
#اشکی ست
که از #آه دلت جاری میشود...😢
و آن هنگام که مردان به دنبال راهی برای
#شهادت هستند...☹️
تو اینجا هر روز شهید میشوی
شهیده ی #حجاب😍
#چادر_حجاب_برتر 💞
@ebrahiimhadi74🌹⬅️
#حتما_بخونید
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چه باشد ...😄😄 گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟
گفتم : آری... گفت : در چی؟؟
گفتم :در خواندن نماز شب...
گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آری...
گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت
گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آری... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برای شرکت در عملیات ...
گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آری ...😊😊 گفت: چی میخوردید؟؟
گفتم: تیر و ترکش ...
گفت: پنهان کاری بود؟؟ گفتم: آری ... گفت: در چی ؟؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری ... گفت: چه پستی؟؟
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟
گفتم: آری ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...😢😭 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟
گفتم: آری ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...😭😭
گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آری ... گفت: کجا؟؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری ... گفت: کجا؟؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آری ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آری ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمان😔🌹
سکوت کرد...
گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت:
شهدا شرمنده ام ...💔#شهــدا_تــا_ابــد_شرمنــده_ایم
@ebrahiimhadi74🍃 🌸 🍃 🌸
💕موفقیت سه بار رخ می دهد:
یکبار در دلت، وقتی که می خواهی،
یکبار در ذهنت، وقتی نقشه می کشی
و بار آخر در زندگی ات، وقتی برای رسیدن به آن تلاش میکنی...
@ebrahiimhadi74 🍃🍃🍃
༻﷽༺
دلتنگے...پیچیده نیست..
یڪ دل
یڪ آسمان
یڪ بغض
و آرزو هاے ترڪ خورده...
بالے دهید به وسعت هفت آسمان مرا
من هر چہ میدومـ بہ شهیدان نمے رسمـ...
#شهدا_گاهے_نگاهے
💔😢
🌹 @ebrahiimhadi74🌹
🍃🍃🍃 🍃🍃🍃
💕راضی باش به هر چه اتفاق افتاد، که اگر خوب بود، زندگیت را قشنگ کرد و اگر بد بود، تو را ساخت،
مدیون باش به همه آدمهای زندگیت، که خوبهایش، بهترین حس ها را به تو دادند و بدهایش، بهترین درس ها را…!
@ebrahiimhadi74 🍃🍃🍃
#کاروان_راهیان_نور💫
#هــــویــــــــزه
🔰روزهای اول جنگ، شهر اشغال شدهی #هویزه... #دختر جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها میآورند
یکی از مسئولین #بعثی (ستوان عطوان) دستور میدهد دختر را به داخل #سنگرش بیاورند! #مادر را بیرون سنگر نگه میدارند؛ لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود...
🔰دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان #خونی و #چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند... تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با #جسد ستوان عطوان مواجه می شوند
دختر جوان #هویزه_ای حاضر نشده #عفتش را به بهای آزادی بفروشد و با سرنیزه، ستوان را به هلاکت رسانده و حتی اجازه نداده #چادر از سرش برداشته شود...
🔰خبر به گوش #سرهنگ_هاشم فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یک گالن #بنزین روی دختر جوان خالی می کنند... در چشم بهم زدنی آتش تمام #چادر بانو را فرا میگیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو میدود... و لحظاتی بعد جز دودی که از #خاکستر بلند میشود چیزی باقی نمی ماند!!...
فریادهای دلخراش #مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبک به #وصال جگر گوشه اش می رسانند...
#شرمنده_ایم
♥️🍃 @ebrahiimhadi74
💕 در جستجوی
قلب زیبا باش نه صورت زیبا
زیرا هر آنچه زیباست
همیشه خوب نمی ماند
اما آنچه خوب است
همیشه زیباست...
@ebrahiimhadi74 🍃🍃🍃
#خاطرات_شهدا 🌷
💠مجهول الهویه
🌷منظره دلخراشی بود. تمام اورژانس را خون فراگرفت. بیشتر مجروحان ١٧ و ١٨ سال سن داشتند و #خونریزی آنها شدید بود. یکی از مجروحان حدود ١٦ سال سن داشت و⚡️ ترکش به #سرش خورده و باندی که در خط امدادگران دور سرش بسته بودند غرق خون شده و از شدت خونریزی، #نفسش به شماره افتاده بود.
🌷....قبل از اینکه به #اتاق_عمل ببرند به اتاق رادیولوژی بردند تا از سرش عکس بگیرند اما وقتی او را به داخل اورژانس آوردند 💥ناگهان نفسش قطع📛 شد. یکی از خواهران سریع برای او لوله گذاشت و شروع به نفس دادن به او کرد....
🌷همه بالای سر او #جمع شده بودیم. هر کسی هر کاری از دستش برمی آمد برای او انجام می داد ⚡️ولی تلاش ها بی نتیجه بود و نفس او دیگر برنگشت. خواستیم اسمش را در لیست #شهدا ثبت کنیم اما هیچ نشانی نداشت روی سینه اش نوشتند « #مجهولالهویه» و این خیلی غم انگیز بود.
راوى: #رقيه_شكوهى از پرستاران دوران دفاع مقدس
🌹🍃 @ebrahiimhadi74
♲ تا می تونید نشر بدید▪☟
📝از عارفی پرسیدند...❓
✍ از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه‼️❔
او جواب داد :
✏اگر برای امام زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی بر می داری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی🗣
بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی در خواب غفلتی! 👥
📚برگرفته از کتاب: کیست مرا یاری کند، من مهدی صاحب زمانم⚘
@ebrahiimhadi74
💕مقصر دانستن دیگران؛
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
@ebrahiimhadi74 🍃🍃🍃