👆👆👆👆
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#معرفی_شهدا
🔷ما خودمان حجت را از ۱۹ اسفند ۱۳۹۰شناختيم؛ ❗️هم خودش را هم كردار و رفتارش را. يادوارههاي زيادي هم براي حجت گرفتند. خيليها بعد از #شهادت_حجت تغيير كردند، هم ديدهايم و هم خودشان به ما گفتند. اتاق حجت در خانه ما تبديل به يك غرفه فرهنگي شده است. هيچگاه حال و هواي اتاقش را تغيير نميدهيم.😔 من به حجت قول داده بودم كه برايش يك حسينيه درست كنم😭. زميني داشتم آن را فروختم تا حسينيه را درست كنم. خانهام حالا شده حسينيه شهيد حجتالله رحيمي😭 هميشه ذكر هيئتهاي مداحياش اين بود هر كه دوست دارد بدنش براي #فاطمه_زهرا (س)و مهدي_فاطمه(س) تكه پاره شود #صلوات بفرستد. . . .
✨خدا به وعدهاش عمل كرد✨
📌من ليلا شريفي، #مادر حجتالله هستم. پسرم عاشق حضرت زهرا بود. او چون يك فرشته در دستم به امانت بود كه به لطف خداوند امانت را به صاحبش سپردم.❤️ دعايش ميكردم. من هميشه خيرش را ميخواستم. به خدا ميگويم من هميشه مديونش هستم. چراكه فرزندم را نوكر حضرت زهرا (س) و اهل بيت (ع) كرد.🌷 عشق #شهدا در دلش بود و زمزمه «يا زهرا» از لبانش نميرفت. چون مادرش حضرت زهرا هم مظلومانه شهيد شد.😭 همه فكرش اين بود كه بايد راه شهدا را ادامه بدهيم و پشت سر ولايت فقيه باشيم و دل #آقا را به دست بياوريم. من خوشحالم كه پسرم قدم در راه دين، اسلام، قرآن، امام، ولايت و شهدا گذاشت.🌸
🌷اگر امروز پسر ديگرم حسين هم در راه اسلام و قرآن برود من راضيم. اصلاً ناراحت رفتن حجت نيستم او زنده است و من خوشحالم...🌹
📌جايش خالي است، اين برايم كمي سخت است. سال هاست كه حجت به اين راهها ميرود و من از اين بابت بسيار خوشحال بودم❤️. اتاقش پر بود از عكسهاي شهدا. من هم هميشه همراهيش ميكردم. ميگفت:«مامان تو برايم دعاكن تا شهيد شوم من هم برايش دعا ميكردم.»💔 دو هفته قبل از رفتنش به مناطق عملياتي به من گفت كه:«بنده خدايي به من گفته كه اين سفر آخر است و اين روزها #شهيد ميشوم.»😭 من هم خنديدم وگفتم: «بهتر كه #شهيد بشوي. اينكه آرزوي تو بوده.»🌹
🔷آخرين بار هم رفتيم زيارت #شهداي_گمنام نگاهش كه ميكردم حال و هواي عجيبي داشت. شب جمعه در دعاي #كميل خيلي بيتابي كردم، به خوابم آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت:«مادر چرا ناراحتيد. خداوند به وعدهاش عمل كرد.»✨
🔶من با حجت ۱۴ سال تفاوت سني دارم، خيلي با هم صميمي بوديم، رابطه ما جداي رابطه مادر و فرزندي بود،☺️ قبل از هر چيزي با هم دوست بوديم. در تمام برنامهها همراهش ميرفتم از مداحيهايش لذت ميبردم😊. هميشه با هم قدم زنان به سمت #مسجد ميرفتيم به وبلاگش كه سر بزنيد متوجه علاقه او نسبت به شهدا خواهيد شد. در حوادث سال ۸۸ بسيار نگران امام خامنهاي بودند، دلش آشوب بود. ميگفت: دل آقا را نبايد خون كرد.😔
♦️كلام آخر
🔶طرف صحبت من خطاب به مادران شهداست، آن روزها در دوران #دفاع_مقدس اگر پسر من نبود كه در ميادين نبرد حاضر شود و از كشورش دفاع كند امروز اما، ثابت كرد كه ادامه دهنده راه #شهداي شماست. من خدا را شكر ميكنم كه فرزندم در#خرمشهر خونش ريخته شد. حضرت زهرا برايش مادري كرد. از جوانها ميخواهم پا روي خون #شهدا نگذارند.💔
#روحش_شاد
راهش پر رهرو
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#عنایات_شهدا
📌 من از ناحیه کف پای راستم ی میخچه داشتم که ازکوچکی یادم میاد داشتم❗️ ولی سال ۸۹ بود میخواستم ی برنامه رو گلزار شهدا ی روستا برگزار کنم ولی انقدر کف پای راستم درد میکرد که نگو سوار موتور شدم رفتم گلزار که ببینم جایگاه مرتب هست یانه همین که از موتور پیاده شدم پام روگذاشتم زمین ی درد عجیبی گرفتم که فقط کم مونده گریه کنم
روز پنج شنبه بود برنامه رو برای ۳خردادترتیب داده بودم چون روز شهادت یکی از شهدای روستاکه توازادسازی خرمشهر شهید شده بود
باهرزحکتی بود خودم رو رسوندم روقبر شهدا اما دربین راه که داشتم پیاده میومدم سمت قبور زیر لب زمزمه کردم چه میشه شهدای عزیز این پای من رو شماها شفا بدید پایی که ۹ ماه بودنمیتونستم کف پارو بزارم زمین یعنی رونوک انگشتان پا راه میرفتم
خلاصه بعد از اینکه مکان وارسی کردم و ی فاتحه خوندم برگشتم سمت موتور سوارشدم هندل زدم حرکت کردم یه دوسه متر حرکت که موتور محکم روپایی که نمیتونستم بزارم زمین
خوردم زمین حالا چقدر از اهالی اومدن روی قبور شهدا وبستگانشون باکلی خجالت بلند شدم دوباره سوارشدم اومدم پایگاه بسیج
ولی اصلا توفکر پا نبودم اومدم نشستم جوراب رو در اوردم دیدم بله کل پاشنه پام ترکیده با اینکه زخم هست ولی اصلا درد نمیکنه تازه راحت هم میتونم کف پا رو زمین بزارم از ان روز تا الان عشق وافری پیدا کردم نسبت همه شهدا اما صد حیف که به خاطر شرایط شغلی کمتر میتونم سر بهشون بزنم
ولی هر وقت وقت کنم میروم سر خاک یه نیم ساعتی میشنم وهمین جور تو دلم باهاشون درد دل میکنم
#ارسالی_اعضا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• #داستان_عاشقانه_مذهبی💘 #دومدافع #قسمت4⃣2⃣ _اومد
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈•
#داستان_عاشقانه_مذهبی💘
#دومدافع
#قسمت5⃣2⃣
_اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ زنگ زد خالم بود
نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم...
چادرم و درآوردم تو آیینہ نگاه کردم چهرم نسبت به سه سال پیش خیلے تغییر کرده بود
بہ خودم لبخندے زدم و گفتم اسماء ایـݧ سجادے کیہ❓
چرا داره بہ دلت میشینہ❓
همونطور کہ بہ آیینہ نگاه میکردم اخمام رفت تو هم
_اسماء زوده مقاومت کـݧ نکنہ ایـݧ هم بشہ مث رامیـݧ تو باید خیلے مواظب باشے نباید برگردے بہ سہ سال پیش
علے فرق داره نوع نگاهش،صدا کردنش،حرف زدنش،عقایدش...
_خندم گرفت ...هہ علے❓هموݧ سجادے خوبہ زیادے خودمونے شدم
_در هر حال زود بود براے قضاوت
هنوز جلوے آیینہ بودم کہ ماماݧ در اتاق و باز کرد
کجا فرار کردی❓
خندم گرفت
فرار کجا بود مادر مـݧ اومدم لباسامو عوض کنم
خوب پس چرا عوض نکردے هنوز❓
داشتم تو آیینہ با خودم اختلاط میکردم
مامانم با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:
بسم اللہ خل شدے ❓
خندیدم و گفتم بووووودم
راستے ماماݧ آقاے سجادے گفت کہ قرار بعدیموݧ اگہ شما اجازه بدید براے فردا باشہ
فردا❓چہ خبره اسماء
نمیدونم ماماݧ عجلہ داره
براے چے مثلا عجلہ داره
دستمو گذاشتم رو چونم و گفتم خوب ماماݧ براے مـݧ دیگہ
ماماݧ با گوشہ ے چشمش بهم نگاه کرد و گفت:بنده خدا آخہ خبر نداره دختر ما خلہ تو آیینہ با خودش حرف میزنہ
إ مامااااااااااا...
در حالے کہ میخندید و از اتاق میرفت بیروݧ گفت :باشہ با بابات حرف میزنم
راستے اسماء اردلاݧ داره میاد.
از اتاق دوییدم بیروݧ با ذوق گفتم کے داداش کچلم میاااااد
فردا
خبر داره از قضیہ خواستگارے❓
_معلومہ کہ داره پسر بزرگمہ هااا تازه خیلے هم تعجب کرد کہ تو بالاخره بعد از مدت ها اجازه دادے یہ خواستگار بیاد براے همیـݧ از پادگاݧ مرخصے گرفتہ کہ بیاد ببینتش
دستم و گذاشتم رو کمرمو گفتم:
آره تو از اولم اردلاݧ و بیشتر دوست داشتے بعد باحالت قهر رفتم اتاق
_ماماݧ نیومد دنبالم خندم گرفتہ بود از ایـݧ همہ توجہ ماماݧ نسبت بہ قهر مـݧ اصلا انگار ݧ انگار
خستہ بودم خوابیدم
باصداے اذاݧ مغرب بیدار شدم اتاقم بوے گل یاس پخش شده بود.
دیدم رو میزم چند تا شاخہ گل یاسہ
تعجب کردم تو خونہ ما کسے براے مـݧ گل نمیخرید ولے میدونستـݧ گل یاس و دوست دارم اولش فکر کردم ماماݧ براے آشتے گل خریده ولے بعید بود ماماݧ از ایـݧ کارا نمیکردم
موهام پریشوݧو شلختہ ریختہ بود رو شونہ هام همونطور کہ داشتم خمیازه میکشیدم اتاق رفتم بیروݧ و داد زدم:
ماماااااااݧ ایـݧ گلا چیہ❓
مـݧ باهات آشتے نمیکنم تو اوݧ کچل و بیشتر از مـݧ دوست دارے
اردلاݧ یدفہ جلوم ظاهر شد و گفت:
بہ مـݧ میگے کچل❓از هیجاݧیہ جیغے کشید م و دوییدم بغلش و بوسش کردم هنوز لباس سربازے تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم:
_اه اه اردلاݧ خفہ شدم از بوے و جورابو عرقت قیافشو ببیـݧ چقد سیاه شدے زشت بودے زشت تر شدے
خندید و افتاد دنبالم
بہ مـݧ میگے زشت❓
جرئت دارے وایسااا
ماماݧ با یہ اللہ اکبر بلند نمازشو تموم کرد و گفت چہ خبرتونہ نفهمیدم چے خوندم
قبول باشہ ماماݧ مگہ نگفتے اردلاݧ فردا میاد
چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد
_اردلاݧ اخمی کردو گفت ناراحتید برم فردا بیام
خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم...
راستے نکنہ گلارو تو خریدے❓
ناپرهیزے کردے اردلان...
خندید و گفت:بابا بغل خیابوݧ ریختہ بودݧ صلواتے مـݧ پول نداشتم برات آبنبات چوبے بخرم گل گرفتم
گل یاس❓اونم صلواتے❓
برو داداااااش برووو کہ خفہ شدیم از بو برو.
_داشتم میخوابیدم کہ اردلاݧ در اتاق و زد و اومد داخل ...
♻️#ادامہ_دارد...
فردا شب ساعت 22⏰
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره1⃣6⃣
ﺍﯼ ﻣﺼﻠﺢ ﮐﻞِ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ
ﻭﯼ ﻧﻮﺡ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺨﺶ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺍﺏ
ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﺗﻮ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺍﯼ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﺎﺏ
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره 2⃣6⃣
جز تو کسی نیامده آقا سر قرار
انگار جز تو نیست کسی،غرق انتظار
این جمعه هم گذشت وتو مثل همیشه باز
در انتظار خویش نشستی به انتظار ....
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد...
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره3⃣6⃣
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
اسیر نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو برتر از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره4⃣6⃣
🌺جمعهبهجمعه چشم من منـتظر نگاهِ تو
کی دل خستهام شـود مــعتکف پناهِ تو🌺
🌺زمزمهی لبان من این طلب است از خدا
کاششـوم من عاقبت یکنفر از سپاهِ تو🌺
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
‼️توجــــــــه توجــــــه ‼️
#آماده_باشید‼️😇 مسابقه و جایزه داریم به زودی😉
💯ڪانال با ابراهیم و نوید دلها تاظهور
💯ڪانال با ابراهیم و نوید بهشتی
در نظر داره چالشے♨️ با عنوان
📃 دلنوشته عکس رفیق شهید
و دوبیتی در وصف امام زمان در کانال قرار دهد
📌لذا از شما همراهان همیشگی درخواست داریم در این چالش شرکت کنید و برنده جوایز نقدی و معنوی ما شوید
🎁جوایز نقدی ما شامل:
💯 نفر اول ۱۵۰ هزار تومان💶
💯نفر دوم ۱۰۰ هزار تومان 💶
💯نفر سوم۷۰ هزار تومان 💶
💯و جوایز نفرات بعد هم ۱۱ بسته فرهنگی هست
🎁 بسته فرهنگی که شامل کتاب سلام بر📕 ابراهیم1 و مفاتیح و📗 چفیه متبرک به حرم امام رضا ع و حرم حضرت زینب س و حرم حضرت رقیه س و حرم امام علی ع و حرم حضرت ابوالفضل ع و حرم امام حسین ع 🕌 است که جوایز ارزشمند هستند
❌زمان ارسال پست از 14اسفند تا نیمه شعبان😉
برای اطلاع از شرایط چالش با ما همراه باشین 😉
ایدی خادم چالش
🆔 @Yazahra08
🔻با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
‼️توجــــــــه توجــــــه ‼️ #آماده_باشید‼️😇 مسابقه و جایزه داریم به زودی😉 💯ڪانال با اب
♨️چــــــــــــــــــــالـــــــــــــــــــــــش♨️
💢شرایط شرکت در چالش دلنوشته عکس رفیق شهید و دو بیتی در وصف امام زمان :
1⃣ نوع چالش عکس دوست شهید و دوبیتی از امام زمان باشه که به خادم چالش میفرستین و بعد تو کانال میفرستیم و بعد ۲۴ ساعت که پست اعضای شرکت کننده تو کانال خودمون ارسال شد چالش شروع میشه و بازدید پست خودتون رو باید افزایش بدین
2⃣ لازم به ذکر است که حتما باید عضو هر دو کانال ما باشین📌
با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور
🆔 @ebrahim_navid_delha
با ابراهیم ونوید دلها تا بهشتی
🆔 @ebrahim_navid_beheshti
2⃣ پست باید 5k بازدید داشته باشد نفرات اول تا 14از روی بازدید مشخص میشوند
3⃣ زمان ارسال از 14اسفند تا روز نیمه شعبان
4⃣ هرچه تعداد بازدید پست شما بیشتر باشه شانس برنده شدن شما زیاد هست چون طبق بیشترین بازدید نفرات برنده مشخص میشوند و بازدیدهای کانال خودمون جز بازدید ها حساب نمی شوند
ایدی خادم چالش
🆔 @Yazahra08
💯✔️با ارزوی برنده شدن شما دوست عزیزم💰
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️
➣🆔 @Zahrayyy
❀↜ایدی خادم ختم👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احکام_شرعی
☑️سئوال
آیا خون آمدن از اعضای وضو یا اعضای غیر آن و یا استفراغ کردن باعث بطلان وضو می شود؟ اگر در حال وضو گرفتن این حالت ها پیش آمد چطور؟
✅پاسخ
▫️ خونریزی ونجاست اعضا وضو و سایر اعضاء بدن و یا استفراغ کردن بعد از وضو یا در حال وضو به اتفاق تمام فقهاء موجب باطل شدن #وضو نمی باشد . مبطلات وضو هفت چیز است (بول، غائط، باد معده و روده که از مخرج غائط خارج شود، خوابی که به واسطه آن نه چشم ببیند و نه گوش بشوند، چیزهایی که عقل را از بین می برد مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی، استحاضه زنان، کاری که برای آن باید غسل کرد مانند جنابت[1]) که نجس شدن اعضا و وضو و یا استفراغ کردن بعد از وضو جزء آن هفت چیز نیست.
▫️ البته یکی از شرایط وضو این است که با آب پاک باشد بنابراین اگر در حین وضو از یکی از اعضاء وضو خون جاری شود ممکن است آب وضو یا مسح نجس شود که از این جهت ممکن است وضو دچار مشکل شود. بنابراین در موارد خونریزی بدن باید مواظبت کرد که آب وضو نجس نشود و نجاست به اعضاء دیگر اعضا وضو سرایت نکند.
-------------------------
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙#تلنگر
📹 انسان؛ موجودی که به همه چیز عادت میکند!
➕خاطره علیرضا پناهیان از شنیدن یک قطعه موسیقی در خارج از کشور
#تصویری 🖥
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🚫 توهمات یک دیوانه.....🤡
⭕️ خدایی که برای اثبات قدرتش و دفاع از حقانیت خودش و پیامبرش، پرنده های ابابیل رو می فرستاد، مرده زنده میکرد، کوه طور رو ازجا بلند میکرد، دریا رو برای حفظ جان مومنانش می شکافت و غالب مسلمونا به خاطر همین قدرتش (بخاطر همین لاف زدن هاش) بهش اعتماد و تکیه میکردن و بهش پناه میبردن ، الان بوسیله ی یه ویروس، قدرتش به چالش کشیده شده و بنظر دیگه قدرتش قابل اعتماد وتکیه نیست.
به همین دلیل کعبه و امامزاده و... رو تعطیل کردن.
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰 و اما چند پند حکیمانه
❗️هی هی مجید جان دلبندم کلا کوچه رو اشتباهی رفتی...برگرد بیا بیرون!!
🔹اون خدایی که راجع بهش حرف زدی فکر نمیکنی کمی با اون کعبه البته فقط یکم کوچولو فرق داشته باشن!!
خدایی که از توی منکرش هم برای اقرار به قدرتش استفاده میکند...👌
❇️همان خدایی که مجبوری با تمام حقارتت با او بجنگی ولی چون درکی از او نداری درگیر با جنگ با خدای توهمات احمقانه ی خود شده ای که بلکه شکستش دهی...😊
🔹او همان خدایی است که با وجود یک هستی پرستشگر موجود عجیبی چون تورا خلق کرد که اینگونه قدرت طغیان و سرکشی داشته باشد..❗️
⚠️این خدا آنقدر عظیم است که می تواند با یک ویروس غیر قابل دیدن تو را چنین رسوا کند!که حتی خودت نفهمی!!
🔘فعلا برو با ویروسی که خدا تورو با اون به چالش کشیده و ذلالت و حقارت و کوچکی و ضعف انسان را به رخ کشیده مبارزه کن اگر بر آن غلبه کردی دوباره بازهم قرقره کن...
☑️چقدر خدای توهمات این بیخدایان حقیر و ضعیف و زبون و مادی است مثل خودشان....
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
#کلام_شهدا
#شهید_عباس_دانشگر:
حرکت جوهره ی اصلی انسان است و #گناه زنجیر،من سکون را دوست ندارم.عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است...!!!
#گناه_یعنی_خداحافظ_شهادت
✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
انتشار بادرج لینک مجاز است👆
👆👆👆👆
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📌شهید عبدالحسین برونسی، متولد ۱۳۲۱
محل تولد: روستای گلبوی کدکن( تربیت حیدریه)
تاریخ شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳✨✨
✍🏻 مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود👌یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم… ❗️اون مدرسه دیگه نجس شده!»😳
علت را پرسیدیم.
با غیظ گفت: دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که …»😞 از فردا گذاشتیمش مکتب به یاد گرفتن قرآن.☺️
🔷شهید برونسی در خاطراتش می نویسد: در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ❗️گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!😕
وارد خانه که شدم دریکی از اتاق ها باز بود. گفتم یا الله، صدای زن #جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!😟
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت…😰 گوشه اتاق روی مبل، زن جوان #بی_حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!😣
بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد…😡
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.😡
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم.😐 امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف #اعتقاد و #مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.✨
📌همسر شهید: بعضی ها از #تقسیم_اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️
صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی #حق_یتیم رو نمی شه کاری کرد.....
#ادامه_فردا
❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌🕌🕌
کمیل مدافعان حرم به روایت شهید نوید صفری+فیلم🎥
حضور شهید سعید علیزاده در جبهههای سوریه، بازسازی صحنه شهادت وی و فعالیتهای فرهنگی و مذهبی او در دامغان در یک مستند به نام مستند کمیل به تصویر کشیده شده است.
#شهیدنویدصفری 🕊
#پیشنهاددانلود🎥
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• #داستان_عاشقانه_مذهبی💘 #دومدافع #قسمت5⃣2⃣ _اومدم
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈•
#داستان_عاشقانه_مذهبی💘
#دومدافع
#قسمت6⃣2⃣
_داشتم میخوابیدم کہ اردلان در اتاق وزد و اومد داخل...
برق و روشـݧ کرد و گفت:
خواهر گلم ساعت ۱۰ از کے تا حالا تو انقدر زود میخوابے❓
نمیخواے داداشتو ببینے باهاش حرف بزنے❓حالشو بپرسے❓مثلا تازه اومدمااااا
درازکشیده بودم بلند شدم رو تخت نشستم و باخنده گفتم:
داداش خلِ کچلم ماماݧ بهت یاد نداده وقتے یہ نفر میخواد بخوابہ یا داره استراحت میکنہ مزاحمش نشے❓😂
_اردلان اخم کرد و برگشت کہ بره
باسرعت از رو تخت بلند شدم و بازوش و گرفتم
کجااااااا لوس ماما❓
_اخماش بیشتر رفت تو هم و گفت میرم شما استراحت کنے....لوسم خودتے
همونطور کہ میکشوندمش سمت تختم گفتم خوب حالا قهر نکـݧ بیا بشیـݧ ببینم چیکار داشتے
اردلان نشست رو تختم
مـݧ هم رو صندلے روبروش دستم گذاشتم زیر چونم و گفتم
به به داداش اردلاݧ حموم لازم بودیااااا
ترو خدا زود بزود برو حموم
اینطورے پیش برے کسے بهت زݧ نمیده هااااااا
خندید و گفت:
_تو بہ فکر خودت باش یواش یواش بوے ترشیدگیت داره در میاد.
همہ از خداشونہ مـݧ دامادشوݧ بشم حیف کہ مـݧ قصد ازدواج ندارم
دوتایے زدیم زیر خنده.
ماماݧ در اتاق و باز کرد و با یہ سینے شربت و بیسکوییت وارد شد بہ بہ خواهر برادر باهم خلوت کردید
راستے اسماء با،بابات حرف زدم بہ مادر اقاے سجادے هم گفتم براے فردا مشکلے نیست
جلوے اردلاݧ خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اردلاݧ خندید و گفت:
خوبہ دیگہ اسماء خانوم مـݧ باید از ماماݧ میشنیدم❓
_سرم همونطور پاییـݧ و گفتم آخہ داداش یدفہ اے شد بعدشم هنوز کہ خبرے نیست...
ماماݧ لیواݧ شربت و یہ بیسکوییت داد دست اردلاݧ و گفت بخور جوݧ بگیرے ببیـݧ چہ لاغر شدے
چپ چپ بہ ماماݧ نگاه کردم و گفتم:
ماماݧ مـݧ احتیاج ندارم بخورم جوݧ بگیرم❓
اردلاݧ بادست زد پشتم و گفت:
آخ آخ حســـــودے❓
ماماݧ هم لیواݧ شربت و داد دستم و گفت بیا تو هم بخور جوݧ بگیرے
لیواݧ و ازش گرفتم و گفتم پس بیسکوییتش کو بلند شد و همونطور کہ از اتاق میرفت بیروݧ گفت
واااااااا بچہ شدے اسماء❓خودت بردار دیگہ
حرصم گرفتہ بود لیواݧ شربت گذاشتم تو سینے و بہ اردلاݧ کہ داشت میخندید دهـݧ کجے کردم
اردلاݧ شربت و تا تہ خورد و گفت:آخیش چہ چسبید...
_بعد دستش و گذاشت رو شونم و گفت:اسماء میخوام باهات جدے حرف بزنم
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
اردلاݧ آهے کشید و شروع کرد:
سہ سال پیش اونقدرے کہ الاݧ برام عزیزے، عزیز نبودے
اسماء حجابتو دوست نداشتم نوع تیپ زدنات، دوستات،بیروݧ رفتنات و.....
همیشہ متفاوت بودے با کل خوانواده
اینکہ بگم همه چیت بد بود و دوست نداشتما ݧ بالاخره خواهرم بودے
چند بار بہ ماماݧ و بابا شکایتت و کردم اما اونا اجازه ے دخالت و بهم ندادݧ براے همیـݧ منم کارے بهت نداشتم
_تا وقتے کہ اوݧ اتفاق برات افتاد،نمیدونم چے باعث شده بود کہ خواهر همیشہ شیطوݧ و درس خوݧ مـݧ گوشہ گیر بشہ و با هیچ کسے حرف نزنہ،دنبالشم نیستم چوݧ هرچے کہ بود باعث شد تو اینے بشے کہ الاݧ هستے،اسماء وقتے تورو،تو اوݧ وضعیت میدیدم داغوݧ میشدم
کلے برات نذرو نیاز کردم کہ خوب بشے، حضرت زهرا رو قسم دادم کہ بہ خواهرم کمک کـݧ،اشک ریختم ،زجہ زدم و....
روزے کہ چادرے شدے
_فهمیدم کہ حضرت زهرا جوابمو داده
دیگہ خیالم از بابتت راحت شد فهمیدم کہ راهت رو درست انتخاب کردے.
وقتے ماماݧ بهم قضیہ ے خواستگارے و گفت:خیلے خوشحال شدم و میدونستم کہ تو اونقدر بزرگ شدے کہ تونستے تصمیم بگیرے
_همچنیـݧ مشتاق شدم ببینم کیہ کہ خواهر ما بیـݧ ایـݧ همہ آدم اجازہ داده بیاد براے خواستگارے....
خندیدمو گفتم:
یکے مث خودت
مثل من❓خوب پس قبول کن دیگه..
خندیدمو گفتم:
ارہ تسبیحش همیشہ دستش دکمہ هاے پیرهنشو تا آخر میبنده سر وتهش بزنے تو بسیج دانشگاس
وقتے هم کہ با آدم حرف میزنہ زمینو نگاه میکنہ
اهاݧ راستے ریشم داره برادریہ براے خودش هههههه...
دستشو گذاشت روشونم گفت خستہ نباشے،یکم از اخلاقش بگوووو
_إ اردلاݧ پاشووو برو میخوام بخوابم خستم
إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم موند....
♻️#ادامہ_دارد...
فردا شب ساعت 22⏰
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ #احکام_شرعی
#احکام_غسل
❓پرسش
آیا بر زبان آوردن نیت در هنگام غسل لازم است؟
📝پاسخ
لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحبّ مىكنم و اگر فقط به قصد قربت، يعنى: براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است. و به زبان آوردن نیت لازم نمی باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جهت فراگیری احکام، حداقل به یک نفر بفرستید...
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🍃🌸✨《دعوت نامہ》✨🌸🍃
دوستان شهـــــــــ❤️ـــدایی توجه توجه❗️❗️❗️❗️📣📣📣
🥀«ابرگروه ختم قرآن وذکرشهیدان»🥀
🕊«ابراهیم هادی و نوید صفری»🕊
💢اگه حاجت داری بیااااا💯
💢اگه میخوای به نیابت از شهـــــــدا ذکر بگین📿 و ختم قران بخونین📖
💢اینجا یه گروه معنوی و شهـــــــدایی هست✨
💢جهت حاجت روایی شما عزیزان ختم قران و ذکر گفته میشه☺️
آمدنت تو این گروه اتفاقی نیست ❣
❣خادمین ما منتظر شما هستن تا برای حاجت روایی اسم شما را ثبت کنن❣
خادمین گروه ذکر ♡ ↴
➣
🆔 @zahrayyy
خادمین گروه ختم قران ♡ ↴
➣
🆔 @hedari44
•┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
💠زیباترین دختر عرب💠
علامه جعفری چنین شرح میدهد :
ما در نجف درمدرسه صدراقامت داشتیم.خیلی مقید بودیم که، در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم، و ایام سوگواری را هم، سوگواری میگرفتیم.
یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشامی خواندیم و یک شربتی میخوردیم انگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب میدادیم.
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره ونجف،گرما،تلفات هم گرفته بودما بعد ازشب نشستیم، شربت هم درست شد، اقا شیخ حیدر علی اصفهانی که، کتابی هم نوشته بنام 《شناسنامه خر》امد.
مدیر مدرسه مان، مرحوم اقا سید اسماعیل اصفهانی هم انجا بود، به اقا شیخ علی گفت:اقا شب نمی گذره حرفی داری بگو، ایشان یک تیکه کاغذ روزنامه در اورد.عکس یک دختر بود که، زیرش نوشته بود 《اجمل بنات عصرها》《 زیباترین دختر روزگار》گفت:آقایان من درباره این عکس از شما سوالی میکنم. اگر شمارا مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع وقانونی ازدواج کنید.
از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد_وهزارسال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت کنید و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید. سوال خیلی حساس شده بود.
دختر حلال بود و زیارت علی( ع )هم مستحبی.
گفت آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز اب نکشید، عجله نکنید،درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد وخطاب به پسرش که کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت:سید محمد! من یک چیز بگوئیم نری به مادرت بگویی ها؟
معلوم شد نظر اقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیرخنده. کاغذ را به دومی دادند، نگاهی به عکس کرد و گفت اقا شیخ علی،اختیار داری، وقتی اقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودندمگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. اقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد.
نفر سوم گفت:اقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند《 یا حارث حمدانی من یمت یرنی》( ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات میکند) پس ما ان شاءالله در موقعش جمال حضرت علی( ع) را ملاقات میکنیم! باز همه زدند زیر خنده، واقعا سوال مشکلی بود. یکی از اقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت اقا مستحبی است؟ گفتی هم شرعی صد در صد؟ اقا شیخ حیدر گفت:بلی. گفت:والله چه عرض کنم (بازهم خنده حضار)
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمیتوانم نگاه کنم،کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزازان سال زناشویی با این زن نمی دهم
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا ان وقت همچون حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلندشدم اول شب واردحجره ام شدم، حالت غیر عادی، دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک اقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است.
یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این اقا کیست؟گفت :این اقا خود علی( ع) است، من سیر او را نگاه کردم. امدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نهم یا دهم رنگم پریده بود.
نمی دانم شاید مرحوم شمس ابادی بود خطاب به من گفت: اقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و امدید؟نمیخواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم میخوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به اقا شیخ حیدرگفت: آقا دیگر از این شوخی ها نکن، مارا بد ازمایش کردی.این از خاطرات بزرگ زندگی من است.
@ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti
.....................................................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆