eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
33.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹 😂دندان مصنوعی😂 شلمچه بودیم.از بس که آتش🔥 سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید🚜 بزارید داخل سنگرها تا بریم🚶 مقّر». هوا داغ بود☀️ و ترکش کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود.🛢 تشنه و خسته و کوفته، 🤕سوار آمبولانس🚑 شدیم و رفتیم.😥😓 به مقر که رسیدیم ساعت⏰ دو نصفه شب بود. 🌙از آمبولانس🚑 پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. یخچال نبود.🖱 گلوله‌ی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا. دویدیم🏃 داخل سنگر. سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر می‌سوخت.🕯 دنبال آب می‌گشتیم💧 که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد پارچ آبی رو برداشت و تکون داد.🍶 انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».😊و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. می‌خورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر پتو چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی👱 پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. خلیلیان آخری بود. تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»🤔😳 حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا دندونای مصنوعی منه!😁 یخ نیست، اما کسی گوش👂 نکرد، منم گفتم گناه دارن بزار بخورن!»😄 هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم:وای!.😱  از سنگر دویدیم🏃 بیرون. هر کسی یه گوشه‌ای سرشو پایین گرفته بود تا...!  که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز بدی نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل آب‌نبات.».😂 اصلاً فکر کنید آب انار خوردید.😀😂😜 @ebrahimdelha🌹 🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم چون جنت اعلا، حرم محترم قم بانوي جنان، اخت رضا، دختر موسی دردانه زهرا و ملائك خدم قم اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش هر كس كه زيارت كندش در حرم قم وفات حضرت فاطمه معصومه (س) تسلیت باد. @ebrahimdelha🌹 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااااام☺️ شبتون بخیردوستان✋ بااجازه تون بریم باقی کتاب رو باهم بخونیم😃😉
✨💫✨💫✨💫✨💫✨ ✋🌻 🍀حوزه حاج آقا مجتهدی 🌺ايرج گرائي 💥سالهاي آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريبًا کســي از آن خبر نداشــت.😐 خودش هم چيزي نميگفت.😶 اما كاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود.🤔 ابراهيم خيلي معنوی تر😇 شــده بود. صبحها يک پلاســتيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب📚 داخل آن بود. يكروز با موتور 🏍از ســر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟! گفت: ميرم بازار. 🙂 ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاســتيک رو دستت ميبينم چيه!؟😏 گفت: هيچي کتابه! 😊 ... @ebrahimdelha🌹 ✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ بین راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب 😳 کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود🤔. پس کجا رفت!؟🙄 بــا كنجكاوي بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مسـ🕌ـجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش 📖را باز کرد. فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. از پيرمردي 👴که رد ميشد سؤال کردم: ... @ebrahimdelha🌹 ✨💫✨💫✨💫✨💫✨
✨💫✨💫✨💫✨💫✨ ببخشيد، اسم اين مسجد 🕌چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي☺️ با تعجب😳 به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم ابراهيم طلبه شده باشه. 😐 آنجا روي ديوار حديثي از پيامبر نوشته شده بود: 🌺*آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کسانيکه به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت*🌺 شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري😉 و به ما چيزي نميگي؟😁 يکدفعه باتعجب😳 برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: ِ آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن🍜 و خوابيدن😴 بکنه. من طلبه رسمي نيســتم. همينطوري براي اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلابه کسي حرفي نزن.🤐 تــا زمان پيروزي انقــلاب روال کاري ابراهيم به اين صــورت بود.🙂 پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشــغوليتهاي ابراهيم زياد شــد که ديگر به کارهاي قبلي نميرسيد.❗️ @ebrahimdelha🌹 ✨💫✨💫✨💫✨💫✨
سلام☺️ خداوند همیشه یه عده رو به عنوان حجت زمان انتخاب کرده!کسانی که بهترین و زیباترین سرنوشت رو داشتن و جزء صالح ترین بندگان خدا بودند😊🌹 ازنظر خیلی ها یکی ازهمان حجت هاست! کسی که بعداز 30سال❗️گمنامی در زمان ما حجت شدن برای همه ما‼️ @ebrahimdelha🌹 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام من جزازهمون اوایل تشکیل گروه واردگروه شدم. اون موقع گروه توتلگرام فعالیت داشت فقط ذکرصلوات بود💫 یکی دوروزگذشته بودکه مدیر فرمودندتوکارگروه کمکشون کنم😍 هیچ شناختی ازشهیدنداشتم ولی علاقه شدیدی به شهیدپیداکردم. @ebrahimdelha🌹 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 زندگی نامشونوکه توگروه ارسال میشدروپیگیری میکردم. ازش خواستم کمکم کنه یه گناه وکه ناخواسته انجام میدادم😔 ترک کنم کم کم دستموگرفت تونستم باکمک شهیداین گناه روترک کنم.😌 مونس شبهام شده بودتقریباهرشب خوندن زندگی نامش شده بودلالایی ذهنم وبعدهم نگاه کردن به عکسش ودرددل باهاش قوت قلبم😢 @ebrahimdelha🌹 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺