🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_نهم
#رفاقت_با_شهدا
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍دوراني که خادم الشهدا بوديم با ميني بوسي که تحويل #سيد بود، براي بازديد
مناطق رفتيم. نيمه شب بود،درراه برگشت ماشين خراب شد. از طرفي ما بايد زودتر
ميرسيديم چون زائرداشتيم وبراي فردا بايدصبحانه تدارک مي ديديم.
همه بچه هاپکر و ناراحت ازماشين پياده شدند.
توماشين هم هيچ آچار وانبردستي
نبود.
از طرفي هم اگربود هيچکدوم ما ازتعميرات ماشين سردرنمي آورديم.
#سيدآرامشي که داشت آدم رو ُکفري ميکرد!! با اون بذله گوئي اش گفت: بچه ها
چرا نگران هستيد؟!
الان خود شهيد درويشي درستش ميکنه،ماصاحب داريم،هيچ
وقت کم نمي اريم.
بي حوصله حرفهاي #سيد رو گوش کرديم.
باورش سختهاما خدا ميدونه چند دقيقه از حرفهاي #سيد نگذشته بود که توي
تاريكي شب آقايي اومد وگفت: چرا اينجاوايساديد؟!
گفتيم ماشين مون خرابه،آستينهاش روبالا زد، گفت نگران نباشيد، من خودم
راننده ماشين سنگين هستم. توکل به خدا دستي بهش بزنم انشاالله درست ميشه.
ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷