🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
عصــرهمــان روز،مــادروپــدرمحمــدبــادســته گل💐ويــك جعبــه شــيريني به ديــدن ابراهيــم💚آمدنــد.زن همســايه مرتب معــذرت خواهي
ميکــرد.مــادرمــاهم بــاتعجــب😳گفت:حــاج خانــم،نه بــه حرفهاي صبــح شــما،نه بــه کارحالاي شــما!اوهــم مرتــب ميگفت:بــه خداازخجالــت😓نميدونم چي بگــم،محمدهمه ماجــرارابراي مــاتعريف کرد.محمدگفت:اگرآقاابراهيم💚نميرســيد،معلوم نبودچی به سرش مي آمد.بچه هاي محل هم براي اينکه ماناراحت نباشــيم گفته بودند:ابراهيم ومحمدبــاهم بودندوتصادف کردند!حاج خانم،مــن ازاينکه زودقضاوت کردم خيلي ناراحتم😔،توروخدامنوببخشيد.به پدرمحمدهم گفتم که خيلي زشته،آقا ابراهيم💚چندماهه مجروح شــده وهنوزپاي ايشون خوب نشده ولي مابه ملاقاتشون نرفتيم،براي همين مزاحم شديم.مادرپرسيد:من نمي فهمم،مگه براي محمدشماچه اتفاقي افتاده!؟آن خانم ادامه داد:نيمه هاي شب جمعه بچه هاي بسيج مسجد،مشغول ايست وبازرسي بودند.محمدوسط خيابان همراه ديگربچه ها بود.يكدفعه دستش روي ماشه رفته وبه اشتباه،گلوله ازاسلحه اش خارج وبه پاي خودش اصابت ميکنه.اوباپاي مجروح وسط خيابان افتاده بودوخون زيادي ازپايش ميرفت😭.آقاابراهيم💚همان موقع باموتورازراه ميرسد.سريع به سراغ محمدرفته وباکمک يکي ديگرازرفقازخم پاي محمدراميبندد.بعداورابه بيمارستان ميرساند☺️.صحبت زن همســايه تمام شد.برگشــتم وابراهيم رانگاه کردم.باآرامش😊خاصي کناراتاق نشســته بود.اوخوب ميدانست کسي که براي رضاي خداکاري انجام داده،نبايدبه حرف هاي مردم توجهي داشته باشد😉.
#پایان_قسمت_شصت_و_یکم
[❀ @ebrahimdelha ❀]
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷