فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
#روایت_شهدایی
شهيدي كه قرار بود از جبهه اخراج بشه...💔
رواي:حاج_حسين_كاجي🎤
از شهيد ماشاللهي🕊
...........🌹🌹.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........🌹🌹..................
🖤انالله و انا الیه راجعون🖤
در گذشت عموی بزرگوار مدیر محترم را به ایشان و خانواده گرامیشان تسلیت عرض نموده
و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفر کرده علو درجات طلب را میکنم
📌 عزیزان امشب نمازشب اول قبر برای شادی روح این عزیز سفر کرده خوانده شود 🕊
🔻طریقه خواندن شب اول قبر:
« مرحوم حاج امام علی فرزند حسنعلی»
🔻در شب اول قبر؛ مستحب است دو رکعت نماز وحشت خوانده شود که در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم، بعد از سوره «حمد»، ۱۰ مرتبه سوره «انا انزلنا» خوانده شودو وقتى نماز تمام شد، چنین گفته مى شود: «اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان» و به جاى کلمه فلان، نام میت را مى برد
اجر همه شما با حضرت زهرا🌸
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت1⃣5⃣ عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشوݧ ؟؟؟ یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدم
#عاشقانه_دو_مدافع 💘
#قسمت2⃣5⃣
وارد حرم شدیم...
حس عجیبے داشتم سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایستاده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم اما حسیـݧ
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم
علے هم کنار مـݧ نشست و تو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ
چادرمو کشیدم روصورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال،مث چادرے شدنم
اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود
،نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود،
خواستگارے علے
شهادت مصطفے ،خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود.
واے اماݧ از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو هموݧ حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم
چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم
بغضم بیشتر شد ونفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده
زهرا نگراݧ بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـݧ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد
اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟
هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ،ببیـݧ منو بہ چہ روزے انداخت
با تعجب بهم نگاه کردواز خجالت سرشو انداخت پاییـݧ
چند روزے گذشت ،سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش
میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ
با خودم نمیتونستم کنار بیام،مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم ،دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ،علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو هموݧ حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم .
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ،ول نمیکردم
دل کندݧ از آقا سخت بود .
ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود .
اشک چشماموݧ خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونہ
بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم شدیم.
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ
علے بے حوصلہ وناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟
آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چیہ
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟
جانم اسماء؟
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟
باتعجب بهم نگاه کرد.
بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم ؟؟
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـݧ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آهاݧ قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند .
بینموݧ سکوت بود
سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم.
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد .
ادامہ دارد...
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتاب حکایتهای کوتاه📚📚
روایت یک حکایت
شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟
طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند .
شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی! محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید.
طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتـش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم
و به فضل خدا،شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب مـیـردامــاد داد
و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره0⃣3⃣1⃣
خیمه نشین فاطمه دلم برات پر میزنه…..اسم قشنگت آقا جون هر تپش قلب منه
دلم برای دیدنش می گیره از من بهونه…..ندبه می خونم دوباره با اشکای دونه دونه . . .
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره1⃣3⃣1⃣
🕊شهید حسن رشیدی🕊
اگر آن سبز قامت رو نماید
در باغ خدا را میگشاید
تنم را فرش کردم تا بتازد
دلم را نذر کردم تا بیاید
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره2⃣3⃣1⃣
جز دیدن روی شه خوبان هوسی نیست
درغیبت او ارض وسماء جزقفسی نیست
فریادرس و مرهم زخم دل خوبان...
جز یوسف زهرا بخدا هیچ کسی نیست
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره3⃣3⃣1⃣
خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد
مست بودم تشر قهر تو هوشیارم کرد
من که بودم همهجا ذرهٔ دور از نظری
مهر صاحب نظران نقطهٔ پرگارم بود
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🎊#چالش_عکس_شهید🕊
#شرکت_کننده_شماره4⃣3⃣1⃣
جادهی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر، پر از یعقوب است
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِمان راه بیا منتظریم
🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
1_205329286.mp3
1.49M
🎤صوت شهدایی🎤
💞شهید سید مرتضی اوینی💕
🦋✨ما از سوختن نمیترسیم
که پروانه های عاشق نوریم✨🦋
🔸 بیستم فروردین ماه، سالروز شهادت سید مرتضی آوینی
#سید_شهیدان_اهل_قلم گرامی باد.🕊
✅پیشنهاد دانلود
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
🎁 🔅🎁﷽🎁🔅
🎁🔅🎁
🎁
😇😇مـــــــژده به عاشقــــــــان😇😇
💗💗مولـــــود نیمه شعبـــــــان💗💗
هدیه ای ارزشمند برای ارسال به دوستانتون😉🤩
🎊✔️با نیت قلبی پاڪ ڪلیڪ ڪنید✔️🎊
https://digipostal.ir/shabaan
خیلی جذابه ببین چی نشون میده😉
بزن رو لینک و لذت ببرید و یکم از فکر کرونا
بیاید بیرون و به دوستان خوبتون ارسال کنید
🔅🎁🔅
🎁🔅🎁🔅
🔆🎁🔅🎁🔅🎁🔅