eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
❣بسمـــ الـلـہ الرحمــن الرحیــم❣ 🌸سلام و عرض ادب و شب بخیر خدمت همراهان عزیز جلسہ هئیت این هفٺہ را با استعانت از آقا امام حسین(ع) شروع میڪنیم😊 🎙سخنران 🔷موضوع: باما همراه باشید🙏🌹
941.9K
شیخ احمد مجتہدے عالم جلیل القدر ارادت خاصے بہ سیدالشہدا داشتند .عنایتے ڪہ ایشون بہ مراسم عزاے امام حسین(ع) داشتند شہره خاص و عام بود ایشون در دهہ اول ماه محرم در حوزه علمیہ اے ڪہ تاسیس ڪرده بودند مراسم عزادارے برگزار میڪردندغیر از روزهاے تاسوعا و عاشورا تا اینڪہ...
1.61M
بازار تمسخر دستگاه سیدالشہدا(‌ع) در فضاے مجازے و حقیقے زیاده شده است واے بہ حال ڪسے ڪہ مجالس اباعبدالله را دست ڪم بگیرد و با ابروے اباعبدالله شوخے ڪند و بہ باد مسخره بگیرد.. داستان مقبل ڪاشانے رو حتما گوش کنید..
576.8K
رسول الله فرمودند: مقبل بیا،دخترم فاطمہ میل داره تو هم اشعارت رو بخونے... یا زهرا مادر جان.. دراین شب عزیز بہ ماهم نگاهے کن..😭
355.4K
اجر و پاداش حسینے ها و عِقاب تمسخر ڪننده هاے سیدالشہدا نزد خدا و اهل بیت محفوظ است خوش بحال مقبل ڪہ جزا و عقاب خودش را در همین دنیا دید...
💞🌸💞🌸💞🌸 🍃🌸 🌴🌌سلام امشب. شب زیبایے هست و خاص اصلا امشب باید رفت ڪربلا با پا نشد با دل.، با دل نشد با فکر با فکر نشد با زبان.... برید ڪربلا..... 🌸الان هیچے حالمونو خوب نمیڪنہ جز تڪيہ دادن به دیوار حرم.. 💞من شنیدم حسین درهم میخره 🌸ارباب امشب مارا هم درهم بخر با خوبان بخر. 💞مے بینید که امشب چه دلگیره فقط هم دل هواے ڪربلا داره 🌸امشب همہ دلها یڪ دله ‌شدن و براے اربعین دارن لہ لہ می زنن 🌹 حسین دوستت دارم حسین اربابم 😭 التماس دعا @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
Hamdi Alimi - Moharam Salam (128).mp3
2.93M
محرم‌سلام‌قدم‌رنجہ‌ڪردےبہ‌روے‌چشمام😭 پیرهن‌مشڪیمودوختہ‌زهرابرام💔🏴 محرم‌سلام✋ نزارایندفعہ‌ڪم‌بشہ‌گریہ‌هام😭 🏴🖇   ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ↻ 🎙 ❤ دارد میرسدماه‌عاشقے اماگناهانم....!😓 {حسین‌جان😭} @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
✨والسلام علیکم والرحمه الله و برکاته✨ 💢همسنگریان عزیز جهت گفتن پیشنهادات نظرات و انتقادهای خود به ایدی زیر پیام بفرستید👇 🆔 @Gh1456 🌹منتظر همراهے شما عزیزان هستیم😊
هفتہ ها رو دورِ تڪرارِ ♻️ شنبہ میاد یڪشنبہ میاد دوشنبہ میاد سه شنبہ میاد چہارشنبہ میاد پنجشنبہ میاد میاد ...💔 ولے آقا نمیاد ...😭 آقا نمیاد ... نمیاد ... 😔🤚 🥀 🤲 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
داستان عشق شیما . #قسمت_هشتم سعی کردم حرفشو مرور کنم !وای خداجون!باورم نمیش! سرمو بلند کردم و پریدم
داستان عشق شیما . چه دریای زیبایی ، چقدر مردم مهربانانه نگاهمون میکنند .... چقدر همه چیز زیباست... وقتی بابک کنارم است ، دنیا زیباتر دیده میشود ویلای همسایه پر از صدای کودکان قد ونیم قد بود که دنبال هم می‌دویدند... دیرم میشد که کودکانمان را ببینیم ، بابک روی تحت سفید خواب بود و چه زیبا خوابیده است گویا دیگر بیدار نمی‌شود ، چه لبخندی به لب دارد ، بعد از مدت ها اورا خوشحال میبینم به قدری خوشحال که گوشه چشمش اشک نهفته است... رفتم آشپزخانه تا میز را برای اولین روز ماه عسل مان بچینم.. برای اولین صبحانه‌ی مشترک باورم نمیشد روزی برای بابک لقمه بگیرم.... صدای مهیبی از بیرون شنیده شد ، سریع به پشت پنجره رفتم تا دریای خروشان را ببینم رعد و برق شیشه ها را می‌لرزاند... صدایی از پشت سر می‌آمد ، واضح نبود - خانم ، خانم به هوش آمدید؟ اسم تون چیه؟ شما تصادف کردید و توی بیمارستان هستید ، شماره ای از آشنایان تون دارید؟ صداها به صورت بلند تو سرم میپیچیدن..... درد دارم...... بابک................................. اخ پاهام.... - داره به هوش میاد! چند نفر با لباس سفید دارن سعی میکنن وضعیتمو کنترل کنن. بهم اکسیزن وصله.... - بابک...................................... مثل یه رویای سپید بود..... دکترا پرستارا پس بابکم کجاست؟ داد میزنم ولم کنین....درد دارم.....................ولم کن! بابک..................................... دوباره بیهوش میشم......... دوباره همه چی محو میشه.... دوباره دریای خروشان را میبینم رعدی مهیب ساختمان را لرزاند ، ترس تمام وجودم را گرفته ، نمیتوانم حتی جیغ بزنم به سمت تخت سفید بابک میدون تا اورا بیدار کنم ، اما.... ... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
010.mp3
3.89M
🌷🌱🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷 🌷 حضرت آقا در ارتباط با روز مباهله😍 که پیامبر ص برای اولین بار برای بیان حق عزیزان خود را می آورد... :) 💚🕊 برشماشیعیان امیرالمومنین مبارک باد🍃🌸 🌷 🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷🌱🌷 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز تولد داریم چہ تولدے😍 تولد یہ دهہ هفتادے😍🌱 یہ دهہ هفتادے ڪہ لذت هاے این دنیــ🌍ـــاش رو با دفاع از حــ🕌ــــرم بے بے جانمون عوض ڪرد🤩 و در آخر بے بے هم برگہ ے شہــ🥀ـــادتش رو امضــــ🖋ــا ڪرد 🎊🎈❣🎂 ••🌸 😍🎈🎉 🕊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
°•°{❤🌿}°•° ❣|♡°• وقتے دست ✋ را در دستِ امام‌حسیــــن«؏»🏴 قرار دهید ، مشڪل آنہا حل می‌شود☺️ و امام بامہربانی😌 بہ آنہا نگاه مےڪند👁... :) °•♡|❣ 🕊 محرم مے آید...🥀😢 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 بوے آمده ما را صدا 🗣ڪنید😞 ما را دوباره در غم 💔خود مبتلا ڪنید🥀 سالے بہ انتظار شما گریه😭 ڪرده ایم.. شاید بہ چشم قدمے🚶‍♂آشنا ڪنید👁 🏴تعویض سربند ها و سیاه پوش ڪردن مزار شہید نوید صفرے بہ مناسبت فرا رسیدن ماه عزاے اباعبدالله الحسین ع توسط خادمین مجموعہ ے شہید ابراهیم هادے و نوید صفرے🖤🥀 🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
📜#رمان جانم می رود 🔷#قسمت:نود و یکم با صدای سرفه ای سرش را بلند کرد و تازه متوجه سوسن خانم و نرجس
📜 جانم می رود 🔷:نود و دوم مهیا با شنیدن صدای شهین خانم، احساس کرد که دیگر نایی برای ایستادن ندارد. میز غذاخوری را محکم گرفت، تا بر روی زمین نیافتد. مریم بادیدن حال بد مهیا، سریع خداحافظی کرد و به سمتش دوید. با اینکه برادرش آمده بود؛ اما صورت رنگ پریده ی مهیا، نگرانش کرده بود. به مهیا کمک کرد که روی صندلی بشیند. ــ مهیا جان! عزیز دلم بشین! سریع لیوانی پر از آب کرد و به سمت مهیا گرفت. ــ یکم بخور حالت جا بیاد! مهیا لیوان را به لبانش نزدیک کرد. نمیتوانست باور کند؛ که شهاب آماده است. اما صدای احوالپرسی و خنده هایی که از پذیرایی به گوشش می رسید، به او ثابت می کرد؛ که آمدن شهاب واقعیت دارد. به سختی از جایش بلند شد. استرس عجیبی برای دیدن شهاب داشت. همراه مریم، به سمت پذیرایی قدم برداشتند. شهاب پشت به مهیا در حال خوش و بش با احمد آقا بود. مهیا چادرش را با دستش فشرد. شهاب با دیدن مریم او را در آغوش کشید. ـ خواهر ما چطوره؟! ــ خوبم قربونت برم! تو خوبی؟! ــ خوبم عزیز دلم! معلومه خیلی دلتنگم شدی...! و چشمکی تحویلش داد. مریم لبخندی زد و گفت: ــ البته که دلتنگت شدیم. ولی نه به اندازه بعضیا، که حتی یه ساعت پیش؛ از دلتنگی داشتن گریه میکردن... مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت. نگاه شهاب به طرف مهیا کشیده شد. مهیا با احساس سنگینی نگاه شهاب، سرش را بالا آورد؛ و در چشمان شهاب نگاهی انداخت؛ که از نگاه شهاب به خود لرزید. شهاب خیلی سرد گفت: ــ سلام! خوبی؟! مهیا خشکش زد. دهانش را باز می کرد تا جوابش را بدهد؛ اما صدایی از دهانش خارج نمی شد. انتظار این برخورد سرد را بعد از چند هفته دوری را از شهاب نداشت. غیر از مریم، کسی حواسش به آن دو نبود. مریم که متوجه ناراحتی شهاب شده بود؛ اما نمیتوانست حرفی بزند. نمیخواست کسی متوجه ناراحتی شهاب از مهیا شود. مخصوصا زن عمو و دختر عمویش... مهیا آنقدر شوکه شده بود، که حتی جواب شهاب را نداد. شهاب هم دیگر منتظر جواب مهیا نماند و به سمت آقایان رفت. مهیا سریع به اتاق مریم پناه برد. در را بست و پشت در ایستاد. احساس می کرد؛ قلبش دیگر نمی زد. اشک هایش گونه های سردش را خیس کرده بودند. باورش سخت بود، که شهابی که پشت تلفن از نگرانی داد و فریاد راه انداخته بود؛ الان اینگونه سرد رفتار کند... ــ بفرما؟! چی میخوای بگی که منو کشون کشون اوردی تو اینجا؟! مریم در اتاق رو بست و به طرف شهاب برگشت با اخم گفت: ــ معلوم هست داری چیکار میکنی؟! لبخندی که رود لب های شهاب جاخوش کرده بود؛ جای خود را به اخمی بر روی پیشانی داد. ــ چه کاری کردم، که همچین عصبانیت کرده؟! ــ یعنی خودت نمیدونی؟؟؟؟! ــ نه بگو بدونم... ــ چرا با مهیا اینجوری رفتار کردی! بعد چند هفته همدیگه رو دیدید؛ برگشتی بهش میگی سلام خوبی و ول میکنی میری؟؟! شهاب تکیه اش را از روی دیوار برداشت. ــ خب؟ مریم عصبی خندید. ــ خب؟جواب من خب هستش؟! شهاب؟! ــ حتما بوده که گفتم! مریم میدانست شهاب نمی خواهد، در مورد مسائل خصوصی خودش و مهیا صحبتی کند. برای همین دارد با کلمات بازی میکند؛ تا قضیه را به پایان برساند. ولی او این اجازه را نمی دهد. ... نویسنده :فاطمه امیری @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖«««﷽»»»📖 🔈 √|| مجموعه شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین 🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین 🆔 @Shahedaneeh
|🌸🍃| کافیست صبـ🌤ـح که چشمانت را باز میکنے به سلام ڪنے ...🕊 که جاے خودش را دارد ظهر و عصرو شب هم مےشود😌 🌱🌺 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌸🕊🌸 🎥 همسر محترم : شهدا زن و بچه شون رو دوست نداشتن، این سخت ترین جمله ای که میشه گفت، چه طور ممکن!؟ ❤️ 🌷 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند |♡^° نظرات شما عزیزان و همراهان همیشگی نسبت به برگزاری زیارت نیابتی شهدا در هر شب جمعه که این هفته مهمان شهدای بزرگوار اصفهان بودیم °^♡| . ممنون از همراهی شما❤️🙏 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆