﷽ #احکام_شرعی
#احکام_تقلید
❓پرسش
در چه صورت می توان مرجع تقلید را تغییر داد؟
📝پاسخ
اگر بخواهد بعد از عمل، به فتوای مجتهد دیگر عمل کند در این صورت حکم رجوع و عدول را پیدا می کند.
بدیهی است که عدول در تقلید و تغییر دادن مرجع تقلید اگر یقین و علم پیدا کند که آن مرجع دیگر اعلم است؛ لازم است.
*اما در صورت علم به تساوی آیا باز عدول جایز است یا نه؟
-آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب، رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیات عظام مکارم و نوری: در خصوص مسائلی که تقلید (عمل) کرده، رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیات عظام بهجت و سیستانی: اگر در علم و ورع مساوی باشند، رجوع به مساوی در مسائل غیر مرتبط به هم جایز است؛ برای مثال نمی تواند در مسائل احکام روزه مسافر باقی بماند و در احکام نماز رجوع کند.
- آیت الله وحید: باید به فتوایی عمل کند که مطابق احتیاط است و اگر احتیاط ممکن نبود و یا مشقت داشت، می تواند به فتوای دیگری عمل کند..
- آیت الله صافی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، بنابر احتیاط واجب رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیت الله تبریزی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، رجوع به دیگری جایز نیست.
- آیات امام و فاضل: آری، رجوع به مساوی جایز است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جهت فراگیری احکام، حداقل به یک نفر بفرستید...
____
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
💠برای گرفتن لینک گروه ختم قرآن و گروه ذکر به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️
➣🆔 @Zahrayyy
❀↜ایدی خادم ختم👆
مداحی آنلاین - اخلاق پیامبر صلےالله علیه وآله - حجت الاسلام رفیعی.mp3
4.7M
♨️#تلنگر
🌸 #عید_مبعث
♨️اخلاق پیامبر صلےالله علیه وآله
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
با اشتراک این لینک ما را به دوستان خود معرفی کنید
____
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌐#اخبارروز
🎥رهبر معظم انقلاب: بعثت و وحی الهی حقایقی را برای بشریت روشن کرد
🔸این حقایق به نحوی است که مردم ایمان بیاورند زندگی شیرین و پرفایده به آنها خواهد رسید.
با اشتراک این لینک ما را به دوستان خود معرفی کنید
____
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
#کلام_شهدا🥀
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری:
من مطمعنم چشمی که به #نگاه_حرام عادت کند،خیلی چیز هارا از دست می دهد.
چشم گنهکار لایق #شهادت نیست..❗️😔
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#خادم_نوشت
عرض سلام و تبریک به مناسبت سال نو خدمت همه شما همراهان همیشگی و مهربان کانال🌺
سه روزی هستش که در قسمت معرفی #شهدا، داریم درباره شهید #مجید_قربانخانی صحبت میکنیم. امیدوارم حوصله کرده باشین و فیلمها رو نگاه کرده باشین.
#شهید_قربانخانی حجت محکمی هستن برای همه ماهایی که میگیم گناهکاریم و #خدا دیگه نگاهمون نمیکنه!
#مجید_قربانخانی یه جوون پر شر و شور همین زمونه ست که با یه تلنگر از فرش به عرش رفت! جوان قلیان سرایی ؛ سر از سوریه درآورد و به دست #عقیله_بنی_هاشم پاک و منزه در برابر خدای خودش حاضر شد.
حواسمون باشه شهدای #مدافع_حرم حجت برهمه ما تمام کردن و دست ما رو گرفتن تا ته خط عاقبت بخیری دارن میبرن! بقیه ش با خودمونه که بریم یا نه! امثال #مجید_قربانخانی کم نبودن و نیستن!!! ذات که خدایی باشه ؛ اگه لبه پرتگاه هم باشی برت میگردونه!
حواسمون باشه طوری غرق نشیم که....
دلتون روشن به نور ایمان خداوندی🌺
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
#خاطره_شهدایی
*همیشه چاقو در جیبش بود
پیش از سال 93 که #مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود.😕 خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند.😐 اما بعد از سفر #کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد😊 و دست فقرا را می گرفت و به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت.❤️
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• #داستان_عاشقانه_مذهبی💘 #دومدافع #قسمت6⃣3⃣ _علے ج
_#داستان_عاشقانه_مذهبی💘
#دومدافع
#قسمت7⃣3⃣
خوب دیگہ ، با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو ببریم...
علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پاییـݧ
ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ
از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم
_پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ
ماهم با ماشیـݧ علے
در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمایید اسماء خانم
لبخند زدم و نشستم
خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود
دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنید❓
لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره❓
دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.نه چہ ایرادے ولے یجورے نگاه میکنید کہ انگار تا حالا منو ندیدید
خوب ندیدم دیگہ
چشمهام گرد شد و گفتم:ندیدید❓
خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق
خوب حالا میخواید حرکت کنیم❓مامانینا رفتـݧ ها...
_خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم.
پس کجا میریم❓
امروز پنجشنبست ها فراموش کردے❓
زدم رو دستم و گفتم:
وااااے آره فراموش کرده بودم
بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده...
خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے
جلوے گل فروشے وایستادو دوتا دستہ گل یاس گرفت.
_إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید❓
دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ...
إ وااا چیشد❓
اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ
إ خوبہ بگم آقاے سجادے❓
نههه هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم
_رسیدیم بهشت زهرا
رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک
مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گلهار گذاشتیم روش
اسماء❓
بلہ❓
میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده❓
خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید❓
از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام
خندیدم و گفت ایشالا کہ خیره.
یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم
علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم
بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم.
_واے کہ تو چقد خوبے علے
دستم گذاشتہ بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم
یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد
و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانمم کے اومدے❓
سلام نیم ساعتہ
إ پس چرا بیدارم نکردے❓
آخہ دلم نیومد...
_آخ علے بہ فداے دلت حالا دستمو بگیر بلندم کـݧ ببینم
دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم
علے نمیتونم خیلے سنگینے
إ پس مـنم بیدار نمیشم
باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمون خدافظ
دستم و گرفت و گفت کجا❓دلت میاد برے❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره
دوتاموݧ زدیم زیر خنده
_در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود
داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پاییـݧ شام.
_علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم
دستشو گرفتمو گفتم بدو پس
از پلہ ها اومدیم پاییـݧ
باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ
رفتم سمتش
سلام بابا رضا خستہ نباشے
پیشونیمو بوسید و گفت
سلامت باشے دختر گلم
با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ
فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا❓
مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید
_دوتاموݧ زدیم زیر خنده
علے انگشتش و بہ نشونہ ے تهدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ
فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ
بابا رضا و علی زدݧ زیر خنده
آروم زدم بہ پهلوے علی و گفتم خبریه❓
ادامه دارد.....
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆