eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ 📹 چالشی بی‌نظیر از پرستار بخش کودکان مبتلا به کرونا: 🔸 تمام سختی کشیدنمان را نذر ظهور امام زمان (عج) میکنیم که خداوند ظهور را نزدیکتر کند... ✍ چقدر اشک ریختم با این کلیپ ... یا امام زمان دلت می آید نیایی آقاااا؟ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 🌐 🔷روز گذشته، کانال‌های تلگرامی منافقین و برخی اکانت‌های توییتری همسو با اصلاح‌طلبان، 👈👈شایعه مخالفت رهبر انقلاب با درخواست رییس‌جمهور برای برداشت از صندوق توسعه ملی برای مقابله با کرونا را منتشر کرده و مدعی شدند که رهبری به‌خاطر هزینه دارایی‌های صندوق توسعه ملی در جبهه مقاومت، با این درخواست مخالفت کرده‌ است 👉👉که با بررسی‌های مرکز مقابله با شایعات سایبری مشخص گردید این شایعه کذب بوده و تا کنون پاسخی به درخواست رییس‌جمهور داده نشده است.‼️ ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
27.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بسم الله الرحمن الرحیم» {{ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ}} ♡و(خداوند)دلهای مومنان را شفا میبخشد♡ توبه_آیه۱۴☘ مگه عاشقانه تر از اینم داریم؟!😍 ببین خداداره میگه توبیا...منوباورکن...بهم ایمان بیار...دلت بامن باشه...💜 خودم غماتو میگیرم ...خودم شفای دلت میشم🌈 باورکن هیچکس...هیچکس...نمیتونه تورو نجات بده...نمیتونه آرومت کنه...نمیتونه شادت کنه...جز خدا...🌸 خودتو...زندگیتو...بسپار به خدا...باور کن زندگیت زیر و رومیشه☺️آرامش برمیگرده...دلت شادو لبت خندون میشه🤗... بیا یکبارم که شده به خودت یه فرصت بده...🤩 به روحت اجازه‌ی رشد کردن بده...🙃 بیا با خدا رفاقت کن ...دلتو بند بزن به امیدش...توکل کن به خودش بزار مشکلات سختت و خودش حل کنه💞 ❤️💙 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°☆♡☆°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی❤: قسمت دوم بنده خدا🌺 💢خیابان شهید عجب گل بن بست تجلی، منزل کوچک ما آنجا بود. 💢بعد از سال ها مستاجری این خانه را پدر ما خرید و ما از مستاجری نجات پیدا کردیم. 💢در همان منزل بود که ابراهیم ورزش باستانی را شروع کرد. 💢ابراهیم در همان خانه هیئت بر گزار می کرد و بسیاری از بچه های محل را جذب اینگونه محافل نمود. 💢منزل ما دو اتاق کوچک تو در تو تشکیل شده و فضای زیادی نداشت اما با این حال بیشتر اوقات مجلس روضه امام حسین علیه السلام در خانه ما برقرار بود. 💢یکی از روحیات پدرم این بود جلوی درب خانه ما لامپی را روشن می کرد. 💢هرچند هفته ای یکبار لامپ را سرقت می کردند. 💢یکی از ویژگی های پدر این بود می گفت: صبح تا غروب لای درب خانه را باز بگذارید تا اگر همسایه ای چیزی احتیاج دارد یا چیزی می خواهد راحت باشد. 💢یک شب درب منزل ما هنوز باز بود و ما دور سفره مشغول شام بودیم. 💢شام که تمام شد سفره را جمع کردیم یک نفر از در وارد شد و گفت یا الله.. 💢مادرم سریع چادر سر گرفت و پدرم گفت بفرمایید. 💢گفتم: بابا، کیه؟ 💢گفت: یه بنده خدا نمی دونم کیه؟ 💢این آقا وارد حیاط شد و سلام کرد مقابل اتاق قرار گرفت گفت: هیئت تموم شده؟ 💢پدرم ما هم گفت: بفرمایید بنشینید یه چایی براتون بریزم. 💢بنده خدا فکر کرد تازه هیئت تمام شده همانجا کنار پدر نشست و چایی را از دست پدر گرفت و یه نگاهی به ما کرد. 💢از دیدن زیر شلواری پای پسرها و چادر رنگی که سر مادرم بود همه چیز رو فهمید. 💢خیلی خجالت کشید اما پدر با خیلی خوش رویی با او برخورد کرد. 💢این بنده خدا هم چایی رو سریع خورد بعد معذرت خواهی کرد و بلند شد رفت. 💢ابراهیم گفت: شما این بنده خدا را می شناختی؟ 💢پدر گفت: باباجان امشب توفیق داشتیم یه بنده خدا اومد منزل ما و به عشق امام حسین علیه السلام یه چایی خورد و رفت. 💢با اینکه پدرم اوضاع اقتصادی خوبی نداشت اما آدم دست و دل بازی بود. 💢تا آنجا که می توانست برای امام حسین علیه السلام خرج می کرد خودش را هم وقف هیئت حضرت علی اصغر علیه السلام کرده بود. 💢این اخلاق و بزرگ منشی ها دست به دست هم داده بود تا خدا فرزندان خوب و صالحی نصیب او کند. 💢ابراهیم در سال های اول دبیرستان بود که داغ پدر او را یتیم کرد. 💢 پدر ما تقریبا شصت سال از خدا عمر گرفت و در سال ۱۳۵۲ نیز به رحمت خدا رفت. 🗣عباس هادی @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ♥ ✦°═══ ☆.👆
30.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل پر پر شده: شهید سید محمد صادق موسوی💙 ولادت: 1344/04/01🌹 شهادت:1361/02/10🥀 محل ولادت:قم🍃 محل شهادت: خرمشهر🍂 عملیات: الی بیت المقدس🔥 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ♡ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 داستانی کمتر شنیده شده از حاج احمد متوسلیان❤️ ...........🌹🌹............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........🌹🌹..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_7⃣4⃣ باور نکردم _چیزے کہ میدیدم باور نمیکردم اردلاݧ بود ریشاش بلند شده
💘 ⃣4⃣ _بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد... اردلاݧ تعجب زده نگاهمون میکردو سرشو میخاروند _بعد هم دستشو انداخت گردن مامان و گفت:ماماݧ جان ، مارو او جلو ملو ها کہ راه نمیدن کہ ، ما از پشت بچہ ها رو پشتیبانے میکنیم لبخند پررنگے رو لب مامان نشست و دست اردلاݧ و فشار داد یواشکے بہ دستش اشاره کردم و بلند گفتم:پشتیبانے دیگہ چشماش گرد شد ، طورے کہ کسے متوجہ نشہ ، دستش و گذاشت رو دماغش ،اخم کردو آروم گفت:هیس _بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تحدید واسم تکوݧ داد خندیدم و بحث و عوض کردم:خوب داداش سوغاتے چے آوردے❓ دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت:بابا ایـ خانومتو جمع کـن ، امشب کار دستموݧ میده ها... _زدم بہ بازوشو گفتم چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال و پشتیبانے وایـن داستانا یہ سوغاتے نیوردے❓ خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیار داداش بشیـݧ مـݧ میارم رفتم داخل اتاقشو کولہ ے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیـݧ بود از گوشہ یکے از جیب هاش یہ قسمت ازیہ پارچہ ے مشکے زده بود بیرون کولہ رو گذاشتم زمیـݧ گوشہ ے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ یہ پارچہ ے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہ ے زرد روش بود _چشمامو ریز کردم و روشو خوندم "لبیک یا زینب" کہ روے ایـن نوشتہ ها لکه هاے قرمز رنگے بود پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہ هاے خونہ لرزه اے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد نفسم تنگ شده بود _صداے قلبم و میشندیدم نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مـݧ دیر کردم رو زمیـݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم متوجہ ورود اردلاݧ نشدم و اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء❓❓❓ _بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش چرا نشستے❓مگہ قرار نبود کولہ رو بیارے❓ بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم کولہ رو برداشت و گفت: نمیخواد بیا بریم خودم میارم کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد _یہ نگاه بہ مـݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ اسماء باز دوباره فوضولے کردے❓ سرمو انداختم پاییـݧ و با صداے آرومے گفتم:ببخشید داداش ایـݧ چیہ❓ چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشیدو گفت: بازوبند رفیقمہ شهید شد سپرده بدم بہ خانومش _داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم _داداش میشہ بگے❓خیلے مشتاقم بدونم درموردش الان نمیشہ مامانینا منتظرݧ باید بریم ادامہ دارد.... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🕊 ⃣0⃣1⃣ شاید این منکه به هر لحظه هر جا به خودم مینازم /نتوانم ز خجالت نگاهی به رخت اندازم .دور تر میشود بوی نرگس از گناه. چه کنم؟/مانده ام در دل و عمل فرق میکند .چه کنم ؟ 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣0⃣1⃣ گر رفت، پُتک گرانش هنوز هست فرياد سرخ صاعقه سانش هنوز هست افتاد اگر علم زِ کف آن سپاهدار پرچم به دست هم نفسانش هنوز هست 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣0⃣1⃣ ان روز که سهراب نوشت، تا شقایق هست زندگی باید کرد... به گمانم خبر از یاس نداشت، باید اینطور نوشت، تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است... 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣0⃣1⃣ خواندم تو را که نگاهی کنی مرا پاک از گناه و تباهی کنی مرا دلبسته ام که تو مولا ز راه لطف سوی حسین فاطمه راهی کنی مرا  🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ مادرت پشت در افتاد ، صدا زد مهدی محسن اش در خطر افتاد ، صدا زد مهدی نیمه شب پای غریبانه ترین غصه ، علی ... تا نگاهش به در افتاد ، صدا زد مهدی 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ ای امام زمان یک نگاهی. ما نداریم به جز توپناهی یک نگاه کن به ما بی پناهان. توبه کردیم وما ازگناهان 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ 🌿عاشق روی توام،دست بدار ازدل من 🌿به خدا!جزرخ تو،حل نکندمشکل من 🌿نیست جز ذکرگل روی تو،درمحفل ما 🌿نیست جز وصل تو چیزدگری حاصل من 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ قائم آل نور، يا مهدي عطر سبز حضور، يا مهدي   تا هميشه صبور مي مانيم   در هواي ظهور، يا مهدي (عج) 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟ آشنای” لا فتی الا علی” اینجا کجاست؟ صاحب” لا سیف الا ذوالفقار “ما چه شد؟ 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
مژده 💥 🌟 🌟 مژده💥 💯♨️چــالــش برتر♨️💯 🌐 معتبرترین کانال در ایتا ‼️فــقط کافــیه یه بارامتحان کنی‼️ 😇🤩🤩سین بزن سین بزن🔴 ⬅️موضوع چالش عکس📸 شهید و دوبیت شعر در وصف امام زمان❣ : 1⃣ 150هزار تومان💴💳به💳 2⃣ 100هزار تومان 💴💳به💳 3⃣ 50هزار تومان 💴💳به💳 🎁و جوایز نفرات بعدی 11بسته فرهنگی که شامل کتاب سلام بر ابراهیم 1،مفاتیح،وچفیه هایی که به حرمین مقدس🕌 (حرم امام رضا،حرم حضرت زینب،حرم امام حسین ع،حرم حضرت ابوالفصل،و حرم حضرت رقیه س)متبرک شده اند هیجان رواینجادرکنارماتجربه کنید😍😍واین دست شماس برنده💪 یا بازنده : ▪بــراے شـرکـت در چـالـش عکــس و شعر خـود را بـاهم یـکبـار بـه آیدی زیـرارسـال کنیــد✌️✌️👇👇 🆔 @yazahra08 ✋دوستانی که شرکت کردن بیکار نمونن☺️باید پست خودتونا رو فوروارد کنید گروهاو کانالا و سین جمع کنید😉😁 🛑 شروع از همین الان و پايان چالش روز نیمه شعبان ساعت⏰ 22:00بعداز ظهر🌝 ❌ 🆔 @ebrahim_navid_delha💫 🆔 @ebrahim_navid_beheshti💫
♨️ ⚠️ مراقب وسوسه ها و فریب های شیاطین جنی و انسی باشید‌. 💢🔆💢🔆💢🔆💢 ‌💠آیا فکر میکنید که تمام اینهایی که وارد رابطه ای غلط 👈 بله « غلط » با کسی شدند از اول هدفشون بی عزت کردن خودشون و یا بر هم زدن کانون گرم خانوادشون بود❓ نه ابـــــدا ❗️ این جور وابستگی ها معمولا از جایی شروع میشود که اصلا تصورش را هم نمیکنید از یک درد و دل ساده با یک نامحرم ، و از یک چت و راهنمایی ساده و یا مشاوره ... اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند،به مرور دلتان می خواهد بیشتر با اوصحبت کنید. بعد یواش یواش دلتان می خواهد او را ببینید😐 کم کم ذهنتان درگیر مقایسه او ، با همسرتان میشود 👥و شیطان در بیشتر اوقات همسرتان را ، در این مقایسه بازنده جلوه میدهد‌‌❌ همین باعث میشود روابطتان سرد و سردتر شود↯↯↯ 🔰خیانت مثل جانوری خزنده و بی صدا، بی دعوت وارد زندگیتان میشود و همه آن را به خطر می اندازد مراقب مرزهایتان باشید...⛔️ "این تصور که من با دیگران فرق دارم و در دام خیانت نمی افتم را دور بریزید" میلیون ها نفر با همین تصور اشتباه در همین دام افتاده اند...⚠️ فراموش نکنیم↯↯ خیـــــانت حق النـــــاسه.. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 🌐 📌 سعید نمکی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور طی نامه‌ای به رئیس سازمان بسیج مستضعفین از همراهی‌های بیدریغ، تلاش‌ها و زحمات جهادی بسیجیان در اجرای طرح بسیج ملی مبارزه با ویروس کرونا تقدیر کرد. ⬅️نمکی در این نامه با اشاره به توصیه حکیمانه معظم انقلاب اسلامی در خصوص عدم کاهش شدت فعالیت‌ها در مبارزه با ویروس کرونا، اظهار داشت: گرچه تا مهار کامل بیماری ناشی از کویید19 همگان باید راه نسبتاً دشواری بپیماییم، ولی آنچه تا امروز حاصل شده جز با همدلی، وفاق و همراهی عزیزانی همچون حضرت‌عالی و همکاران گرانقدرتان به‌دست نمی‌آمد. ✍وی در بخش دیگری از این نامه با ابراز اینکه جمهوری اسلامی در شرایط سخت تحریم و در مقایسه با کشورهایی که از تنعم اقتصادی برخوردار هستند نتایج افتخارآمیزی کسب کرده است، افزود: ضمن تقدیر از همراهی بی‌دریغتان امیدوارم تا آخر این راه پرفراز و نشیب در کنارمان بمانید و هرچه زودتر با سلامتی کامل مردم، شاهد آرامش و شکوفایی روزافزون کشورمان باشیم. ...........🌹🌹............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........🌹🌹..................
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ 💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️ 💫ایدی خادم ختم👇 ➣🆔 @Zahrayyy. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Shahadat3133 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی❤: قسمت سوم والیبال🌺 💢سال اول دبیرستان بودم. اون موقع دبیرستان شش کلاس بود یعنی از ۱۲‌ تا ۱۹ سال دانش آموز در مدرسه بود به خاطر همین همه جور دانش آموزی داخل مدرسه وجود داشت. 💢بعضی ها بعد مدرسه دنبال کار می رفتند بعضی ها هم دنبال خلاف و اعتیاد. 💢من در مدرسه می ترسیدم که با کسی رفیق شوم اما خدا یکی از بهترین بندگانش را در مسیر زندگی من قرار داد. 💢یک روز در زنگ ورزش همراه با دانش آموزان بزرگتر مشغول والیبال شدیم. 💢من سعی می کردم توانایی های خودم را به معلم ورزش نشان دهم تا برای تیم مدرسه انتخابم کند. 💢اما بزرگتر های مدرسه به خاطر قد و هیکل شان جایی در تیم برای ما باقی نگذاشتند. 💢ابراهیم که یکی از قویترین بازیکنان تیم والیبال مدرسه بود مرا دید گفت: امروز عصر یادت نره بیا کلوپ صدری برای تمرین. 💢گفتم: من انتخاب نشدم. 💢گفت: تو چیکار داری. بیا برای تمرین. 💢 وخودش با معلم ورزش صحبت کرد و از توانایی های من تعریف کرد. 💢با اصرار ابراهیم آمدم. 💢خیلی ها مسخره ام می کردند کوچک بودم و جای آنها را گرفته بودم اما ابراهیم در طول تمرین به من پاس می داد. 💢روز بعد در زنگ تفریح سراغش رفتم او تنها کسی بود که مرا تحویل می گرفت وخیلی از رفاقت با او لذت می بردم. 💢تمام دانش آموزان مدرسه به او احترام می گذاشتند. 💢شخصیتش به قدری قابل احترام بود که دبیرای مدرسه ادب را در برخورد با او رعایت می کردند. 💢روز بعد که خواستیم به تمرین برویم ابراهیم بامن خیلی صحبت کرد اینکه محیط ورزش معنوی است سعی کن ورزش کردنت هم برای خدا باشد و یا اینکه غسل واجب به گردن داری و نمازت را نخواندی سعی کن پاک شو وبیا.. 💢گفتم: نه آقا ابراهیم من به مسائل شرعی اعتقاد دارم. 💢ابراهیم گفت: پس نمازت را اول وقت بخوان. اصلاً از فردا وقتی خواستیم به تمرین برویم نمازمان را جماعت در مسجد بخوانیم. 💢من هم قبول کردم. 💢یعنی اونقدر شخصیت ابراهیم برایم محبوب بود که هرچیزی که می گفت قبول می کردم. 💢مدتی بعد در کلوپ صدری مشغول تمرین بودیم که چند نفر از ورزشکاران معروف آنجا آمدند. 💢یکی از آنها از همه معروف تر بود بازیکن فوتبال بود اما والیبال هم بازی می کرد. او علی پروین بود با چند نفر از بازیکن های سرشناس والیبال.. 💢هیجان خاصی در سالن ایجاد شده بود نمیدانم چه کسی در حضور آنها از ابراهیم تعریف کرد و پیشنهاد بازی والیبال سه نفره با ابراهیم را داد. 💢ابراهیم یک طرف و اون سه نفر طرف دیگر مقابل هم ایستادند. 💢بچه هایی که در سالن آمده بودند ابراهیم را تشویق می کردند. 💢نمی دانید چه شور و هیجانی در سالن ایجاد شد. 💢دست آخر ابراهیم توانست آنها را شکست دهد. 💢یادم هست علی پروین با تعجب به او نگاه می کرد. 💢روزها گذشت تا یک روز در مدرسه ابراهیم گفت بیا تک به تک والیبال کنیم. 💢شروع کردیم به بازی بچه های کلاس دور زمین جمع شده بودند. 💢ابراهیم بر خلاف قبل سرویس ها را جوری می زد که بتوانم جمع کنم. 💢من هم تلاش می کردم مقابل او کم نیارم. هر چند دیده بودم تک نفره در مقابل چند بازیکن می ایستد و چطور آنها را شکست می دهد. 💢آن روز من بازی را برنده شدم. در واقع ابراهیم آنقدر ضعیف بازی کرد تا یک نوجوان کوچکتر از او برنده شود. 💢نمی دانید مقابل هم کلاسی هایم چقدر لذت بردم. هنوز شیرینی آن لحظات را در کام خود حس می کنم. 💢اما ابراهیم از اینکه من لذت می بردم خوشحال بود. 🗣مهدی محمدی @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ 💙 ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_5111735716237279266.mp3
21.99M
📻 (۲) 🎙 به‌روایت حاج‌حسین‌یکتا ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_8⃣4⃣ _بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد...
💘 ⃣4⃣ ݧ الاݧ مامانینا منتظرݧ باید بریم ... باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میـکنـݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایـݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ. دستمو گرفت و بازور برد تو حال با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود همہ ے نگاه ها چرخید سمت ما لبخندے نمایشےزدم و کنار علے نشستم علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزے شده؟؟؟اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد خندیدم و گفتم :ݧ چیزے مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مـݧ حالا بعدا بهت میگم لبخندے زدو گفت:همیشہ بخند،با خنده خوشگلترے اخم بهت نمیاد لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییـݧ .هنوزهم وقتے ایـݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم اردلاݧ کولشو باز کرده بودو داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ همہ چشمشوݧ بہ دستاے اردلاݧ بود اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت:خب حالاوقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہ هاے پشتیبانے میتونـݧ . یہ قواره چادر مشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت و رفت سمت ماماݧ چهار زانو روبروش نشست :بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما .بعدش هم دست ماماݧ بوسید ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ و بوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مـݧ بهتریـݧ سوغاتے یہ قواره چادرے هم بہ مـݧ دادو صورتمو بوسید ،در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کردو گفت :اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت ،ایـݧ شیرینیا رو اینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم. همگے زدیم زیر خنده چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم:إداداش سوغاتے خانومت چے؟؟؟ دوباره اخمے بهم کردو گفت:اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شده ها ماشالا چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:خوب بگو میخوام تو خونہ بدم بهش چرا بہ مـݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد... ماماݧ و بابا کہ حواسشوݧ نبود اما علے و زهرا زدݧ زیر خنده . علے رو بہ اردلاݧ گفت : اردلاݧ جاݧ مـݧ و اسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم اردلاݧ ابروهاشو داد بالا و گفت:جدے؟؟با چہ کاروانے؟؟ علے سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادو گفت :با کارواݧ یکے از دوستام إ خوب یہ زنگ بزݧ ببیـݧ دوتا جاے خالے ندارݧ؟؟؟ براے کے میخواے؟؟ براے خودمو خانومم زهرا با تعجب بہ اردلاݧ نگاه کردو لبخند زد باشہ بزار زنگ بزنم . اردلاݧ زنگ زد اتفاقا چند تا جاے خالے داشتـݧ قرار شد کہ اردلاݧو زهرا هم با ما بیاݧ داشتـݧ میرفتـݧ خونشوݧ کہ در گوشش گفتم :یادت باشہ اردلاݧ نگفتے قضیہ بازو بندو خندیدو گفت :نترس وقت زیاد هست. بعد از رفتنشوݧ دست علے وگرفتم و رفتم تو اتاقم علے بشیـݧ اونجا رو تخت براے چے اسماء تو بشیـݧ رو بروش نشستم چادرو باز کردم .یہ جعبہ داخلش بود در جعبہ رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود علے عاشق انگشتر عقیق بود اسماء ایـݧ چیہ ؟؟؟ اینارو اردلاݧ آورده براموݧ... یکے از انگشترارو برداشتم و انداختم دست علے واے چقد قشنگہ علے .بدستت میاد علے هم اوݧ یکے رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازه ے دستم بود دوتاموݧ خوشحال بودیم و بہ هم نگاه میکردیم ... اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت . ساک هاموݧ دستموݧ بود و میخواستیم سوار اتوبوس بشیم ... دیر شده بود واتوبوس میخواست حرکت کنہ. اردلاݧ و زهرا هنوز نیومده بودݧ هرچقدر هم بهشوݧ زنگ میزدیم جواب نمیدادݧ روے صندلے نشستم و دستم و گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفتہ بود توهم نگاهے بہ ساعتم انداختم .اے واے چرا نیومدݧ؟؟؟؟ هوا ابرے بود .بعد از چند دیقہ باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ علے اومد سمتم ،ساک هارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس مسئول کارواݧ علے و صدا کردو گفت کہ دیر شده تا ۵دیقہ دیگہ حرکت میکنیم نگراݧ بہ ایـݧ طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبرے ازشوݧ نبود ۵دیقہ هم گذشت اما نیومدݧ علے اومد سمتم و گفت :نیومدݧ بیا بریم اسماء إ علے نمیشہ کہ خوب چیکار کنم خانوم نیومدݧ دیگہ بیا سوار شو خیس شدے دستم و گرفت و رفتیم بہ سمت اتوبوس لب و لوچم آویزوݧ بود کہ باصداے اردلاݧ کہ ۲۰متر باهاموݧ فاصلہ داشت برگشتم بدو بدو با زهرا داشتـݧ میومدݧ و داد میزدݧ ما اومدیم لبخند رو لبم نشست ،دست علے ول کردم و رفتم سمتشوݧ. کجایید پس شماهاااا؟؟؟بدویید دیر شد تو ترافیک گیر کرده بودیم . ادامه دارد..... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆