#کرامتشهدا🦋
#ارسالی✍
سلام می خواماز بزرگترین لطف شهدا
در حق خودم بگم ....
قبل برگزاری مراسم عروسیم دچار مشکل خانوادگی شدیدی شدیم. انقدر که پدرم میگفت باید عروسی بهم بزنیم ..بااینکه ما جهاز چیده بودیم و فقط ۴..۵ روز تا روز عروسی بود...خودمم باهمسرم به شدت مشکل پیداکردم..اوضاع بهمریخته بود...درهمون حال و احوال داشتیماز جلوی گلزار شهدا رد می شدیم که به شدت دلم گرفت(دوران مجردی انس خوبی با شهدا داشتم و مدام سرمی زدم) و بلند بلند گریه می کردم و می گفتم :شهدا منزندگیمو از شما دارم توروخدا درستش کنید ..و دستمو روی داشبرد ماشین می زدم ... دو سه شب بعد ...اتفاقاتی افتاد که مشکل ما حل شد ...در همون حین مادرم در عالم خواب دیده بودن یک گروه جوان با پیرهنهای سفید درحال جابجایی اسباب و جهزیه من بودن..مادرم میخواستن وارد خونه بشن.یکی از اون ها جلوشو میگیره و میگه خودمون درستش می کنیم...
بی شک می دونم این ها دوستان شهید منبودن که بهشونمتوسل شدم😭😭😭😭
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا🦋
#ارســالی✍
تابستان سه سال پیش مادرِ جوان بنده دچار کرونا شد . اوضاعش خییییلی وخیم بود، پنج ماه قبلش دقیقا داییم توی همین شرایط بود وفوت کرد و من خیلی مستاصل و درمانده بودم🥺🥺🥺
خیلی گریه و زاری میکردم اما بی فایده بود ، دکترها میگفتن کاری از دستمون بر نمیاد کرونا کل بدن بخصوص ریه رو بشدت درگیر کرده و هیچ کاری نمیشد کرد.مادرم چندبار نفسش بند اومد به زور دستگاه و ماساژ قلبی برگشت.
یه روز توی خلوت خودم سر نماز یهووو به دلم افتاد که چله حدیث کساء بردارم و هدیه کنم به شهید ابراهیم هادی به نیت سلامتی مادرم.
بدون اینکه کسی مطلع بشه این کار رو انجام دادم.
روز دوازدهم مادرم باهام تماس گرفت و با صدایی رسا گفت یه خواب عجیبی دیدم.(توی روزهای قبلش اصلا صدای مادرم درنمیومد🥺)
گفت خواب دیدم تویِ یه جاده طولانی و سر سبز تند تند داشتم راه میرفتم و خوشحال بودم که قراره برسم به ته خط . یهو از روبرو یه آقای پاسدار چهارشونه و قد بلند اومد جلو، سلام و عرض ادب کرد و بعد مسیر منو عوض کرد و گفت خانم فلانی شما هنوز فرصت دارید باید برگردید مامانم گفت من گریه کردم گفتم نه نمیخوام برگردم، گفته من وظیفه دارم شما رو برگردونم که مادرم از خواب بیدار شده بود.
بهش گفتم مامان اون آقا چه شکلی بود گفت شهید ابراهیم هادی بود قبلا عکسش رو دیدم اما توی خواب هیبتش رو هم دیدم😭😭😭😭
وقتی که خوابشو تعریف کرد بهش گفتم من برات چله برداشتم به نیت سلامتی و شفا گرفتنت🥺😭
و مادرم به لطف خدا و نفس حق این شهید یهو حالش خوب شد و به زندگی برگشت بدون کوچکترین عارضه ای....
و ما زندگی مادرمون رو مدیون این شهید هستیم❤️❤️❤️
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا😍🌸
#ارســالی✍
من از تولد پسرم تا امسال که پنج سال دارد موهای سرش را نزده بودم نذر کرده بودم ببرم مشهد اما قسمت نمی شد دست وبالم خالی بود یک گروه داریم عکسی از شهید نوید صفری گذاشته بودند ومن توسل کردم ب شهید وگفتم من کاری ندارم باید تا سر ماه یعنی ماه خرداد برم مشهد موهای بچه مو کوتاه کنم بخدا ب جدم قسم ب کمتر از 5 روز نوید تمام کارهای مارا انجام داد معجزه ما مهمان امام رضا شدیم ب سر کار وانی شهید نوید صفری با پراید مدل 82 خودمان راهی شدیم انگار خود شهید هم با ما بود چه منزلی همه چیز رایگان چه میزبانی بود برای زائران امام رضا
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا🦋
#ارســالی✍
سلام علیکم
من باکانالتون یه چندوقتی بودآشنا شده بودم ومطالب رو میخوندم
قبلا باشهیدنویدصفری آشناشده بودم وچهل روز مونده بودبه ماه محرم الحرام شروع کردم به گرفتن چله زیارت عاشورا که آقا قبول کنن نوکریمونو ودستم به محرم برسه...
بعداز اون دیگه دلم نیومد چله رو ول کنم وهمینجور ادامه دادم اما اینبار هدیه میکردم به شهید نوید صفری وگفتم آقانوید من خیلی روسیاهم روم نمیشه خودم مستقیما هدیه کنم به آقا من هدیه میکنم به روح خودتون شما خودتون هدیه بدین به آقاسیدالشهدا...
هروقت زیارت رو میخوندم پشت بندش یه دم مداحی یا روضه دلی هم میخوندم وهم حال دل خودم خوب میشد هم میدونستم آقانویدم خیلی دوست داره...
مشکلات زندگیم زیاد بوداز تاخیرازدواج تاسفرزیارتم وبدهکاری مالی و... ولی خب بازم شکرخدا رو بجامیارم که دستمو رها نکرده
دیشب بچهای پایگاه رو برده بودم پارک ولی قبل از حرکت داییم اینا رسیدن وبه اصرار دخترشون همراهم شد برگشتنا که رسیدیم خونه وشامو خوردیم و... یهو گفت حلقهی طلای مامانش که دستش بوده و قیمتیم بوده رو گم کرده کل خونه رو زیر رو کردیم ولی انگار آب شده بود
از خجالت داشتم آب میشدم که یه دخترو سپرده بودن دستمو من اینقدرم حواسم بهش بوده...🥀
شب موقع زیارت عاشورا شروع کردم روضه خانم رقیه خاتون سلام الله علیها روخوندن وبه آقا نوید گفتم من الآن کارم گیر کرده آقا نوید ،چندوقته دارم برات زیارت عاشورا میخونم هیچیم ازت نخواستم اما الآن میگم یه کاری بکن من نمیدونم چجوری فقط یه کاری برام بکن
صبح ناخوادگاه به دلم افتاد برم اونجاروهم بگردم ،کلاسمو ول کردمو رفت مستقیم سمت پارک توراه دعادعامیکردم پیدا بشه
از اون طرفم مدام زمزمه میکردم اگه انگشتر اینجاست یه جوری راهنماییم کن پیداش کنم دست خالی نرم...
وقتی رسیدم شروع کردم به گشتن چیزی وقت نشد دم نمازخونه روی چمنا چشمم افتاد به یه چیزی براق
اولش فکرکردم آبه که نور افتاده بهش اما دقت که کردم ورفتم جلو دیدم انگشتره زنداییمه ...بغض گلومو گرفته بود
انتظامات میگفت من چندبار اینجارو رد شدم وگشتم موندم چجوری چیزی پیدا نکردم باز خداروشکر خودت اومدی ودیدی...
خواستم بگم خیلی مردی خیلی✋🏼
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا🦋
#ارســالی✍
از شهید نوید صفری هم دقیقا ۱ محرم امسال حاجت گرفتم 😭
۱۲ سالی میشه هر سال یک محرم با خانواده عازم کربلا میشیم به جز ایام کرونا به صورت کاروانی نمیریم چون زیارت حر و بانو شریفه و سلمان و طفلان مسلم میریم و برنامه ما با برنامه کاروان ها جور نمیشه کلا تنهایی بیشتر دوست داریم بریم ۱۰ روزی هستیم اونجا ،امسال همسرم گفت نمیشه شما رو ببرم واقعا هزینه اش ندارم هتلی که پارسال شد ۵۰ میلیون امسال ۱۴۰ میلیون میشه براده روز .ما هم تعدادمون ۹ نفر خیلی گریه کردم واقعا دلم شکست همسرم گفت هزینه اش واقعا ندارم خودت که میدونی خیلی دوست دارم شما هم بیایید خلاصه از دو روز مونده به محرم هر چند ساعت یه بار با حالت نوحه میخوند کرررررربلااااا الهم الرزقنا بعد میخندید و من عصبی میشدم بعد میگفت شوخی میکنم انشالله سال بعد امسال شرمنده شدم
ساک سفر همسرم بستم قرار بود چند ساعت بعد عازم مرز بشه که قبلش رفتیم روضه شب اول محرم اونجا یه هو یاد شهید نوید صفری افتادم با گریه تو اوج روضه گفتم آقا نوید تورو خدا کربلای منو جور کن من نمیدونم چطوری هزینه اش نداریم دلم تنگ محرم کربلاست ولی تو دلم هیچچچچچ امیدی نداشتم چون شب ساعت ۱۰ بود و ۴ صبح همسرم عازم بود یعنی چه اتفاقی قرار بود بیفته 😒ولی من گفتم بهش گفتم تو درست کن یه کاری کن سفر همسرم دیر تر بشه و پولی دستش بیاد مارو هم ببره منم قول میدم ۴۰ عاشورا طی ۵ روز زیر قبه امام حسین برات بخونم قول میدممم تمام ثوابش برا خودت ذره ای از ثوابش نمیخوام فقط جور کن ،به اون روضه شب اول محرم که بودم بعد روضه تا نشستم تو ماشین همسرم گفت از کی خواستیییی؟ گفتم چی رو ؟گفت کربلات گفتم جور شد؟ گفت ۵ دقیقه پیش .رفیقم زنگ زد گفت چرا زن و بچه نمیاری گفتم نشد سال بعد گفت یه خونه سه طبقه با تمام امکانات در اختیار شما 😭 بگو از کی خواستی ؟ گفتم شهید صفری گفت اوه اوه بگو دیگه چرا جور شد و من تا چند دیقه فقط گریه میکردم شهید صفری در عرض ۳۰ دیقه روضه ای که تمام شد حاجت منو داد
و من به نذرم ادا کردم منتهی در ۵ روز ۴۰ عاشورا خوندم
و الان ۳ روزی هست که برگشتم از سفر
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا🦋
#ارســالی✍
در یکی از روزهای مردادماه مشغول روزمرگیهایم بودم که یاد گلدانهای خانه ی همسایه افتادم .آنهابه مسافرت رفته و خانه و آبیاری گلدانرا به ما سپرده بودند ...
سریع لباس پوشیدم و کلید خانه ی آنهارا برداشتم ناگهان به سمت موبایل رفتم و پیش خودم گفتم گوشی هم ببرمکهاگر اتفاقی افتاد بتوانم با همسرم تماس بگیرم
خلاصه منزل آنها واحد روبه روی خودمان بود واردمنزل همسایه شدم و شروع کردم به آبدادن به گلها متاسفانه آب دبه هایی که گذاشته بود تمام شد همینطور که گوشی و کلید خانه روی مبل انداخته بودم یه ظرف برداشتم که از منزل خودمان اب بیاورم ( متاسفانه شیر فلکه ی آب آنها بسته بود) همین که خارج شدم.ناگهان درب واحد بسته شد و یادم افتاد که درب ضد سرقت هست و تا کلیدنباشد امکان باز شدنش نیست
کلید و گوشی هم روی مبل منزل همسایه جا مانده بود وارد خانه ی خودمان شدم و ماجرا را به همسرمگفتم متاسفانه اصلا درک نکرد و کلی هم حرف زد و عصبانی شدو گفت باید ده روز بدون گوشی تحمل کنی ... من نمیتوانم قفل ساز آورم و مسئولیت دارد خانه را به ما سپرده اند ....
حتی حاضر نشد نگاهی به در بیااندازد ...
به اتاق رفتم و با دل شکسته به شهید صدرزاده متوسل شدم گفتم من نمیدانم چگونه ولی همین امشب گوشیم را میخواهم ( کارهای مجازی زیادی برا انجام داشتم و ارتباط با بقیه) خودت برو درب و باز کن و گوشی و کلید را برایم بیاور ....
شاید پنج دقیقه نشد
همسرم خیلی اخلاقش تغییر کرد و صدایمزد مریم بیا گوشی را بگیر ..
خیلی تعجب کردم
پریدم بیرون و گفتم چه شد
گفت یه کم دست کاری کردم در باز شد .....
به راحتی مثل اب خوردن درب ضد سرقت محکمی که باز شدنش کار کلید ساز و متخصص بود شهید صدرزاده برایمان باز کرد ...
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
#کرامـــتشــهدا🦋
#ارســالی✍
سلام علیکم
من باکانالتون یه چندوقتی بودآشنا شده بودم ومطالب رو میخوندم
قبلا باشهیدنویدصفری آشناشده بودم وچهل روز مونده بودبه ماه محرم الحرام شروع کردم به گرفتن چله زیارت عاشورا که آقا قبول کنن نوکریمونو ودستم به محرم برسه...
بعداز اون دیگه دلم نیومد چله رو ول کنم وهمینجور ادامه دادم اما اینبار هدیه میکردم به شهید نوید صفری وگفتم آقانوید من خیلی روسیاهم روم نمیشه خودم مستقیما هدیه کنم به آقا من هدیه میکنم به روح خودتون شما خودتون هدیه بدین به آقاسیدالشهدا...
هروقت زیارت رو میخوندم پشت بندش یه دم مداحی یا روضه دلی هم میخوندم وهم حال دل خودم خوب میشد هم میدونستم آقانویدم خیلی دوست داره...
مشکلات زندگیم زیاد بوداز تاخیرازدواج تاسفرزیارتم وبدهکاری مالی و... ولی خب بازم شکرخدا رو بجامیارم که دستمو رها نکرده
دیشب بچهای پایگاه رو برده بودم پارک ولی قبل از حرکت داییم اینا رسیدن وبه اصرار دخترشون همراهم شد برگشتنا که رسیدیم خونه وشامو خوردیم و... یهو گفت حلقهی طلای مامانش که دستش بوده و قیمتیم بوده رو گم کرده کل خونه رو زیر رو کردیم ولی انگار آب شده بود
از خجالت داشتم آب میشدم که یه دخترو سپرده بودن دستمو من اینقدرم حواسم بهش بوده...🥀
شب موقع زیارت عاشورا شروع کردم روضه خانم رقیه خاتون سلام الله علیها روخوندن وبه آقا نوید گفتم من الآن کارم گیر کرده آقا نوید ،چندوقته دارم برات زیارت عاشورا میخونم هیچیم ازت نخواستم اما الآن میگم یه کاری بکن من نمیدونم چجوری فقط یه کاری برام بکن
صبح ناخوادگاه به دلم افتاد برم اونجاروهم بگردم ،کلاسمو ول کردمو رفت مستقیم سمت پارک توراه دعادعامیکردم پیدا بشه
از اون طرفم مدام زمزمه میکردم اگه انگشتر اینجاست یه جوری راهنماییم کن پیداش کنم دست خالی نرم...
وقتی رسیدم شروع کردم به گشتن چیزی وقت نشد دم نمازخونه روی چمنا چشمم افتاد به یه چیزی براق
اولش فکرکردم آبه که نور افتاده بهش اما دقت که کردم ورفتم جلو دیدم انگشتره زنداییمه ...بغض گلومو گرفته بود
انتظامات میگفت من چندبار اینجارو رد شدم وگشتم موندم چجوری چیزی پیدا نکردم باز خداروشکر خودت اومدی ودیدی...
خواستم بگم خیلی مردی خیلی✋🏼
🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید
برامون ارسال کنید🙂↯
🆔@ya_fatemat_al_zahra
°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^
🕊••ابࢪاهیمبابڪنۅیددݪھا/ڪࢪاماتشهدا↯↯
https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9