•°♥🖇✿"
اگر نگاه به نامحرم را کنترل کنی،
نگاه خدا روزیت می شود.. :)
#شهید_احمد_مشلب
#یادش_با_صلوات
دوستداشتنت..
ازنودࢪمنجوانـہمیزند
بیخودنیستسرآغـازِ
همہے شروع هاے
خوباست...♥️:)
#سلامداشابرام
•°💚✨🔗✿"
همیشہمیگفت:
زیباترینشھادترامۍخواهـم♡
یڪبارپرسیدم:
شھادتخودشزیباست
زیباترینشھادتچگونہاست..؟!
درجوابگفت:
زیباترینشھادتایناستکہ
جنازهاۍهمازانسانباقۍنماند...🍃
_ وچہزیبابہآرزویشرسید :)♥
پارت{۳۳}شکستن نفس
راوی:جمعي از دوستان شهيد
باران شــديدي در تهران باريده بود. خيابان 17 شــهريور را آب گرفته بود.
چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را باال زد. با کول کردن پيرمردها،
آنها را به طرف ديگر خيابان برد.
ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن نفس خودش
نداشت. مخصوصًا زماني که خيلي بين بچهها مطرح بود!
٭٭٭
همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک
کوچه. بچهها مشغول فوتبال بودند.
به محض عبور ما، پســر بچهاي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به
صورت ابراهيم خورد.
به طوري که ابراهيم لحظه روي زمين نشســت. صورت ابراهيم سرخ سرخ
شده بود.
خيلي عصباني شــدم. به سمت بچهها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا
از ما کتک نخورند.
ابراهيم همينطور که نشســته بود دست کرد توي ساك خودش. پالستيک
گردو را برداشت.
ادامه دارد......