eitaa logo
🌻توسل‌به‌شهیدابراهیم‌هادی🌻
53.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
417 فایل
💢پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است وشهدا مانده اند. (شهید آوینی) 💫شروع چله: ۲۶ مرداد 💫پایان چله: ۳ مهر ✅ فقط فوروارد 👈 کپی ممنوع⛔ تبلیغات نداریم↪ مدیر (خادم الشهدا) : @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 ... از سر کار بر میگشت خونه... تو کوچه... پسر همسایه رو دید،که با دختر جوونی گرم صحبت کردنه... تا چششون بهش افتاد... پا گذاشتن به فرار... روز بعد... باز همین قصه تکرار شد... دختره تا چشش به "ابراهیم"افتاد...در رفت... اومد سراغ پسر همسایه... . "این دخترو دوسش داری…؟! میخوایش…؟!" . سرشو انداخت پایین... "من به بابات میگم...!!!" . پسر همسایه که ترسیده بود... تا اینو شنید،حرفشو قطع کرد و با التماس گفت: ⬅غلط کردم.... ⬅تو رو خدا به بابام چیزی نگو... . "نگرفتی منظورمو...!!! تو بابات،خونه بزرگی داره... تو هم که تو مغازش مشغول کاری.... من امشب با بابات صحبت میکنم... تا اگه خدا بخواد... با دختر مورد علاقت ازدواج کنی...💕 " . شب بعد... تو مسجد... بعد نماز... ابراهیم گرم صحبت با پدر پسر همسایه.... . و.... یه ماه بعد.... با وساطت ابراهیم... آخر کوچه چراغونی شده بود و... بادا بادا مبارک بادا... عروسی پسر همسایه...💕 . پهلوان شهيد ابراهيم هادی…❤️ 🌷یادش با ذکر 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️ @ebrahim_hadiedelha ༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
💟 ... از سر کار بر میگشت خونه... تو کوچه... پسر همسایه رو دید،که با دختر جوونی گرم صحبت کردنه... تا چششون بهش افتاد... پا گذاشتن به فرار... روز بعد... باز همین قصه تکرار شد... دختره تا چشش به "ابراهیم"افتاد...در رفت... اومد سراغ پسر همسایه... . "این دخترو دوسش داری…؟! میخوایش…؟!" . سرشو انداخت پایین... "من به بابات میگم...!!!" . پسر همسایه که ترسیده بود... تا اینو شنید،حرفشو قطع کرد و با التماس گفت: ⬅غلط کردم.... ⬅تو رو خدا به بابام چیزی نگو... . "نگرفتی منظورمو...!!! تو بابات،خونه بزرگی داره... تو هم که تو مغازش مشغول کاری.... من امشب با بابات صحبت میکنم... تا اگه خدا بخواد... با دختر مورد علاقت ازدواج کنی...💕 " . شب بعد... تو مسجد... بعد نماز... ابراهیم گرم صحبت با پدر پسر همسایه.... . و.... یه ماه بعد.... با وساطت ابراهیم... آخر کوچه چراغونی شده بود و... بادا بادا مبارک بادا... عروسی پسر همسایه...💕 . پهلوان شهيد ابراهيم هادی…❤️ 🌷یادش با ذکر 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️ @ebrahim_hadiedelha ༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
💟 ... از سر کار بر میگشت خونه... تو کوچه... پسر همسایه رو دید،که با دختر جوونی گرم صحبت کردنه... تا چششون بهش افتاد... پا گذاشتن به فرار... روز بعد... باز همین قصه تکرار شد... دختره تا چشش به "ابراهیم"افتاد...در رفت... اومد سراغ پسر همسایه... . "این دخترو دوسش داری…؟! میخوایش…؟!" . سرشو انداخت پایین... "من به بابات میگم...!!!" . پسر همسایه که ترسیده بود... تا اینو شنید،حرفشو قطع کرد و با التماس گفت: ⬅غلط کردم.... ⬅تو رو خدا به بابام چیزی نگو... . "نگرفتی منظورمو...!!! تو بابات،خونه بزرگی داره... تو هم که تو مغازش مشغول کاری.... من امشب با بابات صحبت میکنم... تا اگه خدا بخواد... با دختر مورد علاقت ازدواج کنی...💕 " . شب بعد... تو مسجد... بعد نماز... ابراهیم گرم صحبت با پدر پسر همسایه.... . و.... یه ماه بعد.... با وساطت ابراهیم... آخر کوچه چراغونی شده بود و... بادا بادا مبارک بادا... عروسی پسر همسایه...💕 . پهلوان شهيد ابراهيم هادی…❤️ 🌷یادش با ذکر 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️ @ebrahim_hadiedelha ༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀