#ســـیره_شــهدا
🌸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يک کوچه. بچہ ها مشغول فوتبال بودند. بہ محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم بہ صورت ابراهيم خورد. به طوري کہ ابراهيم لحظہ روے زمين نشســت.
صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. بہ سمت بچہ ها نگاه ڪردم. همہ در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🌸ابراهيم همينطور کہ نشســتہ بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. داد زد: بچہ ها ڪجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت ڪرديم.
️توے راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چہ کارے بود!؟ گفــت: بنده هاےخدا ترســيده بودند. از قصد کہ نزدنــد. بعد به بحث قبلے برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونہ عمل ميکنند.
💚شهیدابراهیم هادی
❤️شهادت زیباست...
💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم #اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
💌 #سیره_شهدا | #خاطرات_شهدا
آب خیلی کم بود حتی تقسیم و جیره بندی آب برای بچهها کار سختی بود .
در این هنگام ابراهیم بین اسرای عراقی چند قمقمه تقسیم کرد به هر سه اسیر زخمی یک قمقمه و هر شش اسیر سالم یک قمقمه !
بعضی از بچهها به این کار ابراهیم اعتراض کردند اما ابراهیم با صلابت گفت ما شیعه مولا امیرالمومنین هستیم و باید مثل مولا عمل کنیم
بعد بقیه قمقمه ها را بین بچهها تقسیم کرد دیگر هیچکس ناراحت و ناراضی نبود.....
شهیدابراهیم_هادی
گمنام_کمیل
سلام_بر_ابراهیم
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
#ســـیره_شــهدا
🌸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يک کوچه. بچہ ها مشغول فوتبال بودند. بہ محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم بہ صورت ابراهيم خورد. به طوري کہ ابراهيم لحظہ روے زمين نشســت.
صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. بہ سمت بچہ ها نگاه ڪردم. همہ در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🌸ابراهيم همينطور کہ نشســتہ بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. داد زد: بچہ ها ڪجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت ڪرديم.
️توے راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چہ کارے بود!؟ گفــت: بنده هاےخدا ترســيده بودند. از قصد کہ نزدنــد. بعد به بحث قبلے برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونہ عمل ميکنند.
💚شهیدابراهیم هادی
❤️شهادت زیباست...
💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم #اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
#ســـیره_شــهدا
🌸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يک کوچه. بچہ ها مشغول فوتبال بودند. بہ محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم بہ صورت ابراهيم خورد. به طوري کہ ابراهيم لحظہ روے زمين نشســت.
صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. بہ سمت بچہ ها نگاه ڪردم. همہ در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🌸ابراهيم همينطور کہ نشســتہ بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. داد زد: بچہ ها ڪجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت ڪرديم.
️توے راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چہ کارے بود!؟ گفــت: بنده هاےخدا ترســيده بودند. از قصد کہ نزدنــد. بعد به بحث قبلے برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونہ عمل ميکنند.
💚شهیدابراهیم هادی
❤️شهادت زیباست...
💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم #اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀