☘༻﷽༺☘
سلام یاایهاالعَزیز!💚
امروز از طرف تو یه زیارت عاشورا هدیه به امام حسین(ع) می خونم...
تو بگو می خوای به خاطر امامت امروز چیکار کنی؟
اینجا برامون بنویس.👇🏻
https://daigo.ir/secret/5667076920
👥 #به_خاطر_تو
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir 💠
❁═══┅┄
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱 #نسیم_حدیث
💌 پيامبر خـدا صلىاللهعليهوآله:
حسين از من است و من از حسينم.
هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد.
📚 بحار الأنوار، ج۴٣، ص٢۶١
─━━━━━─━━━─━━━━━─
💠═════️◇◈◇
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
◇◈◇═════💠
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
یک روز خبر رسید ابراهیم و جواد و رضا گودینی بعد چند روز ماموریت در حال برگشت هستند. از این که سالم بودند خیلی خوشحال شدیم. جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم تا ماشینشان رسید. ابراهیم و رضا پیاده شدند و با همه روبوسی کردند.
یکی پرسید: داش ابرام؟! پس جواد کو؟
یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد و با بغض گفت: جواد...و بعد آرام به عقب ماشین نگاه کرد.
یک نفر آنجا دراز کشیده بود و روی بدنش هم پتو کشیده بودند. سکوت همه را گرفت! ابراهیم ادامه داد: جواد...جواد! و بعد هم اشکش جاری شد.
همه زدند زیر گریه و به سمت ماشین رفتند. همین طور که گریه می کردند و جواد جواد می گفتند یک دفعه آقا جواد از خواب پرید:
چیه؟ چی شده؟!
جواد هاج و واج اطرافش را نگاه می کرد. بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند اما ابراهیم سریع تر به داخل ساختمان رفته بود! ☺️
❁═══┅┄
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
❁═══┅┄
6_144280117385556194.mp3
8.69M
#سرود
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدم است
«حاج محمود کریمی»
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir 💠
❁═══┅┄
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید صفدر حیدری🕊
در روزهای پر از التهاب جنگ در سوریه، پدرم وقتی می دید گروهی به نام اسلام، به مردم بی دفاع و مظلوم حمله می کنند و به زنان و کودکان و حتی پیرزنان و پیرمردان هم رحم نمی کنند می گفت:
اینها برادران و خواهران دینی ما هستند، نباید کاهلی کنیم، نباید اجازه دهیم که اینگونه مسلمانان و هم کیشان ما را با ذلت و خواری بکشند. باید تا توان داریم با این کافران تکفیری بجنگیم.
هر وقت هم اخبار تلویزیون را گوش می داد و آن صحنه های هولناک و تاسف بار را در سوریه در کنار حرم حضرت زینب (س) مشاهده می کرد، بسیار افسرده و ناراحت می شد.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
༻🌸༺
خیزید و ادب کنید که سقا آمــد 🌙
میلاد قمر منیـر بنی هاشم مبارک🎈
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✫.¸¸.✫🕊🇮🇷🕊✫.¸¸.✫
✨ #راه_اینجاست...
🔹 امام خامنه ای (سایه اش پایدار):
فـرق ملت ایران با بسیاری از ملت های دیگه ...
❁═══┅┄
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
❁═══┅┄
☘༻﷽༺☘
سلام آقای لحظه های بی قراری!🥀
کسانی که درخواب و بیداری به محضر حضرت مهدی(عج) تشرف نموده اند از آن حضرت شنیده اند که فرموده است؛
«برای تعجیل فرج من، زیاد دعا کنید...»
✨ #یادت_باشه
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir 💠
❁═══┅┄
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱 #نسیم_حدیث
💌 امام على عليه السلام:
روشنايى دل از حلال خورى است!
📚 المواعظ العدديّة، صفحه ۵۸
─━━━━━─━━━─━━━━━─
💠═════️◇◈◇
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
◇◈◇═════💠
┄┅═◈═◈🪴◈═◈═┅┄
📚 کتاب جوانمرد ۱:
نام جدیدترین کتاب انتشارات یازهرا است. کتابی که شامل خاطرات و زندگینامه ی شهید ابراهیم هادی است و قرار است تا به کمک یاد این جوانمرد شهید دوباره زنده شود. شهید ابراهیم هادی در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ متولد شد و در ۲۵ سالگی در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید و پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
این کتاب به قلم «علی اکبریمزدآبادی» شامل ۲۱ روایت از ۲۱ نفر از نزدیکان و همرزمان شهید ابراهیم هادی در ۲۸۸ صفحه است. با خواندن این کتاب به صورت بخش به بخش با ما همراه باشید.
☘ https://eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
┄┅═◈═◈🪴◈═◈═┅┄ 📚 کتاب جوانمرد ۱: نام جدیدترین کتاب انتشارات یازهرا است. کتابی که شامل خاطرات و زندگ
╭━═━⊰🕊🌺🕊⊱━═━╮
📚 #جـوانــمرد
◀ بخش یک:
ما اصالتاً تهرانی هستیم. پدرم «حاج حسین» در منیریه به دنیا اومده است. مادرم «مرحمت حاجی باقر» هم تهرانی بود. پدر و مادرم با نسبت دور خانوادگی با هم ازدواج میکنند، که ثمرهاش چهار فرزند پسر و دو دختر بوده است. اصغر متولد ۱۳۲۹، رضا متولد ۱۳۳۱، معصومه متولد ۱۳۳۳، ابراهیم متولد ۱۳۳۶، عباس متولد ۱۳۳۹، زهره ۱۳۴۱ هستند.
پدر ما ابتدا مدتی در کارخانه ی قند مشغول کار شد. بعد از آن، مغازهای در محله ی شاپور میگیرد و خرازی میزند. ما زندگی متوسطی داشتیم و تقریباً مثل غالب مردم زندگی میکردیم. هفتهای یا ده روز یک بار پلو میخوردیم. غذایمان بیشتر آبگوشت، سرگنجشکی، کوفته، اشکنه، کتلت شامی و این جور غذاها بود. البته اگر نان خالی هم میخوردیم چون دور هم بودیم و دور هم مینشستیم دلمان خوش بود و دغدغه چیزی را نداشتیم.
ابراهیم از آن دسته آدمهایی بود که هر غذایی جلویش میگذاشتی، میخورد. و اصلاً ایرادگیر نبود. اگر هم باب میلش نبود خودش را با نان و این طور چیزها سیر میکرد. در بین غذاها، لوبیا پلو را خیلی دوست داشت. هر وقت مادر میخواست لوبیا پلو بار بگذارد، سفارش میکرد بیشتر درست کند.
ما احترام همدیگر را خیلی داشتیم؛ البته از آن برادر و خواهر های اعصاب داده خشک نبودیم، با هم شوخی و بگو بخند داشتیم. شوخیهایمان هم بین
خودمان بود و کسی را دست نمیانداختیم.
ابراهیم از این که درباره ی کسی حرف بزنیم و مثلاً نوع حرف زدن یا رفتار کسی را مسخره کنیم، خیلی بدش میآمد و فوری میگفت:
«عیب کسی را مطرح نکنید. خودمون هزار تا عیب داریم. حرف دیگران رو نزنید.»
❁═══┅┄
🕊 @Ebrahimedelha_ir 🕊
❁═══┅┄
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید ابوذر داوودی🕊
اجر یک لبخند بر لبان پدر
مادر شهید در خاطره ای می گوید: ابوذر پسری شوخ طبع و مهربان بود. همیشه در خانه شاد و سرزنده بود. هرگاه می آمد لبخند را بر لب من و پدرش می نشاند و با پدرش خیلی شوخی می کرد.
یک روز که به خانه آمد. همسرم بیمار بود و از لحاظ روحی خسته و آشفته و پریشان بود. ابوذر همین که چهره ی ناراحت پدر را دید از جا بر خاست و دستش را دور کمر پدر حلقه کرد و کشتی گرفت.
برای این که پدر روحیه ی تازه ای بگیرد، خودش را عمدا به زمین انداخت و گفت: «نگا پیرمرد، هنوز هم از من قوی تر هستی.»
همه با هم خندیدیم و پدر آرام تر شد.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir