فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه احوال عجيبي دارد🍃
هر كس از عشق نصيبي دارد🍃
در دلم حس غريبي جاري است🍃
و جهان منتظر بيداري است🍃
جمعه، با نام تو آغاز شود🍃
يابن ياسين همه جا ساز شود🍃
جمعه يعني غزل ناب حضور🍃
جمعه ميعاد گه سبز حضور🍃
جمعه هر ثانيه اش يكسال است🍃
جمعه از دلهره مالامال است...🍃
ابر چشمان همه باراني است🍃
عشق در مرحله پاياني است🍃
كاش اين مرحله هم سر مي شد🍃
چشم ناقابل ما تر مي شد... 🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تعجیل در فرج آقا صلوات💐
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
💠امیرالمومنین علی (ع) فرمودند :
🌸عجبت لمن ینشد ضالته ، کیف لا ینشد نفسه.
🌸از آدمی در تعجبم؛...!!!
زیرا که او، اگر چیز کوچکی را گم کند، ممکن است برای یافتن آن تلاش فراوان نماید، ولی خودش را گم نموده و برای یافتن آن تلاشی نمی کند.
♦️امامِ زمانِ خویش را هم گم کرده ایم، و برای یافتن او هم تلاشی نمیکنیم !!!
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
@Ebrahimhadi-خدای شما کیست؟.mp3
4.49M
⁉️خدای شما کیست؟
♨️پول، شهوت، ....
🎤حجت الاسلام محرابیان
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
💠 با خوندن این کتاب، تاریخ زندگیم عوض شد... 💠
❤️ #دلنوشته ❤️
🌸سلام روزتون بخیر .من واقعا نمیدونم باید از کجا شروع کنم وچه جوری بگم انقد که مدیون این شهید بزرگوار هستم واقعا نمیدونم چه جوری باید جبران کنم ...
🌸من حدود 5سالی میشه که توبه کردم وگناهایی که قبلا انجام میدادم رو دیگه حتی فکرشم نمیکنم .اما راستش رو بخواین من هیچ علاقه ای به شهدا نداشتم شایدم داشتم اما حس نمیکردم .خیلیییی تو زندگیم کمرنگ بودن.
🌸خلاصه گذشت تا اعتکاف امسال من سعادت داشتم که معتکف شم اونجا کتاب این شهید بزرگوارو بهمون هدیه دادن .با خودم گفتم دوباره کتاب (آخه خیلی اهل کتاب نبودم ).اما وقتی همسرم این کتاب ودید خیلی خوشحال شد گفت حتما بخونش خلاصه تک وتوک شروع کردم به خوندن داستانش اما اوایلش و زیاد خوشم نمیومد با خودم گفتم دیدی نمیتونی علاقه ای داشته باشی به شهدا .اما هر جوری بود رسوندم به وسطای کتاب ،انگار یه نفرو تواین چند سال زندگیم گم کرده بودم الان پیدا کردم ،مات ومبهوت بودم واقعا نمیدونستم باید چکار کنم یعنی شهدا انقد مخلص بودن انقد حضورشون پررنگه !!پس من تواین چند سال زندگیم چرا نمیشناختمشون.
🌸خیلی با خودم حرف زدم وکلنجار رفتم همش خودمو سرزنش میکردم.درست یادم نیست اما فکر کنم سه یا چهار روز بیشتر طول نکشید من این کتاب وتموم کردم اما دوباره دلم میخواست بخونم آقا ابراهیم واقعا دل من وبرد من واز تنهایی درآورد من وبه خیلی چیزا رسوند...
🌸به قول فرمایش استاد پناهیان واقعا با خوندن این کتاب تاریخ زندگیم عوض شد .من نماز خون هستم اما زیاد به اول وقت بودنش اهمیت نمیدادم اما الان حتی به نماز صبح هم حساس شدم.حجاب خیلی خوبی دارم اما یه وقتایی کرم به صورتم میزدم اما الان وقتی میخوام اماده شم برم بیرون انگار ابراهیم باهام حرف میزنه .همه جا حضورش وحس میکنم هر لحظه به یادشم هرجا هر کاری میکنم هدیه میکنم به ایشون .اما یه آرزو دارم اینکه بیاد به خوابم خیلیییی دوست دارم ببینمش وازش تشکر کنم واقعا آرزو شده برام هرشب موقع خواب التماسشون میکنم اما هنوز سعادت نداشتم ....از همگی التماس دعا دارم 🙏😔
#ارسالی
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
💠از اشعار امیرالمومنین علیه السلام در وصف فرزند موعودشان:
🌸فثَمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ الْحَقُّ مِنْكُمْ
🍃وَ بِالْحَقِّ يَأْتِيكُمْ وَ بِالْحَقِّ يَعْمَلُ
🌸سَمِيُّ نَبِيِّ اللَّهِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ
🍃فَلَا تَخْذُلُوهُ يَا بَنِيَّ وَ عَجِّلُوا
🌺قیام کننده بر حق خواهد آمد.
او حق را می آورد و به حق عمل می کند.
او هم نام پیامبر است . جانم فدای او باد!
فرزندانم او را تنها نگذارید و در یاریش تعجیل کنید!
📚منتخب الاثر، جلد2، ص97
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
💠نماز شب، نشانهی شیعه بودن💠
🌸سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.
🌸بچه هــا را تــا اذان بيدار نگه داشــت. بچه ها بعد از نمــاز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريد كه نمازشان قضا نشود.
🌸ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. قبل از سحر بيدار بود و شبها معمولا مشغول نماز شب ميشد. اما تلاش ميکــرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. هر چه به اين اواخر نزديک ميشد بيداري سحرهايش طولاني تر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند.
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
🔸ـــــــ قسمت شصتو یکم ـــــــ🔸 ✨ حاجات مردم و نعمت خدا #کتاب_سلام_بر_ابر
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🗣 راویان: جمعی از دوستان شهید
همراه ابراهيم بودم. با موتور از مسيری تقريباً دور به سمت خانه بر ميگشتيم. پيرمردی به همراه خانواده اش كنار خيابان ايســتاده بود. جلوی ما دست تکان داد و من ايستادم. آدرس جایی را پرســيد. بعد از شنيدن جواب ، شــروع کرد از مشکلاتش گفت. به قيافه اش نمی آمد که معتاد يا گدا باشد. ابراهيم هم پياده شد و جيب های شلوارش را گشت ولی چيزی نداشت. به من گفت: امير ، چيزی همرات داری؟! من هم جيب هايم را گشــتم. ولی به طور اتفاقی هيچ پولی همراهم نبود. ابراهيم گفت: تو رو خدا باز هم ببين . من هم گشتم ولی چيزی همراهم نبود. از آن پيرمــرد عذرخواهی کرديم و به راهمــان ادامه داديم. بين راه از آينه موتور ، ابراهيم را می ديدم. اشک ميريخت! هوا ســرد نبود که به اين خاطر آب از چشــمانش جاری شود، برای همين آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گريه ميکنی؟! صورتــش را پاک کرد. گفت: ما نتوانســتيم به يک انســان که محتاج بود کمک کنيم. گفتم: خب پول نداشتيم، اين که گناه نداره.گفت: ميدانم، ولی دلم خيلی برايش سوخت. توفيق نداشتيم کمکش کنيم. کمی مکث کردم و چيزی نگفتم. بعد به راه ادامه دادم. اما خيلی به صفای درون و حال ابراهيم غبطه ميخوردم. فردای آن روز ابراهيم را ديدم. ميگفت: ديگر هيچوقت بدون پول از خانه بيرون نمی آيم. تا شبيه ماجراي ديروز تکرار نشود. رســيدگی ابراهيــم به مشــکلات مردم، مرا يــاد حديث زيبــای حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) انداخت كه ميفرمايند: (( حاجات مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست ، در ادای آن کوتاهی نکنيد که اين نعمت در معرض زوال و نابودی است ))
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
اواخر مجروحيت ابراهيم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: ماشينت رو امروز استفاده ميکنی !؟ گفتــم: نه ، همينطــور جلوی خانه افتاده . بعد هم آمد و ماشــين را گرفت و گفت: تا عصر بر ميگردم. عصر بود که ماشين را آورد. پرسيدم: کجا ميخواستی بری !؟ گفت: هيچی، مسافرکشی کردم! با خنده گفتم: شوخی ميکنی!؟ گفت: نه، حالا هم اگه کاری نداری پاشو بريم، چند جا کار داريم. خواســتم بروم داخل خانه. گفــت: اگر چيزی در خانه داريد که اســتفاده نميکنی مثل برنج و روغن با خودت بياور. رفتم مقداری برنج و روغن آوردم . بعد هم رفتيم جلوی يک فروشــگاه. و ابراهيم مقداری گوشــت و مرغ و... خريد و آمد سوار شد. از پول خردهایی که به فروشنده ميداد فهميدم همان پول های مسافرکشی است. بعــد با هــم رفتيم جنوب شــهر، به خانه چند نفر ســر زديم. مــن آنها را نميشناختم. ابراهيم در ميزد، وسائل را تحويل ميداد و ميگفت: ما از جبهه آمده ایم...
شهید ابراهیم هادی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣 راویان: جمعی از دوستان شهید همراه ابراهيم بودم. با موتور از مسيری تقريباً دور به سم
اينها سهميه شماست! ابراهيم طوري حرف ميزد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگي نکند. اصلاً هم خودش را مطرح نميکرد. بعد ها فهميدم خانه هايي که رفتيم، منزل چند نفراز بچه هاي رزمنده بود. مرد خانواده آنها در جبهه حضور داشــت. براي همين ابراهيم به آنها رسيدگي ميکرد. كارهاي او مرا به ياد ســخن امام صادق(ع) انداخت که ميفرمايد: (( سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قيامت ميشود.)) ايــن حديث نوراني چراغ راه زندگي ابراهيم بود. او تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار ميبست.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دوران دبيرســتان بود. ابراهيم عصرها در بازار مشــغول به کار می شد و براي خودش درآمد داشت. متوجه شد يکي از همسايهدها مشکل مالي شديدي دارد. آنها علي رغم از دست دادن مرد خانواده، کسي را براي تأمين هزينه ها نداشتند. ابراهیم به كســي چيزي نگفت. هر ماه وقتي حقوق میگرفت گرفت، بيشتر هزينه آن خانــواده را تأمين ميکرد! هر وقت در خانه زياد غذا پخته ميشــد، حتماً براي آن خانواده ميفرستاد. اين ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهيم ادامه داشت و تقريباً کسي به جز مادرش از آن اطلاعي نداشت.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
شــخصي به ســراغ ابراهيم آمده بود. قبلاً آبدارچي بوده و حالا بيکار شده بود. تقاضاي کمک مالي داشت. ابراهيم به جاي کمک مالي، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبي را برای او مهيا کرد. او براي حل مشکل مردم هر کاري که ميتوانست انجام ميداد. اگر هم خودش نميتوانست به سراغ دوستانش ميرفت. از آنها کمک ميگرفت. اما در اينکار يک موضوع را رعايت ميکرد؛ با کمک کردن به افراد، گداپروري نکند. ابراهيم هميشه به دوستانش ميگفت: قبل از اينکه آدم محتاح به شما رو بياندازد و دستش را دراز كند. شما مشكلش را بر طرف کنيد. او هر يک از رفقا که گرفتاري داشت، يا هر کسي را حدس ميزد مشکل مالي داشته باشد کمک ميکرد. آن هم مخفيانه، قبل از اينکه طرف مقابل حرفي بزند. بعد ميگفت: من فعلاً احتياجي ندارم. اين را هم به شما قرض ميدهم. هر وقت داشتي برگردان. اين پول قرض الحسنه است. ابراهيم هيچ حسابي روي اين پول ها نميکرد. او در اين کمک ها به آبروي افراد خيلي توجه ميکرد. هميشــه طوري برخــورد ميکرد که طرف مقابل شرمنده نشود.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بــزرگان دين توصيه ميکنند براي رفع مشکلات خودتــان، تا ميتوانيد مشکل مردم را حل کنيد.
همچنين توصيه ميکنند تا ميتوانيد به مردم اطعام کنيد و اينگونه، بسياري از گرفتاري هايتان را بر طرف سازيد. غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟! گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي کرد. با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟
شهید ابراهیم هادی
اينها سهميه شماست! ابراهيم طوري حرف ميزد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگي نکند. اصلاً هم خودش را مط
گفت: پشت پارک چهل تن، انتهاي کوچه، منزل کوچکي بود که در زديم وکله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي که دم در آمدند خيلي تشکر کردند. ابراهيم را کامل ميشناختند. آنها خانوادهاي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه شان.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بيست وشش سال از شهادت ابراهيم گذشت. در عالم رويا ابراهيم را ديدم. سوار بر يك خودرو نظامي به تهران آمده بود! از شــوق نميدانستم چه كنم. چهره ابراهيم بســيار نوراني بود. جلو رفتم و همديگر را در آغوش گرفتيم. از خوشحالي فرياد ميزدم و ميگفتم: بچه ها بيائيد، آقا ابراهيم برگشته! ابراهيم گفت: بيا ســوار شــو، خيلي كار داريم. به همــراه هم به كنار يك
ساختمان مرتفع رفتيم. مهندسين وصاحب ساختمان همگي با آقا ابراهيم سلامواحوالپرسي كردند. همه او را خوب ميشناختند. ابراهيم رو به صاحب ساختمان كرد وگفت: من آمده ام ســفارش اين آقا ســيد را بكنم. يكي از اين واحدها را به نامش كن. بعد شخصي كه دورتر از ما ايستاده بود را نشان داد. صاحب ساختمان گفت: آقا ابرام، اين بابا نه پول داره نه ميتونه وام بگيره. من چه جوري يك واحد به او بدم؟!
مــن هم حرفش را تأييد كردم وگفتم: ابرام جــون، دوران اين كارها تموم شد، الان همه اسكناس رو ميشناسند! ابراهيم نگاه معني داري به من كرد وگفت: من اگر برگشــتم به خاطر اين بود كه مشكل چند نفر مثل ايشان را حل كنم، وگرنه من اينجا كاري ندارم! بعد به سمت ماشــين حركت كرد. من هم به دنبالش راه افتادم كه يكدفعه تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پريدم!
♻️ #ادامهدارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💠امیری حسین و نعم الامیر💠
💠در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه....
🌸روز سوم وقتی خواست از خونه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت....
می گفت: "مثل ارباب همه جا رو مثل دود می دیدم اینقدر حال من بد شد که نمی تونستم روی پای خودم بایستم...."
از اون روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین علیه السلام رو فهمید.
مدافع حرم #شهید_هادی_ذوالفقاری 🌷
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
+خبر داد حسیـن! اگر اینها برای تو گریه کنند نجات پیدا میکنند،گناهانشان پاک میشود.
حسـین برای من و تو که زخمی نشد،برای عشق خدایش بود ولی میدانست من و تو گناه میکنیم،گناهانی که راه توبه از آنها سخت است،گناهان تکراری که هر کاری کنی شاید تا آخر عمر نتوانی از آن خلاص شوی،عادت های ناپسندی که اصلا متلفت به آن نیستی.
یک راه نجات وجود دارد و آن گریه💧 برای حسـین(علیهالسلام)است.
📖#برش_کتاب
پله پله تا آسمان
🆔 @Ebrahimhadi
#پیشنهاد_مطالعه👇
💠امیرالمؤمنین عليه السلام:
🌸هرگاه بنده بميرد، فرشتگان گويند: چه پيش فرستاد؟ و مردم گويند: چه بر جاى گذاشت؟ پس، زيادى مال خود را پيش فرستيد، تا براى شما باشد و بر جاى نگذاريد تا مايه حسرت شما گردد؛ زيرا محروم كسى است كه از خير و منفعت مال خود محروم بماند و سعادتمند كسى است كه ترازوهاى اعمالش از صدقات و خيرات سنگين شود
✅ميزان الحكمه جلد11 صفحه177
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
🌾قدم به هر کجا که میگذارم
چیزی غصه دارم میکند..
دانشگاه و خانه و کافه و پارک و تئاتر
و سینما و مسجد و خیابان...اصلا همه جااا
کسی از او نمیگوید؛
کسی او را نمیجوید؛
یادمان رفته، اینجا جای خالی یک نفر
خیلی توی ذوق میزند...🍁
مهدی جان پس کجایی؟؟؟
تعجیل فرج آقا صلوات🌹
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
💠 حساسیت به بیت المال 💠
🌸وقتی بهم گفت: ازت راضی نیستم، انگار دنیا روی سرم خراب شده بود.
پرسیدم: واسه چی؟ گفت: چرا مواظب بیت المال نیستی؟ میدونی اینا رو کی فرستاده؟ میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟ همهش امانته!
🌸گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟
دستش را باز کرد، چهار تا حبّه قند خاکی توی دستش بود، دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود!
#شهیـد_مهدی_باکری 🌺
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
🌺قدم قدم با یه علم
ایشالله اربعین میام سمت حرم...🌺
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
سلام و عرض ادب خدمت همسنگران گرامی🌹
💠به پیشنهاد بسیاری از همسنگران محترم مبنی بر توزیع محصولات فرهنگی و شهدایی بین زائرین اربعین در پیاده روی #نجف تا #کربلا، تصمیم گرفته ایم، بار دیگر با همکاری شما دلدادگان عزیز، اقدام به عملی کردن این امر شویم.
☑️اقلام فرهنگی مورد نیاز:
• تراکت > زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی به دو زبان عربی و فارسی
• پوستر > تصویر شهید هادی+عکس نوشته
• پیکسل > زیارت به نیابت شهید ابراهیم هادی(جهت نصب بر روی کولهپشتی های زائرین)
و ...
👈لذا عزیزانی که تمایل دارند در این حرکت خودجوش و کاملا مردمی شرکت کنند، میتوانند هر مبلغی که در توانشان هست (از ۱۰۰۰ تومان الی ...) را به شماره کارت زیر واریز نمایند:
✅شماره کارت: 6037701160798648
بانک کشاورزی ؛ به نام محمدجواد صالحی طاهری
ان شاءلله زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین قسمت همتون💐
اجر همگی با شهدا
ضمنا گزارش این کار در پیاده اربعین در همین کانال به اطلاع شما خواهد رسید
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••