eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
795 ویدیو
66 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
#السلام_عليك_يااباعبدالله_الحسين_ع این چه شاهی هست که شبهای جمعه تا سحر کربلایش را خدا شخصا زیارت میکند... #شبهای_جمعه_یادت_نکنم_میمیرم😔 #اللهم_رزقنا_کربلا🙏 #التماس_دعا 🆔 @Ebrahimhadi
💐🌹پس تو را به عزّتت سوگند ميدهم كه دعايم را اجابت كنی و مرا به آرزويم برساني، و اميدم را از فضلت نااميد نكني...🌹 #حاجاتتون_روا #التماس_دعا 🆔 @Ebrahimhadi
ستاره ها هیچ‌گاه از خاطر آدم نمی‌روند🍃 بگذار دل من آسمان باشد✨ و یاد تو ستاره...⭐️ #شهید_ابراهیم_هادی 🌹 #التماس_دعا 🙏💐🍃🌸 🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
🔸ـــــــ قسمت پایانی ـــــــ🔸 ‌ ✨ سخن آخر #کتاب_سلام_بر_ابراهیم 🆔 @Ebrahimh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 با ياري خدا چهار سال از انتشار کتاب آقا ابراهيم گذشت. در طي سالهاي 1389 تا پايان 1392 کتاب ســام بر ابراهيم بيــش از پنجاه بار تجديد چاپ گرديد. شــايد خود ما هم بــاور نميکرديم که بدون هيچگونه حمايت رســانه اي و دولتــي، و تنها بــا عنايات حضرت حق و از طريق ارتبــاط مردمي، بيش از 150000جلد از اين کتاب به فروش برسد! آن هم در اين بازار آشفته کتاب! در اين مدت هزاران تماس و پيامک و ايميل از طرف دوستان جديد ابراهيم براي ما رسيد! همه از عنايات خدا، به واسطه اين شهيد عزيز حکايت ميکردند. از شفاي بيمار سرطاني در استان يزد با توسل و عنايت شهيد هادي تا دانشجوئي لاابالی که شايد اتفاقي! با اين شهيد آشنا شد و مسير زندگيش تغيير کرد! از آن جواني که هرجا براي خواستگاري ميرفت، نتيجه نميگرفت و خدا را به حق شهيد هادي قسم داد و در آخرين خواستگاري، به خانه اي رفت که تصوير شهيد هادي زينت بخش آن خانه بود و آنها هم از اين شهيد خواسته بودند که ...تا جواناني که به عشق ابراهيم به سراغ ورزش باستاني رفتند و همه کارهايشان را بر اساس رضايت خدا تنظيم کردند. در اين سالها، روزي نبود که از ياد او جدا باشيم. همه ي زندگي ما با وجود او گره خورد. ابراهيم مســيري را هموار کرد که با عنايات خدا بيش از سي کتاب ديگر جمع آوري و چاپ شد. با راهي كه او به ما نشــان داد، ده ها شــهيد بينشان ديگر از اقصي نقاط اين سرزمين به جامعه اسلامي معرفي گرديدند.كتاب هائي كه بيشتر آنها ده ها بار تجديد چاپ و توزيع گرديده. شــايد روز اول فکر نميکرديم اينگونه شود، اما ابراهيم عزيز ما، اين اسوه اخلاص و بندگي، به عنوان الگوي اخلاق عملي حتي براي ديگر كشورها و ملیت ها مطرح شد! از کشــمير آمدند و اجازه خواســتند تا کتاب ابرهيم را ترجمه و در هند و پاکستان منتشر کنند! ميگفتند براي مسلمانان آن منطقه بهترين الگوي عملي است. و اين کار در دهه فجر 1392 عملي شد. بعد از آن، برخي ديگر از دوستان خارج نشين، اجازه ترجمه انگليسي کتاب را خواستند. آنها معتقد بودند که ابراهيم، براي همه انســانها الگوي اخلاق است. خدا را شکر که در سال 1393 اين کار هم به نتيجه رسيد. آري، مــا روز اول بــه دنبال خاطرات او رفتيم تا ببينيم کلام مرحوم شــيخ حسين زاهد چه معنائي داشت، که با ياري خدا، صدق کلام ايشان اثبات شد. ابراهيم الگوي اخلاق عملي براي همه انســان هائي اســت که ميخواهند درس درست زيستن را بياموزند. 🆔 @Ebrahimhadi 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شهید ابراهیم هادی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 رفتم توی صف نماز ایستادم ، همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ، بی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 حالتش عجیب شد! تا حالا اونطوری ندیده بودمش، بدون اینکه جواب سوال اولم رو بده ، یهو خندید و گفت یه اسم عالی برات سراغ دارم ! امیدوارم خوشت بیاد ، حسابی کنجکاویم تحریک شد ،هم اینکه چرا جواب سوالم رو نداد و حالت چهره اش اونطوری شد ، هم سر اسم ! - پیشنهادت چیه؟  - جون ... [حرف ج را با فتحه بخوانید] - جون؟ ... من تا حالا چنین اسمی رو بین بچه ها نشنیده بودم ! - اسم غلام سیاه پوست امام حسینه ، این غلام، بدن بدبویی داشته و به خاطر همین همیشه خجالت می کشیده و همه مسخره اش می کردن ، توی صحرای کربلا ، وقتی امام حسین، اون رو آزاد می کنه و بهش میگه می تونی بری ، به خاطر عشقش به امام، حاضر به ترک اونجا نمیشه و میگه، به خدا سوگند، از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزه و پیوند بخوره، امام هم در حقش دعا می کنن ، الان هم یکی از 72 تن شهید کربلاست، تو وجه اشتراک زیادی با جون داری ... سرم رو انداختم پایین، هم سیاهم ،هم مفهوم فامیلم میشه راسو ! - ناراحت شدی؟ سرم رو آوردم بالا ، چشم هاش نگران شده بود ، _نه ! اتفاقا برای اولین بار خوشحالم ،از اینکه یه عمر همه راسو و بدبو صدام کردن... با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم ،می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم ، یه دفتر برداشتم و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ،هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم ،تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم، شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده ،هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود و استاد عملی سیره شده بود ، هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد ... کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد! والسابقون شده بودیم ، به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره ،منم برای ورود به این رقابت ، پا گذاشتم جای پاش، سر جمع کردن و پهن کردن سفره ، شستن ظرف ها ؟ کمک به بقیه ، تمیز کردن اتاق و ... خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله ،مسابقه خوب بودن می شد ، چشم باز کردم ، دیدم یه آدم جدید شدم ،کمال همنشین در من اثر کرد !دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود ، تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد ، تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم ... باورم نمی شد! حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود! اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود ، باور نمی کردم ، اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود! اولش که گفت فکر کردم شوخی می کنه ، اما حقیقت داشت ، هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود ، به راحتی به 10 زبان زنده دنیا حرف می زد و به کشورهای زیادی سفر کرده بود ، بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه،همه چیز لو میره ، پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه، حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره، اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه ؛ پدرش هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران، مخفیانه پسرش رو به اینجا می فرسته ، هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد ... بهش گفتم:چرا همین جا توی ایران نمی مونی؟! نگاه عمیقی بهم کرد ، _شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ،من رو به ایران فرستاد، اما من شرمنده خدام ،پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه ، برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره ؛ وظیفه من اینه که برگردم ، حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو ، پدر خودم صادر کنه ! اون می خندید، اما خنده هاش پر از درد بود ، گذشتن از تمام اون جلال و عظمت و دنبال حق حرکت کردن، نمی دونستم چی باید بهش بگم؟ ناخودآگاه خنده ام گرفت ، یه چیزی رو می دونی؟ اسم من، مناسب منه اما اسم تو نیست ،باید اسمت رو میزاشتی سلمان یا ، هادی سلمان ... - هادی سلمان؟ بلند خندید،این اسم دیگه کامل عربیه ! ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم ! تازه می فهمیدم چرا روز اول من رو کنار هادی قرار دادن،حقیقت این بود ، هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم ،مسیر و هدفی که قیمتش، جان ما بود ، من با هدف دیگه ای به ایران اومدم اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت ! امروز، هدف من، نه قیام برای نجات بومی ها،که نجات استرالیاست ! من این بار، می خوام حسینی بشم برای خمینی شدن باید حسینی شد... ✍🏻 نویسنده:شهید طاها ایمانی 🌹 🆔 @Ebrahimhadi 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ❤️ 💫 ای دل بیا به رسم قدیمی سلام ڪن ✨صبح ست مثل بادونسیمی سلام ڪن 💫برخیز نوڪرانہ و با عشق ، خدمت ✨ارباب مهربان وصمیمے سلام ڪن اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket