eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
627 ویدیو
61 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: https://eitaayar.ir/anonymous/Q19c.FH2k4 ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🌸یکی از دوستان صمیمی این شهید در خاطره ای از وی تعریف کرد: دوستم شهید علی الهادی علاقه ی زیادی به شهید «احمد مشلب» داشت. این شهید اهل شهر نبطیه لبنان بود. 🌸علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و این طور تعریف کرد: یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم. از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم من را نیز جزو شهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین می کند بنویسی. 🌸شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد. اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد به شهادت رسید. 《 کانال @Ebrahimhadi
🕊🌿 کنارش ایستاده بودم، شنیدم که می‌گفت: صلی‌الله‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان بهش گفتم: چرا الان به امام‌زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌ سلام منو به امام‌زمانم برساند:)♥️ 🤍 《 کانال @Ebrahimhadi
🍃روبروي عکست ايستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام... تو هم چشمهايت مدتهاست به من خيره شده و من مثل كودكي لجباز به هر سو ميدوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشمهايت نباشم...!❤️ 🍂گم ميشوم ميان دلبستگي هاي روزانه ام... و با چشمهايي اشك الود، دوباره به التماس يك نگاه ديگر بر ميگردم سمت تو... دوباره نگاهت را به زندگي ام گره ميزني! راه روشن ميكني برايم..✨ و من دوباره لجبازي هاي كودكانه ام را از سر ميگيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكي ميزنم! حس يك كور محروم از روشنايي رهايم نميكند! نمي بينم تورا... و اين درد دارد! اين طور نمي شود! هنوز عاشق نشده ام...! هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق شدن! براي همين است كه معني نگاه هايت را نميفهمم...🥀 گم شده ام... چون تورا گم كرده ام.. بايد فكري به حال اين دل کرد كه فقط مدعاي عشق است! وگرنه اين دل كجا و... رسيدن به قافله ي عشق كجا ؟! . شرط عشق "جنون" است ؛ما که ماندیم مجنون نبودیم ... ؛ 🌸 《 کانال @Ebrahimhadi
🌷🍃 بی عشـــق پلــید میشوی باور کن با عشق سعید میشوی باور کن خــود را که شـبـیه شهـدا گَردانی یک روز شَهـید میشوی باور کن ❤️🍃 《 کانال @Ebrahimhadi
اگر  زندگی کنی☘ 🌷 شهادت خودش پیدایت میکند لازم نیست به دنبالش بگردی!!! حالا چه جوان بیست ساله دهه هفتادی باشی، چه سردار شصت و اندی ساله ی موی سپید کرده‌ی جنگ... 🌹 مثل شهید ابراهیم هادی❤️ 《 کانال @Ebrahimhadi
🕊 ❈ ناهار خونه پدرش بودیم. ↫ همه دور سفره نشسته بودند و مشغول غذا خوردن. ❈ رفتم تا از آشپزخونه چیزی بیارم، چند دقیقه طول کشید. ↫ تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده ↫ تا من برگردم و با هم شروع کنیم. ❈ اینقدر کارش برام زیبا بود ↫ که تا حالا توی ذهنم مونده. خاطرات همسر شهید زین‌الدین 📚 زندگی به سبک شهدا 《 کانال @Ebrahimhadi
🦋♥️ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم    همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز  عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد 🌷 《 کانال @Ebrahimhadi
🕊 همسرش میگه : 🔸یه روز اومدم خونه دیدم چشماش سرخه!! 🔹نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب توی دستاشه .. 🔸بهش گفتم :گریه کردی؟!! 🔹یه نگاهی به من کرد و گفت:راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه!؟ 🔸مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستانش گفت: 🔹هرکسی غیبت کنه باید ۵۰ تومان بندازه تو صندوق📥 باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه🤍 ❤️🕊 💕 《 کانال @Ebrahimhadi
【🌿】【🌿】 پنج‌سالش‌که بود‌،نمازمی‌خوند . . . خیلی علاقه ی‌ شدیدی نشون‌ می‌داد‌‌ به مهر‌و‌تسبیح . . . مخصوصا‌تسبیح‌رو‌خیلی‌دوست‌داشت ! هرجا‌می‌رفت‌یه تسبیـح‌می‌خرید . کلاس‌ِاول‌ابتدائی‌بود،اولین‌دوستی‌که پیدا‌کرد؛حافظ‌ِقرآن‌بود":) ازهمون‌کلاس‌سوم،چهارم‌ابتدائی‌روزهائی‌که صبحی‌بود،ظھرمی‌رفت‌ مسجد… روزهایی‌که‌بعدازظهری‌بود، شب‌ها‌می‌رفت‌مسجد(: پنجشنبه جمعه‌ هم‌ که باید‌حتما‌مسجد‌ می‌رفت‌ . همہ‌می‌گفتند،‌اصلا‌ علی‌ مثل‌ یه مرد کوچك‌می‌مونه'! ماتوش‌ بچگی‌ ندیدیم!همیشه‌ یه روح‌ بزرگی‌ داشت،‌حرفای خیلی‌ بزرگی‌ میزد . .🌱" 🌷 باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات 《 کانال @Ebrahimhadi
🕊 از خیابان ایران تا میدان شهدا پیاده می رفت تا از دکه یک پیرمرد میوه بخرد. میوه له شده را در پاکت ش میریخت. شهید رجایی بعدها گفت که دکه دار، پدر شهید و نیازمند بود این میوه‌ها را میخریدم که کمکی به او شده باشد. 🌷 باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات 《 کانال @Ebrahimhadi
🕊 شهید محمّد ابراهیم همّت سر تا پاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهره‌اش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم. ☀️ حس می‌کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده... 📚 یادگاران «کتاب همت» صفحه 56 به روایت همسر شهید 《 کانال @Ebrahimhadi