✅ همسرش می گفت :
قبل از عقدمان خواب دیدم، هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته ام. روی سنگ مزار نوشته شده بود:
🌷شهید مصطفی احمدی روشن
خوابی که خیلی زود تعبیر شد...
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود. بی تاب می شود؟
گله ای، حرفی ... اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود.
💠 پرسیدند حالا شما چه می کنید؟
به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت: «مصطفای دیگری تربیت می کنم.»
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🆔 @Ebrahimhadi
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم."
حاج آقا گفته بود:
الان فقط وظیفه شما این است که آنجا (سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب امام زمان (عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi