#یادت_باشد♥️🍃
گفتم: من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی، حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت: شما هرچقدر عصبانی بشی، من آرومم، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزها جوش بیارم.
گفتم: اگر روزی برم سرکار، دانشگاه خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟
گفت: اشکال نداره، زن مثل گل میمونه، حساسه، شما هرچقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم...
"گزیده ای از زندگی نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر"📚
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••
💠صدای بچه ها حواسم را به کل پرت می کرد و نمیتوانستم روی مطالب کتاب تمرکز کنم. کتابم را پرت کردم و نشستم یک دل سیر گریه کردم. گفتم :((اینجا جای درس خوندن نیست !)) دوره مجردی هم همین طور حساس بودم. گاهی مواقع شب هایی که امتحان داشتم و مهمان می آمد می رفتم داخل انباری درس می خواندم!
این طور مواقع حمید نقش میانجی را بازی میکرد.
☘ شروع میکرد به صحبت :((آروم باش خانم. آخه این بچه ها این طوری با نشاط بازی کنن خوبه یا خدای ناکرده مریض باشن و توی خونه افتاده باشن؟ این طوری پر جنب و جوش باشن خوبه یا برن سراغ بازی های کامپیوتری و موبایل؟ فردا بچه های ماهم بخوان بازی کنن همین حرف رو می زنی؟))
با حرف هایش آرامم میکرد.♥️
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشد
#برشی_از_کتاب
به روایت همسر شهید
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••
🌱فردای روزی که صاحب خانه خبر داد مستاجر قبلی خانه رو خالی کرده با حمید رفتیم که دستی به سر و روی خانه بکشیم. اولین بار با خودمان آینه و قرآن و یک قاب عکس از امام خامنه ای بردیم. این قاب عکس همان عکسی بود که با هم برای خانه مشترکمان پسندیده بودیم. حمید گفت:((باید اول حضرت آقا خونه ما رو ببینن)). قرآن را وسط طاقچه گذاشتیم. یک طرف آینه یک طرف هم قاب عکس. حمید دو قدم عقب تر از طاقچه چند دقیقه ای خیره به عکس حضرت آقا نگاهی کرد و گفت:((می بینی آقا چقدر توی دل برو و نورانیه. به خاطر ایمان زیاده. حاضرم هرکاری بکنم ولی یه لحظه لبخند از روی چهره آقا کنار نره)).
#به_روایت_همسر_شهید🦋
#یادت_باشد🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🍀
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••
#یادت_باشد♥️🍃
گفتم: من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی، حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت: شما هرچقدر عصبانی بشی، من آرومم، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزها جوش بیارم.
گفتم: اگر روزی برم سرکار، دانشگاه خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟
گفت: اشکال نداره، زن مثل گل میمونه، حساسه، شما هرچقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم...
"گزیده ای از زندگی نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر"📚
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌱فردای روزی که صاحب خانه خبر داد مستاجر قبلی خانه رو خالی کرده با حمید رفتیم که دستی به سر و روی خانه بکشیم. اولین بار با خودمان آینه و قرآن و یک قاب عکس از امام خامنه ای بردیم. این قاب عکس همان عکسی بود که با هم برای خانه مشترکمان پسندیده بودیم. حمید گفت:((باید اول حضرت آقا خونه ما رو ببینن)). قرآن را وسط طاقچه گذاشتیم. یک طرف آینه یک طرف هم قاب عکس. حمید دو قدم عقب تر از طاقچه چند دقیقه ای خیره به عکس حضرت آقا نگاهی کرد و گفت:((می بینی آقا چقدر توی دل برو و نورانیه. به خاطر ایمان زیاده. حاضرم هرکاری بکنم ولی یه لحظه لبخند از روی چهره آقا کنار نره)).
#به_روایت_همسر_شهید🦋
#یادت_باشد🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🍀
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi