eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
717 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
#نوای_دلتنگی💔 عَزیزٌعَلَیَّ أنْ أرَی الْخَلْقَ وَلاتُریٰ آقای من!سخت است همه را ببینم و تو را نبینم 🍃دعای سلامتی امام زمان (عج) به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌹 ▪️ Gap.im/Ebrahimhadi ▪️ Eitaa.com/Ebrahimhadi ▪️ Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان🌙 🇮🇷 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🇮🇷 @Ebrahimhadi
Juz4_@Ebrahimhadi.mp3
4.97M
📎جزء چهار: قرائت روزانه یک جزء قران کریم هدیه به شهید ابراهیم هادی🌷 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🇮🇷 @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 از آمارگیری مزاحمتون میشم.. #شهیدم_برنگشته.. 🇮🇷 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
💞 #رسم_عاشقی 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت سیزدهم از آموزش و پرورش، برای ایوب نامه امده بود که ب
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت چهاردهم دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد. مادرش هم خیلی اصرار کرد اما ایوب قبول نکرد. ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش، همیشه کتاب بود. از هر موضوعی، کتاب میخواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود. گفتم دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت. -مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی کتاب بود. _باید این را تا صبح تمام کنم. صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود. تا دوساعت بعد هنوز جای  دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود. با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد. آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی میخواند. گفتم: -تو استعدادش را داری که دانشگاه دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد. کارنامه قبولیش که آمد، برای زهرا  پستش کردم. او برای ایوب انتخاب رشته کرد. ایوب زنگ زد تهران، -چه خبر از انتخاب رشته ام؟ -تو کاری نداشته باش داداش ایوب، طوری زده ام که تهران قبول شی. قبول شد. مدیریت دولتی دانشگاه تهران. بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز  تمام شد. برای درس ایوب آمدیم تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت. در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود. دوستان و فامیل برای دیدن ایوب آمده بودند. ایوب با هیجان از خاطراتش میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه فقط به من. قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش به باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم،فایده نداشت. اخر سر با چشم و ابرو به او اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم. بلند شدم و رفتم توی اشپزخانه. دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم. روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان داشت، این بار کنارم بود. خودش من را بیمارستان رساند و بعد رفت سر جلسه ی امتحان. وقتی برگشت، محمد حسن به دنیا امده بود. حسن اسم برادر شهید ایوب بود. چند وقتی بود، توی شرکت پایانه های کل کشور کاری گرفته بود. هر بار می آمد خانه، یا دستش گل و شیرینی بود یا چیزی که شنیده بود، برای مادر و فرزند خوب است مثل جگر، برایم جگر به سیخ میکشید و لای نان میگذاشت. لقمه ها را توی هوا میچرخاند و با شیطنت میخندید. تا لقمه به دستم برسد، میگفت: خانم یک وقت فکر نکنی این ها را برای تو درست کردم. نخیر، همه اش برای بچه است. ⭕️ادامه دارد.... 🇮🇷 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰هرشب راس ساعت ۲۲ ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید ▪️ Gap.im/Ebrahimhadi ▪️ Eitaa.com/Ebrahimhadi ▪️ Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
🌙سحر پنجم... 🇮🇷 @Ebrahimhadi
🌙سحر پنجم... ✍وای که شمارش بزم سحرهایت، به سرعت رو به افزایش است. و من...هنوز جامانده ترین مسافر پروازِ رمضانم! سیاهی آسمان... خلوت آرام سحر... حرارت آغوش تو... و اشک های سیاه دلی من... تنها سرمایه های بزم سحرهای مَنَند. انقدر عظیم...که مرا یک ساال، به انتظارشان، میخ کوب کرده اند. ❄️چه سِرّی است؛ میان چشمهای من و زانوان تو...؛ خدا که هر بار چشمانم بر زانوان تو،باریدند؛ سبز شدم...قدکشیدم...و بالهایم برای پریدن، جان گرفتند. تو تنها قدرتِ بالهای منی. که بی اذن تو، زیباترین سجاده ها نیز، توان بلند کردن مرا ندارند! ❄️پنج سحر است، که بالهای مرا، باز گذاشته ای... زیر بغلم را گرفته ای... و هر سحر با بوسه ای، مرا در هوای خودت به پرواز،در آورده ای، تا با آغوشت، انس بگیرم... و راه عــشق را گم نکنم! ❄️ساده بگویم ؛ خدا تو محبوب ترین سرمایه قلب خسته منی... آنقدر که بی تو، هیچ ثروتی آرامم نمی کند. و هیچ دستی، توان یاری بالهایم را نخواهد داشت. ✨پنجمین سحر.... و پنجمین بوسه تو را...با هیچ بزمی، عوض نخواهم کرد. فقط... یک تمنا می ماند و بس؛ بالهایم را رها مکن... نه این سحر...که به اندازه تمام سحر های عمرم.... 👈من.... بی تـــو.... سقوط خواهم کرد! 🇮🇷 @ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
#نوای_دلتنگی💔 عَزیزٌعَلَیَّ أنْ أرَی الْخَلْقَ وَلاتُریٰ آقای من!سخت است همه را ببینم و تو را نبینم 🍃دعای سلامتی امام زمان (عج) به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌹 ▪️ Gap.im/Ebrahimhadi ▪️ Eitaa.com/Ebrahimhadi ▪️ Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir