eitaa logo
「شہیـدابراھیـم‌هاد‌‌؎‌‌‌‌‌‌‌」
11 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
59 فایل
#رفیق‌ِشھیدِمَن♥️🍃 گفت..میدونۍ‌چرا‌میگیم‌رفیق‌شہید خیلے کمڪت‌ میکنہ؟! برای اینڪھـ‌ رفیق‌‌روی‌رفیق‌ اثرمیزارھ معرفت ‌بھ‌ خرج‌ میدھ‌ و یھ ‌روز بھ ‌رسم‌ رفاقت‌ میبرتت پیش‌‌‌خودش💚 ایدی ادمین⇩
مشاهده در ایتا
دانلود
تــــوخندیدی‌و‌چشمانت ؛ زیادم‌بُـــــردرفتن‌رامن‌از‌لبخنـــــدت‌ آموختم‌زاین‌دنیــاگذشتن‌را . .🍃 ‌☁️⃟♥️¦⇢ 💚 @ebrahimhadi_00
مے‌نویسم‌عشق بےتردیدمے‌خوانم‌جنون هرڪسےدیوانہ‌‌تر، السّابِقونَ‌السّابِقونَ .. 🤍🍃 @ebrahimhadi_00
اۍرفیقۍکہ‌همہ‌زحمت‌ماگردن‌توست، مامحال‌است‌کہ‌دست‌ازسرتوبرداریم♥️🖐🏼'! /🕊 @ebrahimhadi_00
وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 @ebrahimhadi_00
وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 ♥️|↫ روزتون شهدایی💚 @ebrahimhadi_00
وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 ♥️|↫ @ebrahimhadi_00
وقتی‌که‌دلتنگ‌میشوم....💔 به‌عکسهای‌تو‌خیره‌میشوم...🌿 چقدرخوب‌نگاهم‌میکنی...😇 ♥️|↫ @ebrahimhadi_00
بس‌ کہ دلٺنگم ؛ اگر گریہ ڪنم، مۍگویند : قطره‌اے قصدِ نشان‌ دادنِ دریـا دارد . @ebrahimhadi_00
‏هر کہ را صبح شهادتـ نیستـ شامـ مرگ هستـ بے شهادت مرگ با خسران ـ چہ فرقے میکند؟! همچون قهرمان من بزرگ مرد سرزمینم ♥️ @ebrahimhadi_00
ابراهیم همیشه باروی خوش ومهربانی امربه معروف ونهی ازمنکر میکرد..."✌️🏻 💚 شهیدابراهیم‌هادی♥️ @ebrahimhadi_00
شهید ابراهیم هادی دوست امام زمان (عج) بود 👇👇👇🏻👇🏻👇🏼👇🏼 ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده… هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد … و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال …! مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر … سریع بیا، ما شاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند … مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب… ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر … رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها … اما وقتی رفتم انجا نبود … کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم… عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم … زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد … و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش… کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 117 و 118 ❤️ _شهیدابراهیم‌هادی @ebrahimhadi_00