eitaa logo
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی هرات
689 دنبال‌کننده
1هزار عکس
722 ویدیو
4 فایل
آدم‌هر‌کاری‌را‌که‌میتواند‌باید‌برای‌ بنده‌های‌خدا‌،انجام‌دهد.🤍✨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ -🌱 فعالیت های جهادی و فرهنگی -🌱ایجاد کارگاه های تولیدی -🌱 تهیه و پخش جهیزیه -🌱 کمک به نیازمندان
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴داستان روز چهارم محرم: ☑️ حر فرزند یزید بن ناجیه بن سعد بن منجار ریاح از بزرگان قبیله بی تمیم و شاخه بنی ریاح بود . شخصیت ممتازی داشت و بزرگ قبیله خود بود و در کربلا ، بعد از عمر سعد ، مهمترین شخصیت سپاه دشمن بود .مانع از حرکت آن حضرت به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و امام در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کارجنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست توبه کنان کنارخیمه های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابه ای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ باحسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجز خوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. شب و روز چهارم دهه اول محرم را برای دو طفل جوان (نقل شده ده ساله)، اما بلند پرواز حضرت زینب سلام الله علیها عزاداری می کنند. استدلال این دو آقازاده آن بود که مادر ما از همه به ابی عبدالله (ع) نزدیکتر است و ما می بایست اولین قربانیان کربلا باشیم، اما اینگونه نشد ظهر عاشورا اول نوبت علی اکبر بود، و بعد دیگران تا قاسم ابن حسن و دیگر طاقت این نوجوانان طاق شد و از مادر جهت دریافت اجازه از امام تقاضا کردند. بالاخره حضرت زینب (س) برای گرفتن اذن میدان فرزندانش به سوی برادر خویش رفت.به هر تقدیر امام اذن میدان جعفر و عون دو نوجوان حضرت زینب (س) را صادر فرمودند. از بس این نوجوانان کوچک بودند زره ها برایشان بزرگ بود و نقل شده که نوک غلاف شمشیرهایشان به زمین کشیده می شد… نوجوانان وارد میدان شدند … رجز خواندن را با معرفی به عنوان پسران زینب دختر علی ابن ابیطالب (علیهما السلام) شروع و با اسم مبارک دایی تکمیل کردند: “امیری حسین و نعم الامیر” : حسین من است و چه خوب فرماندهی است … و به سوی لشکر سفاکان حمله ور شدند … یزیدیان حلقه ای زدند و دو آقازاده جوان را در میان خود محبوس کردند و به شکل ناجوانمردانه ای به شهادت رساندند تا نشانه ای دیگر باشد از آنکه زینب (س) همه هستی خود را در راه برادر داد. پس از شهادت عون و جعفر (که نام پدر بزرگوار آنها و همسر زینب کبری (س) عبدالله ابن جعفر است) ، حضرت زینب (س) بر خلاف کاری که در مورد دیگر شهدا و خصوصا علی اکبر انجام دادند (و خود را به بالین شهید رساندند و مددکار امام حسین (ع) شدند) به هیچ وجه به میدان نرفتند و حتی از خیمه خارج نشدند تا باعث شرمندگی امام نشوند. انگار که اصلا جگرگوشه هایشان کشته نشدند… و ابی عبدالله (ع) خودشان به کمک حضرت عباس (ع) بدن های بی جان خواهر زاده را به خیام باز گرداندند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ @ebrahimhadi_herat ╰┅─────────┅╯
🏴 امام رضا (عليه ‌السلام) فرمود : 🖋 بدانید محرّم ماهی است كه مردم زمان جاهليّت جنگ را در آن حرام می‌دانستند ، ولى در آن ماه یک عده شیطان صفت" حرام زاده" خون ما اهل بیت پیامبر ' صلوات الله علیهم اجمعین "  را حلال میشمردند و حرمت ما را پايمال ، و فرزندان و زنان ما را اسير كردند . سلام صبح تون پر از سلامتی ╭┅─────────┅╮ @ebrahimhadi_herat ╰┅─────────┅╯
روز ششم محرم: 🏴 ✔️در‬ روز‬ ششم‬ محرم‬ نامه‌ای از عبیدالله‌بن زیاد به دست عمر سعد رسید که بر اساس مدارک تاریخی در آن آمده است: «من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‬ کرده‌ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‌فرستند». ابن زیاد لشکری بالغ بر پنج‌هزار سرباز تازه‌نفس با فرماندهی عمرو بن حجاج به کربلا فرستاده بود. عمرو بن حجاج از کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیایند. اما در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد و مسئولیت محاصره شریعه فرات را بر عهده داشت. سپاهیان تحت فرماندهی او، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند. وی در قیام مختار از مخالفان او بود و پس از شکست شورش اشراف کوفه ناپدید شد. در شب ششم حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین(ع) برای آوردن کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده‌ای را فرستاد تا مانع آنها شوند لذا درگیری رخ داد وقتی طایفه بنی‌اسد متوجه شدند که توان مقاومت با آن گروه را ندارند در همان تاریکی شب پراکنده شده و به قبیله خودشان برگشتند. آن‌ها حتی شبانه از محل خود کوچ کردند تا مبادا عمر بن سعد شبانه به آن‌ها حمله کند. درنهایت حبیب‌بن مظاهر ماجرا را برای امام حسین(ع) بازگو کرد و امام با شنیدن آن فرمودند: «لاحول و لاقوة الّا باللّه». در برخی منابع نوشته شده است در فاصله شب‌های چهارم تا ششم ماه محرم، میان امام حسین(ع) و عمر بن سعد صحبت‌هایی انجام می‌شد بدون اینکه هیچ کسی از یاران آن حضرت و یا یاران عمر سعد حضور داشته باشد البته روایتی دیگر اعلام کرده است که در یکی از صحبت‌ها، چند نفر از خانواده امام‌(ع) و نزدیکان با فاصله حضور داشته‌اند. خولی بن یزید اصبحی که دشمنی و کینه سختی با اهل‌بیت پیغمبر اسلام (ص) و امام حسین‌(ع) داشت، برای ابن زیاد از این گفتگو گزارشی ارسال کرد تا او بر عمر سعد سخت بگیرد و کار به آزار و شهادت امام حسین‌(ع) بینجامد. وقتی گزارش این گفت‌وگو به ابن زیاد رسید او برای عمر سعد نوشت: «ای پسر سعد! گزارشی به دست من رسیده است که تو شب‌ها تا دیرهنگام با حسین [ع] به صحبت می‌نشینی و با او گفتگوها داری. به‌محض اینکه نامه من را دریافت کردی، حسین را وادار کن تا امر من مبنی بر بیعت با من و امیرالمؤمنین یزید را اطاعت کند، اگر قبول نکرد، آب را بر او و یارانش ببند و بین او و فرات حائل و مانع شو که من آب را بر یهود و نصاری حلال کردم و بر حسین و خانواده او، حرام. حسین و یاران او نباید از آب بنوشند تا همانطوری که بر امیرالمؤمنین عثمان گذشت تشنه کشته شوند.» عمر بن سعد هم با دریافت نامه ابن زیاد، حجربن حر (حجاربن ابجر) را به‌همراه چهار هزار سوار بر آبراه غاضریه فرستاد تا مانع استفاده امام حسین(ع) و یاران آن حضرت از آب شوند. ╭┅─────────┅╮ @ebrahimhadi_herat ╰┅─────────┅╯
روز هفتم محرم: 🖤 ✔️عمر بن سعد روز ششم نامه‌ای با این مضمون از عبیدالله ابن زیاد دریافت کرد که: «با سپاهیان خود بین حسین [ع] و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره‌ای آب به او نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد!» عمر بن سعد پانصد سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: «ای حسین! به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی» حضرت (ع) فرمودند: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می‌گوید: به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی شد. در روز هفتم کم کم تلخ‌ترین لحظات تاریخ نزدیک می‌شد، با وجود اینکه ورود مسلم بن عوسجه به صحرای کربلا منجر به شادمانی یاران امام شد، اما واقعه‌ای شوم در پیش بود. مسلم بن عوسجه شبانه از کوفه به کربلا آمده و خود را ‏به سپاه امام رساند. وی اولین شهید عاشورا است و از چهره‌های درخشان کوفه و هوادار اهل بیت (ع) بود. وی پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، به یاری او شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (ع) بیعت گرفت. او همچنین، کار خرید سلاح، دریافت کمک‌های مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. مسلم پس از پراکنده شدن کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی کرد و شبانه همراه خانواده خود از کوفه خارج شد و به سپاه امام حسین(ع) پیوست. در روز عاشورا وقتی دو لشکر به هم درآمدند، عده‌ای از سپاه ابن سعد که عمرو بن حجاج سرکردگی آن‌ها را بر عهده داشت، از سمت رودخانه فرات به لشکر امام (ع) حمله کردند و با میسره سپاه به فرماندهی زهیر بن قین درگیر شدند. در این میان مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با آنها پرداخت. بنا بر گزارش‌های تاریخی وی حدود ۵۰ تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن می‌زد. از شدت نبرد گرد و غبار زیادی بلند شد، ساعتی گذشت؛ گرد و غبار تا حدودی فروکش کرد و پیکر نیمه جان مسلم بر زمین کربلا افتاده بود. امام حسین (ع) با حضور بر بالین او فرمودند: «ای مسلم خدا تو را رحمت کند». ╭┅─────────┅╮ @ebrahimhadi_herat ╰┅─────────┅╯