eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
10.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
64 فایل
﷽ کاری کن اگه خداتورودیدخوشش بیاد،نه مردم ــــ ــ ــــــــــــــــــــــ قرارگاه جهادیشهیدابراهیم هادی •ایجادکارگاه‌هایتولیدی جهت اشتغال •کمک به نیازمندان •فعالیت های جهادیوفرهنگی 09136729200 کریمی فروشگاه • @Ebrahim_Store خادم: • @S_Karimi9200
مشاهده در ایتا
دانلود
📌روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری با همسرش پانزده روز به پایان ماه مانده بود، برای شرکت در نماز جمعه به مسجد ملااسماعیل رفتیم. پرسیدم:چقدر پول داری خرید کنیم؟ گفت :شرمنده ام فقط پانصد تومان داشتم. برای جبهه، کمک های نقدی جمع می‌کردند پانصد تومان را هدیه کردم. گفتم: ای بابا شما که در جبهه حضور دارید، دیگر نیازی به کمک مالی نیست و لابد می دانید که پانزده روز به پایان ماه مانده!😔 گفت: کسی که رزق میدهد خودش می‌داند چگونه برساند. مطمئن باشید می‌رسد گفتم:از کجا می رسد باید جایی باشه که برسد!؟ گفت :خیالت راحت باشد می رسد. اطمینان میدهم اتفاقی پیش نمی آید.👌 به خانه آمدیم. درست یک ساعت بعد در زدند. در را باز کرد. چند دقیقه ای پشت در با کسی صحبت می‌کرد. صدایش را می‌شنیدم که مرتب می‌گفت :نه! کجا؟ کی؟😳 وقتی به اتاق برگشت، لبخندی زد و گفت :دیدی چند برابرش رسید.وقتی برای خدا خرج کنی خودش می فرستد.😉 گفتم : از کجا رسید؟ قرض گرفتی؟🤔 گفت :نه این بنده خدا آمده و می‌گوید من دو سال پیش سه هزار تومان از شما قرض گرفتم و حالا یادم آمده. هرچه می‌گویم بنده ی خدا من اصلا یادم نیست می‌گوید تو یادت نیست من که یادم هست قرضی هست به گردنم که باید ادا شود.🤷🏻‍♂ سه هزار تومان در برابر پونصد تومان. نگفتم میرسد. ببین چند برابرش را خدا فرستاد. 📖 ♥️ @EbrahimHadi_Yazd
بنزین تمام شد. برای بنزین زدن پیاده شد متوجه شد کلید باک نیست. گفت :کلید را همین جا گذاشتم. حسن گفت :ببین زیر پایت نیست!؟ هرچه جستجو کردی نبود. ابوالقاسم نظری و نگران گفت :حالا چکا. کنیم؟ حسن گفت :تو ناراحت نباش صلوات بفرست ان‌شاالله پیدا می‌شود. ابوالقاسم گفت :اینجا شیراز است؛ اهواز نیست، معنویت منطقه را ندارد. قرار نیست اثر صلوات منطقه را داشته باشد. گفت : اینجا و اهواز ندارد تو صلوات بفرست. و خودش صلوات فرستاد. هنوز فرستادن صلوات تمام نشده بود که ابوالقاسم زیر پایش را نگاه کرد و گفت : اِ اینم کلید @EbrahimHadi_Yazd
⭕️روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری روحیات عجیبی داشت. علاقه ی عجیبی به سیدالشهدا (علیه السلام ) داشت . ماه محرم در هر منطقه ای بود سفارش می داد از یزد کتیبه بیاورند دور تا دور سنگر ها را کتیبه می زد . سینی های کوچک که در مراسم ها برای پذیرایی چای استفاده می کنند.و استکان نعلبکی می آورد. پرچم می زد؛ فضا را مثل حسینیه ها و مساجد می کرد. می گفتیم :حسن آخر تو چه اصراری داری کتیبه بیاوری و پرچم عزاداری بزنی اینجا همه عاشق سیدالشهداء هستند. میگفت:نه سنت های محرم باید حفظ شوند @EbrahimHadi_Yazd
⭕️روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری حسن علاقه ی بسیاری به همسرش داشت .یک جور علاقه‌ی خدایی. زندگی را برای خدا می خواست نه برای دلش.یادم هست یک بار وقتی در محله گنبد سبز ساکن بودند برای دیدنش رفتم ؛خیلی ناراحت بود آن قدر که نمی توانم بیان کنم .گفتم :چرا ناراحتی؟ گفت:امروز به خانمم گفتم خوراک کشک درست کند. ديدم به خاطر ساییدن کشک دستش زخمی شده. احمد خیلی ناراحتم چرا چنین در خواستی کردم . با وجود علاقه‌ی زایدالوصف به خانواده ، از همه چیز گذشت. @EbrahimHadi_Yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری بنزین تمام شد. برای بنزین زدن پیاده شد متوجه شد کلید باک نیست. گفت :کلید را همین جا گذاشتم. حسن گفت :ببین زیر پایت نیست!؟ هرچه جستجو کردی نبود. ابوالقاسم نظری و نگران گفت :حالا چکار کنیم؟ حسن گفت :تو ناراحت نباش صلوات بفرست ان‌شاالله پیدا می‌شود. ابوالقاسم گفت :اینجا شیراز است؛ اهواز نیست، معنویت منطقه را ندارد. قرار نیست اثر صلوات منطقه را داشته باشد. گفت : اینجا و اهواز ندارد تو صلوات بفرست. و خودش صلوات فرستاد. هنوز فرستادن صلوات تمام نشده بود که ابوالقاسم زیر پایش را نگاه کرد و گفت : اِ اینم کلید
🔸روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری در یکی از عملیات ها نیروها سوار تویوتا شده بودند و مستقیم به سمت خط می رفتند.دشمن جاده را زیر گلوله داش . یکدفعه ماشین پنچر شد.حسن بچه ها را پیاده کرد سنگر بگیرند و از گلوله های دشمن در امان باشند.راننده چرخ را بیرون آوردو زاپاس را گذاشت .چرخ را بست ولی یکی از پیچ ها گم شده بود.هر چه گشتیم پیدا نشد.دشمن هم مثل باران گلوله می ریخت.راننده فوق العاده عصبی شده بود.حسن گفت جونت شم صلوات بفرست..راننده عصبانی تر شد و گف چی چی می گویی در این موقعیت که پیچ گم شده می گویی صلوات بفرست؟ گفت:جونت شم تو فقط یک صلوات بفرست و خودش صلوات فرستاد. راننده هم صلوات فرستاد و متوجه شد .پیچ زیر پای خودش بوده و پا گذاشته و پیچ در خام ها فرو رفته . از همان لحظه راننده اعتقاد پیدا کرد رو به من کردو گفت : فکر می کردم شوخی می کند بعد دیدم نه جدی می گوید صلوات فرستادم. در روایات هم داریم که بهترین ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(صل الله علیه و اله) است.
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری حسن روحیات خاصی داشت :مقید به نماز شب بود .شبی در پادگان شهید عاصی زاده خوابیده بودیم . برای نماز شب بیدار شد .من هم بیدار شدم با خودم گفتم : حالا حسن برود بعد من می روم . حسن در اتاق را باز کرد مکثی کرد،در را بست و خوابید.وقتی برای نماز صبح بیدار شدیم و به نماز خانه تیپ رفتیم گفت ؛دیدی چطور شد؟ رفتیم در اتاق را باز کنیم شیطان زد وسط پیشانی ما و گفت برو بخواب نمی خواهد نماز بخوانی .. حرف زدنش جالب بود انگار شیطان را دیده بود . با خودم گفتم : من بیچاره را بگو همان جا که خوابیده بودم شیطان گفت تو اصلا نمی خواهید از جایت بلند شوی . خیلی مواظب بود کمتر به گناه آلوده شود.
🔸روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری شهید انتظاری یکی از نیروهای بسیار موفق و ارزشی در این راه بود.یعنی توفیقاتی که ایشان در کسب مقامات معنوی پیداکردبیش از دیگران بود چیزی که من در کسانی که در دفاع مقدس حضورداشند کمتر دیدم.البته انسان ها استعدادهای بروز یافه خاصی دارند. اما حسن از شهدایی است که واقعاتوانست مدارج عالی معنوی پیدا کند.او به جایی رسیده بود که اگر مکروهی از او سر می زدمنتظر بود که یک گوشمالی از جانب خدا پیدا شود و این خیلی مهم است که انسان به جایی برسد که به اندک انحرافی در مستحبات و مکروهات مورد عتاب خداوند قرار گیرد یا از جایی گوشمالی شود.این مقام بسیار بزرگی است. @EbrahimHadi_Yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری نه تنها خودش مقید به تلاوت قرآن بود بلکه تلاوت قرآن در گردان رسم کرده بود و در اوقات فراغت وقتی دور هم می نشستند یک جزء قرآن تلاوت می کردند .وقتی از سنگر به خط می رفت و یا مصاحبه‌ می کرد قبل از هر سخنی دعای الهی عظم البلاء می خواند یا قرآن تلاوت می کرد. @ebrahimhadi_yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری عشق و علاقه به اهل بیت علیهم السلام در وجودش موج می زد و توسل به آن بزرگواران سر لوحه ی کار هایش بود . با تمام وجور در راه اسلام و انقلاب قدم بر می داشت .بارها می گفت : هر مشقتی می کشید برای اسلام باشد نه برای دل خودتان .. در شناسایی ها و در عمق دشمن ذکر و یاد خدا بر زبانش جاری بود.وقتی از خاکریز های دشمن عبور می کرد معتقد بود فقط خداست که کارها ردیف می کند و ما فقط وسیله ایم. @ebrahimhadi_yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری بارها یک قدمی مرگ رفت اما به قول خودش مرگ از او گریزان بود یکی از دعا هایش این بود که شهید شود نه زخمی نه اسیر فقط شهادت یادم هست در عملیات والفجر ۲ در منطقه گرفتار شد خودش را زیر تخت سنگی پنهان کرد. مدت‌ها سرباز عراقی روی تخته سنگ بالای سرش ایستاده بود و نگاه میکرد اما متوجه حضور حسن نشد او به برکت آیه و جعلنا و ذکر صلوات و تسبیح حضرت زهرا خود را از دید عراقی ها پنهان کرد بدون آنکه بفهمند زیر پایشان یک ایرانی پنهان شده و بعد هم با هوشیاری تمامِ خودش را به نیروها رساند هرچه از عشق و علاقه حسن به اهل بیت بگویم کم گفته ام ..✨💛 @ebrahimhadi_yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری نسل های آینده باید بدانند که رشادت شهید حسن انتظاری و دیگر بچه ها باعث شد ۳۰ هزار نیرو از محاصره خارج شوند آخرین مرحله عملیات دسته بچه های الغدیر بود و آنان چنان جنگیدند که دشمن فکر کرد جنگ اصلی همینجاست در حالی که بچه ها ۷۰ نفر بیشتر نبودند اما تا ساعت ۱۱ چنان عاشقانه جنگیدند که دشمن گول خورد و ۳۰ هزار نیرو از محاصره نجات پیدا کرد حتی یکی از بچه ها با گلوله به لوله تانگ زد که همان زمان از ماهواره پخش شد و آیت الله رفسنجانی هم در خطبه های نماز جمعه به این موضوع اشاره کردند البته بچه های یزد خیلی اهل صحبت نیستند ما هم از سفارت امور خارجه این مطلب را شنیدیم و بعد فیلم ماهواره ی آن را دیدیم یادشان بخیر یاد یاران سفر کرده که صد قافله دل همراهشان بود @ebrahimhadi_yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری اگر در جمعی که حضور داشت غیبت میشد با قدرت جلوگیری می‌کرد تکه چوبی دستش بود که برای راهپیمایی استفاده می کرد اگر کسی غیبت می کرد اول تذکر می‌داد و با همان تکه چوب آرام روی شانه اش می زد و می گفت:(غیبت نکن) و اگر نمی‌توانست جلوی غیبت را بگیرد مجلس را ترک می‌کرد @ebrahimhadi_yazd
🔸روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری به یقین رسیده بود که صلوات بر محمد و آل محمد بسیار تاثیرگذار و راهگشاست حتی به دیگران هم سفارش می‌کرد او در سختی ها صلوات می فرستاد و به لهجه یزدی میگفت: جونت شم صلوات بفرست😅 هرگاه به مشکلی برخورد می کرد مشکل را با صلوات حل می‌کرد و حل هم میشد ..💚🌿 @ebrahimhadi_yazd
🔹روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری شهید حسن انتظاری همیشه باذکر و صلوات مانوس بود و با همین کار راهش را می شناخت و چقدر حیف است که با داشتن چنین مربیانی از قافله اهل دل عقب بمانیم حیف است!!! @ebrahimhadi_yazd
🔸روایتی از زندگی شهید حسن انتظاری روحیات عجیبی داشت. علاقه ی عجیبی به سیدالشهدا (علیه السلام ) داشت . ماه محرم در هر منطقه ای بود سفارش می داد از یزد کتیبه بیاورند دور تا دور سنگر ها را کتیبه می زد . سینی های کوچک که در مراسم ها برای پذیرایی چای استفاده می کنند.و استکان نعلبکی می آورد. پرچم می زد؛ فضا را مثل حسینیه ها و مساجد می کرد. می گفتیم :حسن آخر تو چه اصراری داری کتیبه بیاوری و پرچم عزاداری بزنی اینجا همه عاشق سیدالشهداء هستند. میگفت:نه سنت های محرم باید حفظ شوند @ebrahimhadi_yazd