🌹 فیزیک خلقت
قائل بود که از کتاب خدا باید به علم برسیم. میگفت : مگر قرآن نمیفرماید که ما آسمان و زمین را مسخر شما کردیم. پس علم هم در قرآن است. از قرآن سوژه و ایده استخراج میکردند. برخلاف علوم بیرونی که اکتشافات خود را به قرآن عرضه میکنند و از آیات الهی فقط مؤیدات را در می آورند. آوا مرکز آینده نگاری و ایده پردازی وزارت دفاع بود. از ابتکارات ایشان این بود که در مزکز آوا در سازمان سپند در سه گروه مطالعات خود را انجام میدادند. گروه فلسفه و علم، گروه قرآن و حدیث، گروه خلقت و طبیعت اساس این مرکز بوده است. گروه خلقت و طبیعت محفل بروز این ایده ها بود.عالم خلقت و طبیعت، جایی که اکتشافات بزرگ تاریخ علم از آنجا نشأت گرفته میشود. بشر بر اساس نیازهای خود و در جهت رفع نیازهایش به طبیعت رجوع کرده و واکاوی میکند. بعد مصداق های یافته شده را تبدیل به علم میکند. شهید فخری زاده این دانش را به فیزیک خلقت نامگذاری کرده بودند. از حیوانات مثال میزد و میگفت : شما این جغد را ببینید که چطور زندگی میکند. چطور در شب بدون هیچ صدایی پرواز میکند. از این حرکت به سکوت صوتی نام برده میشود. فرکانس های صوتی هنگام پرواز همدیگر را از بین میبرند. خداوند این موجود را خلق کرده ما چرا به دنبال این مسأله نمیرویم
📚منبع :
پرواز پای دماوند ، ص۱۱۸
#شهید_فخریزاده
@rishehaye_andisheha
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹 شهید عشق
برادرها، هیچ راهی مطمئن تر از شهادت، برای آنکه با خیال راحت از این عالم عبور کنیم، وجود ندارد.
کمبود امکانات هست، ناملایمتی ها هست، بدرفتاری امثال من هست، ولی تحمل کنید. بیائید از همه موانع عبور کنیم. ناملایمتی و کمبودها را با کار جبران کنیم، نگاه ها همه به آن نقطه نورانی باشد. خواهش من این است که برای هر مسأله ای آماده باشید. من برای شما یا شما برای من کار نمیکنید. تکلیف این است که کنار یکدیگر برای هدف مقدس بکوشیم. همه برای خدا کار میکنیم، خدایی که معیارش فخری زاده نیست، این و آن نیست، خدایی که مهربان است، من و شما را میبیند. خدایی که با ماست، مینشینیم با ماست، برمیخیزیم با ماست، در نماز با ماست، در گفتگوهای پنهان با ماست، حاضر و ناظر بر همه حرکات و سکنات ماست.
برادرها، تنها برای او عمل کنیم ، او را در نظر داشته باشیم و از عنایت او ناامید نشوید، بلکه خداوند عاقبت همه ما را به شهادت ختم کند
بی حسرت از جهان نرود هیچکس به در
الاّ شهید عشق به تیر از کمان دوست
📚منبع :
پرواز پای دماوند ، ص۱۵۵ و ۱۵۶
#شهید_فخریزاده
@rishehaye_andisheha
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹مجسمه های محترم ساکت!
می خواهند از قاسم سلیمانی ها و محسن فخری زاده ها مجسمه هایی بسازند که محترم باشد، اما چیزی نگوید
آیا میشود گفت با سلیمانی و فخری زاده در حیاتشان چه بحث ها میشد و پس از تکه تکه شدنشان بود که «قاسم جان» و «آقا محسن» شدند
📝 دکتر حسن رحیمپورازغدی
📚منبع :
پرواز پای دماوند ، ص۱۵۴
#شهید_فخریزاده
@rishehaye_andisheha
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
آداب بندگی ج۲۴.mp3
6.57M
😔 أهون الناظرین
الهی ،
تو اهون الناظرین نیستی
من غافل ترین منظورم 😔
#اخلاق_اسلامی
#آداب_بندگی
@rishehaye_andisheha
📿
🤲📿
📿🤲📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 هم علی، هم فاطمه
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیستشناسایی نامت زینب
مندرادراکشکوهتو سرم میسوزد
جبرئیلم همه بال و پرم می سوزد
مندراعماق خیالم چهبگویم از تو
مندراینمرحله لالمچهبگویم از تو
چهبگویم؟بهخداازتوسرودن
سخت است
همعلیبودنوهمفاطمهبودن
سخت است
چه بگویم؟که خداوند روایتگر
توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
📝 سید حمیدرضا برقعی
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
@rishehaye_andisheha
🌺
🌸🌺
🌺🌸🌺
آداب بندگی ج۲۵.mp3
5.8M
🌹نماز شکسته
همه نماز ها را
باید شکسته خواند
الهی ،
گر تو دلم را بشکنی
از من چ بشکن بشکنی
#اخلاق_اسلامی
#آداب_بندگی
@rishehaye_andisheha
📿
🤲📿
📿🤲📿
🌹السلامعلیکیا أختولی الله
نیازنیستبهباده،نیاز نیست به خم
شراب شور اگر خواستی بیا تا قم
🔗نائب الزیارة همه رفقای کانال در محضر حضرتشان هستم
@rishehaye_andisheha
🕌
🌹🕌
🕌🌹🕌
🌹 قطار روضه ها
گاهی الفاظ در یک بستر روضه خیز، دست به دست هم میدن تا بساط روضه را به پا کنن، حالا تو فکر کن روز ولادت حضرت عقیله، از مشهد راهی قمی، اون وقت رفقات تو قطار میخوان براشون روضه بخونی.
فقط کافیه سرت رو تو محله واژه های بخش قبلی یه لحظه بالا بیاری ، میبینی زمین و زمان داره فریاد میزنه روضه روضه خواهرانه اس ، روضه آمدن و نرسیدن یا دویدن و دیر رسیدن.
اون وقته که زائرانه به دست شعر بساط روضه کربلا رو در محضر حضرت معصومه پهن میکنی :
تو رفتی و نرسیدی ، رسید حضرت زینب
تو آمدی و ندیدی، چه دید حضرت زینب؟
تو آمدی ، ندویدی ؛ دوید حضرت زینب
دل از رضا نبریدی ، برید حضرت زینب
@rishehaye_andisheha
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
♨️ قسمت ششم : فاز سنگین
«فازش چیه ؟» ای که درباره دل گفته بودم، میتونست یه اعتراض باشه که رفته تو جلد سؤال امّا یه سؤال شد که رفت تو جلد خودم و حسابیِ حسابی خاطره هام رو شخم زد، یادم اومد از یه خداحافظی مجازی، که فرصتنکردیم جوابش رو بدیم.
بیچاره رفیقم، خیییییلی دوسش داشت، روزش تقسیم میشد به دوبخش ، یه بخشیش رو با خودش بود و یه بخشیش رو با خیالش، حتی حاشیه کتاب هاشم از پس لرزه های محبتش قسر در نمیرفتن، همه رو آروم آروم رها کرد تا یکی از این همه رو داشته باشه، اما چشمش روز بد دید ، روزی که بعد کلی لاو ترکوندن یه طرفه، طرف مقابل به جای گفتن، عمل کرده بود : بلاک و تمام . کلی به این در و اون در زد که یه جوری برش گردونه ولی هیچ دری براش باز نشد، فاز عکسای پروفایلش روز به روز سنگین و سنگین تر میشد، تا این که یه روز تو بیوش نوشت : «دیگه تاب بیتابی ندارم، خدافظ»؛ آخه از کجا باید میفهمیدیم وسط یه عالم جمله بی حس دنیای مجازی، این جمله پشتش کلی درد داره ، ما نفهمیدیم و دیر شد اما چرا دلش با یه سلام به سراغ خداحافظش نرفته بود، چرا بهش نگفته بود، اونی که از اینجا میره خود بیتابته و بیتابی مال جسمت نیست که با مرگ پیش ما بذاری و خودت خوشحال در بری، شنگول، اونی که باید باهاش کات کنی بدنت نیست؛ بیتابیه پس واستا و جون بکّن تا اونو از خودت بکّنی.
بعد زیر و رو شدن خاطره هایی که یکیشو براتون گفتم، «فازش چیه؟» رو برق سه فاز گرفت، مرد قصّمون حرفش دوتا شد و اون سؤال تعجبی تبدیل شد به یه تشکر داش مشتی :
دمت گرم حضرت دل ، تو این تنهائیا تنهامون نذار
📝 نویسنده : مهدی ابراهیمی
#این_داستان_ادامه_دارد
#قسمت_ششم
@rishehaye_andisheha
✍
💔✍
✍💔✍
♨️ قسمت هفتم : دکتر بازی
دفعه اولم نبود که کشتیام غرق میشد ، بار اولم نبود که جونم به خاطر این همه غذاهای چرتی که به خوردش میدادم، حالت تهوع داشت و با زبون خوش فریاد میزد: بابا این چیزایی که میخوای منو باهاش بسازی، داره فاتحمو میخونه، امّا دفعه اولم بود که این صدا تو نطفه خفه نمیشد، دفعه اولم بود که اعتراض درونم علیه خودم این قدر داشت گسترده میشد
آخه خسته شده بودم از همه نسخه هایی که دردی از دردای نویسندشونم درمون نمیکردن ، نسخه هایی که به جای گرفتن دسته گل به آب افتاده، سعی میکردن سوت زدن و طبیعی کردن رو یادم بدن؛ ضد حساسیت که مشکل رو برطرف نمیکنه، فقط هشدارامون رو غیر فعال میکنه و گوشی وجودمون رو میذاره تو حالت سقوط.
هر بار که دل و دارودسته اش میومدن تو کافه خنده های الکی و میزدن زیر میز و همه چیز رو به هم میریختن، تا میومدم کرکره ها رو بکشم پایین و با حضرت دل خلوت کنم ، یه عده از رفقای دل سوز ، میریختن سرم و از چیه داداش تو لکی و نبینیمت این جوری ، قدم به قدم میرفتن سمت نسخه هایی که لبخند چپه شده رو برگردونن سرجاشو و دل رو از کافه ظاهر بندازن درون درون درون، یه جایی که حالا حالاها صداش به گوشم نرسه و بساط قهقهه هام رو به هم نزنه، این نسخه های ناموفق، خرجِ گرفتن یه نسخه پر هزینه از دست جناب تجربه شد :
دردت نهفته به ز طبیبان مدّعی
باشد که از خزانه غیبت دوا کنند
📝 نویسنده : مهدی ابراهیمی
#این_داستان_ادامه_دارد
#قسمت_هفتم
@rishehaye_andisheha
✍
💔✍
✍💔✍
آداب بندگی ج۲۶.mp3
8.36M
🌹هیس ، قرار دارم
عروس دولت قرآن ،
حجاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را
مجرد بیند از غوغا
والصلوة کذلک
#اخلاق_اسلامی
#آداب_بندگی
@ebrahimi_mahdi110
📿
🤲📿
📿🤲📿
نفی خواطر.pdf
429.1K
🌹کنتُ بوّاباً لقلبی
جزوه بالا : #نقشه_آزادسازی_حضرت_قلب یا همان قدسِ شریفِ اهالی جهاد اکبر است.
ان شاءالله که با پاکسازی آسمانش و حضور هواپیماهای جنگی عشق ، تمام مراکز خودخواهی جانمان با خاک یکسان شوند
#نفی_خواطر
#آداب_بندگی
@ebrahimi_mahdi110
📿
🤲📿
📿🤲📿