تصور بحث کردن خیلی خیلی جدی توی حموم ساعت ده شب با هزار تا آدم مختلف با دلایل تخیلی و غیر ممکن طوری که برنده اون دعوا ها خودم باشم، رقصیدن تو حموم و آهنگ خوندن>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>🌍
ولی من درست فکر میکردم
اون دوسم نداشت، اون فقط حوصله ش سر رفته بود و میخواست با یه نفر صحبت کنه.
با اینکه میدونم نباید بابتش ناراحت باشم ، ولی هستم ؛ میدونم که نباید برام مهم باشه ، میدونم که از اول همین بوده و باید عادت میکردم ، ولی چه کنم؟ هم برام مهمه هم عادت نکردم.
تو توی نامه ای که بهم داده بودی نوشته بودی هر چقدر که نادیدت بگیرم تا ابد بازم بچمی و دوستت دارم ،خب الان تکلیف من چیه؟)