یکی از افراد زندگیم هست، که به طور معمول برای شوخی باهام سرد و عصبی رفتار میکنه و یا یه چیزی میگه که بهم بر میخوره
حالا همینو اگه من باهاش اونجوری رفتار کنم اصلا بعید نیست بره بشینه یه گوشه گریه کنه
اگر دستم میرسید ماه را برایت به ارمغان می اوردم. تو لایق تمام ارزش دنیا هستی، لایق تمام دستمال های قرمز. اما دستان من خالی است. چیزی ندارم که ارزشت را داشته باشد. جهان را پیمودم تا ذره ای از خواسته هایت را بیابم. بود، سهم من نشد.
چه کسی این موجود ناتوان و ناقص را میخواهد؟
:"میگم بجای اینکه کاری که انجام میدیم خودکشی تلقی بشه بیا این کار رو کنیم :
دوتا تفنگ برداریم و همزمان هردوباهم ماشه رو بکشیم . اون برای من و من برای اون.
کاملا دراماتیک.".