eitaa logo
خزه های روی سنگ قبر
249 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
191 ویدیو
3 فایل
اگر واقعا خزه و سنگ قبر می توانستند باهم دوست بشوند چیزی شبیه به رابطه ای که بین ما هست ساخته میشد صندوق پستی: https://daigo.ir/secret/84520594 ادی: @Edneku
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها چیزی که همیشه ازش متنفرم خودمم در نهایت من هنوز تمام ادم های زندگیمو دوست دارم چه خوب چه بد دوستشون دارم و دلم براشون تنگ شده فقط از خودم متنفرم چون هر چقدر هم برگردم بهشون همون اتفاقات میفته
من کیم اصلا؟
هی هی! این پیام رو فوروارد کنید چنلتون و لینکتونو پرت کنید اینجا و اگه از ممبر ها هستند پرت کنید اینجا و یه عکس بفرستید با هر موضوعی تا من مناسب با وایب چنل یا اکانتتون واستون یه داستان کوتاه بنویسم:) بوس بوس‌ ظرفیت پر شد 🤚🏻
بچه ها ناشنوا یا نابینا بنویسمتون ناراحت میشید؟
ما عادت کردیم کسی رو دوست داشته باشیم که دوستمون نداره
تو پرسیدی که چرا اسمشو گذاشتم عشق شاید چون هنوز با دیدن پیام های قدیمیت لبخند میزنم
شاید تنها کسی را میخواهم که نگاهم کند.
قلبم بیشتر شبیه باغچه ای پر از جوانه است. هر جوانه نشان از ادمی که روزی لبخند هایم را با او شریک شده ام. برخی جوانه ها تا کجا رفته اند و برخی کوچک اند اما دوست داشتنی. در عمق این باغچه زیر تمام ریشه اما جسد دختری خوابیده. دختری که دوستش نداشتم اما لایق عشق بود.
هاپ؟
قشنگام خیلی زیادید یا در دو مرحله یه بار چنل ها یه بار اکانت ها میدم یا طول میکشه ولی باهم میدم
یکم درباره ما دوتا🎀
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود! کم کم همه‌ی دغدغه‌ام دیدن او شد انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود .. هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم، دلبستگی‌ام بیشتر از تاب و توان بود میخواستم اقرار کنم عاشقم اما .. چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ فهمید که دیوانه و دلبسته‌ی اویم از بس‌که اشارات نظر، نامه‌رسان بود القصه گرفتار دل هم شده بودیم روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود .. از آنچه میان من و او بود چه گویم؟ مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق، معشوقه‌ام انگار کمی دل‌نگران بود ! خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده... من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود! کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش، هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟! البته که نه! رفت.. خدا پشت و پناهش اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت .. من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود یک مشت غزل شد همه‌ی دار و ندارم، دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود .. گفتم که بدانید وفا ، عشق ، دروغ است من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود :) حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را آگاه نکردند به شری که در آن بود...! ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود .. هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد این توده‌ی بدخیم گمانم سرطان بود محمد رضا نظری