فضیلت و خواص مجالس عزای سیدالشهدا🏴🏴🏴
فضل میگوید: در اول محرّم امام صادق (ع) به من فرمود: دیشب کجا بودی؟ عرض کردم: دیشب بین ما کسی بود که میگفت: هلال ماه محرّم را دیدهام. لذا یکی از دوستان و محبین شما به مناسبت اول محرّم مجلسی منعقد نموده بود؛ و ما برای گریه و ناله و عزاداری بر جد بزرگوارتان حضرت سیدالشهداء (ع) و اهل بیت آن حضرت ـ به خاطر مصائبی که بر آن بزرگواران در این ماه وارد شده ـ در مجلس او شرکت کردیم و بر مصائب شما اهل بیت گریستیم.
امام صادق (ع) فرمود: «نَوَّرَ اللهُ قَلْبَک وَ شَرَحَ صَدْرَک وَ آجَرَک عَلی حُسْنِ صُنْعِک وَ وِلائِک لأَهلِ بَیتِ نَبیک»: «خداوند دلت را روشن کند، و به تو شرح صدر مرحمت فرماید، و تو را بر این عمل خوب و موالات تو با اهل بیت پیامبرت (ص) پاداش دهد. ای فضل! هنگامی که از مجلس عزا بیرون آمدی جلو در خانه به چیزی برخورد نکردی؟
عرض کردم: بلی، خداوند مرا فدای شما گرداند. با مردی که جلوی در نشسته بود برخورد کردم. فرمود: آن شخص را شناختی؟ گفتم: هوا تاریک بود و نتوانستم او را بشناسم.
حضرت فرمود: خود من جلوی در نشسته بودم! گفتم: الله اکبر، پس برای چه به مجلس ما نیامدید تا در صدر مجلس باشید؟ به خدا قسم شما صاحب عزا هستید و واجب است به شما تعزیت بگوییم.
امام صادق (ع) فرمود: من خواستم وارد مجلس شوم، اما دیدم در صدر مجلس جدم پیامبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (ع) حضور دارند، و با شما بر اباعبدالله الحسینبن علی (ع) میگریستند و نوحه و زاری میکردند.
https://eitaa.com/eeshg1
🏴
هدایت شده از ☔️پاتوق بچه های سرزمینم☔️
1_4954116407953457277.mp3
4.32M
شناسنامه ش را دستكاری كرد تا بتونه بره جبهه... .
وقت جبهه رفتن مادرش گفته بود: (تو هنوز كم سن و سالی نرو جبهه) اونم جواب داده بود:
(مگه حضرت قاسم چند سال داشت، منم عزیز تر از حضرت قاسم نیستم.)
پدر تازه از دنیا رفته بود و مادر اجازه نمی داد كه بره جبهه.
محمد حسن تو خواب دیده بود كه پدرش درب بهشت ایستاده و داخل نمیشه، بهش گفته بود: (چرا وارد نمیشی؟ ) پدر بهش گفته بود: (پسرم منتظر تو هستم.)
خوابشو برای مادر تعریف میكنه و بالأخره رضایت مادر رو میگیره.
عكس جدیدی میگیره و به مادرش میده و میگه: (مادر این عكس به زودی روی پوستر و سر كوچه و بازار نصب میشه و زیرش می نویسن " شهید محمد حسن جوكار فرزند شعبان " )
برای اولین و آخرین بار به جبهه رفت.
تو جبهه رو لباس هاش نوشته بود: (شهید محمد حسن جوكار) و وقتی بهش گفته بودن تو كه زنده ای گفته بود: (من شهید زنده ام و به زودی به شهادت میرسم .)
سرانجام در حالی كه 15 بهار از عمرش نگذشته بود 61/02/18 تو عملیات بیت المقدس و تو خرمشهر عزیز بر اثر اصابت گلوله به سر مطهرش به ملكوتیان پیوست.
تو وصیتنامه ش نوشته بود: ((مادر جان، همیشه به تو گفته بودم شهید می شوم، من امانتی هستم از طرف خدا نزد شما و روزی باید پیش او بروم و امروز همان روز است.))
https://eitaa.com/eeshg1
🕊🍁🕊🌱🕊🍁🕊
ارباب من ❤️
نشودصبح اگر عرض
ارادت نکنم
نام زيبای تو را صبح
تلاوت نکنم❤️
اَلسلامُ علی الحُسین
وعلی علی بن الحُسین
وَعلی اُولاد الـحسین
وعَلی اصحاب الحسین
https://eitaa.com/eeshg1
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️