eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
298 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
9هزار ویدیو
266 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ... ✍خبرنگاران زیادی از نقاط مختلف دنیا به نوفل لوشاتو آمده بودند امام خمینی(ره) با آرامش و وقار خاصی نشسته بود تا آنها سئوالاتشان را بپرسند. من خیلی خوشحال بودم چون با این برنامه ، انقلاب مردم ایران در سطح جهانی مطرح میشد و صدای انقلاب به گوش مردم کشورهای دیگر نيز میرسید. یکی دو خبرنگار که سوالشان را پرسیدند نوبت خبرنگار دیگری شد. قبل از اینکه خبرنگار سئوالش را بپرسد ، امام از جایش بلند شد و شروع به حرکت کرد. با عجله خودم را به امام خمینی(ره) رساندم و گفتم: آقا کجا تشریف میبرید؟ امام خمینی(ره) با آرامش جواب داد: وقت نماز است. گفتم: آقا دیگر این فرصت نصیب ما نمیشود که انقلاب را معرفی کنیم ، خواهش میکنم چند دقیقه دیگر بنشینید تا سه چهار نفر دیگر سؤالاتشان را بپرسند. امام خمینی با ناراحتی فرمودند: وقت نماز است و به سمت اتاق دیگري حرکت کرد. من هاج و واج مانده بودم و خبرنگارانی که از من علت رفتن امام خمینی را می پرسیدند ... 📚 کتاب پر پرواز ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ ص 60 @eeshg1 🍁🍂🍁🍂
داستان کوتاه: روزی بر اثر اتفاقی دو قورباغه در گودال عمیقی افتادند. هر چقدر که تلاش می‌کردند، نمی توانستند خود را از درون گودال نجات دهند. یکی از قورباغه ها پس از گذشت مدت زمانی دست از تلاش و پریدن کشید و به قورباغه دیگر گفت بهتر است تو هم بیش از این تلاش نکنیی و خودت را خسته نمایی. ما هیچ راه نجاتی برای رهایی از این گودال نداریم و همین جا خواهیم مرد. قورباغه دیگر بدون توجه به او همچنان در حال پریدن بود و هر بار سعی می کرد، ارتفاع پرش خود را بلند تر کند. در نهایت قورباغه های دیگر بر اثر شنیدن سر و صدای آنها بالای گودال جمع شدند و آنها نیز با قورباغه اول هم عقیده بودند و مدام تکرار می کردند که تو نمی توانی خودت را از این گودال نجات دهی؛ بیخود و بی جهت جست و خیز نکن. پس از گذشته مدت زمانی قورباغه دوم در نهایت تعجب همه توانست خودش را از گودال نجات دهد. همه از این موضوع تعجب کردند و با خود اندیشیدند، چطور می شود وقتی همه ما معتقد بودیم که او نمی تواند موفق شود اما خودش را نجات داد؟ به سمت قورباغه رفتند و از او سوال کردند، چطور خودت را از گودال نجات دادی اما قورباغه فقط به آنها نگاه کرد و هیچ پاسخی نداد. هرچقدر با او صحبت می‌کردند، او هیچ جوابی نمی‌داد. پس از گذشت زمانی قورباغه ها متوجه شدند که این قورباغه قهرمان ناشنوا بوده است و در تمام مدتی که آنها به او القا می کردند که موفق نخواهد شد، او فکر می کرد قورباغه های دیگر در حال تشویق او هستند. بنابراین تلاش خود را بیشتر می‌کرد. در زندگی همه ما نیز قطعاً افرادی وجود دارند که مدام با افکار منفی و سخنان منفی خود سعی می‌کنند موفقیت ما را تحت الشعاع قرار دهند و یا حتی در برخی مواقع چون مسیری که انتخاب می‌کنیم با مسیر حرکت آنها یکی نیست، فکر می کنند کارهای ما بیهوده و بی دلیل است و نهایتاً هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. اما چیزی که اهمیت دارد این است که هرگاه در زندگی دیگران درباره انتخاب ها و اهداف شما نظر می‌دهند و یا سعی می‌کنند شما را از ادامه مسیر منصرف کنند، باید ناشنوا باشید تا سخنان آنها انرژی و انگیزه شما را از بین نبرد. فراموش نکنید در پس هر تصمیمی قطعاً انگیزه و علتی نهفته است. بنابراین هر موقع تصمیم گرفتید ناامید شوید و یا به خاطر حرف دیگران پا پس بکشید، به خود یادآوری کنید که علت حضور شما در مسیر فعلی انگیزه ها و اهداف شخصی تان است. (مقاله راه های افزایش انگیزه را از دست ندهید) پس دلیلی ندارد که نظرات دیگران شما را از رسیدن به آنچه در آرزویش هستید باز دارد. @eeshg1 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی ✍️موضوع: چرا ظالم‌ها سالم‌ترند؟! @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ آیت‌الله بهجت (ره) : این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود ، یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند . 📚 برگی از دفتر آفتاب ، ص ۱۳۳ . @eeshg1 🍁🍂🍁🍂
🔴زلزله خفیف در تهران 🔹زلزله ای به بزرگی ۳.۳ ریشتر در عمق ۱۴ كيلومتری صبح امروز استان تهران را لرزاند. @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اظهارات جنجالی استاد دانشگاه ملی استرالیا در بی‌بی‌سی: حافظه تاریخی ایرانیان سبب شده که آن ها هرگز به غرب اعتماد نداشته باشند؛ استراتژی قدرتمند ایرانیان باعث فرار آمریکایی‌ها از منطقه شد! 'علم صالح' استاد روابط بین الملل در دانشگاه ملی استرالیا: 🔹 ایران در ۳۰۰ سال اخیر و تا دوره پهلوی هرگز ثبات و استقلال سیاسی و همچنین بازدارندگی دفاعی نداشته است اما رهبر جمهوری اسلامی با تمرکز بر سیاست‌های واقع‌گرایانه توانست قدرت نظامی پایدار ایجاد کند؛ ایران به هدفش یعنی حذف آمریکا از معادلات منطقه رسیده است @eeshg1
🔴بوش ۷۰۰۰۰ بمب در ۵ کشور ریخته آزاده اوباما ۱۰۰۰۰۰ بمب در ۷ کشور ریخته آزاده ترامپ ۷۳۰۰۰ بمب در ۵ کشور ریخته آزاده اما جولیان آسانژی که از جنایات این افراد افشاگری کرده در زندانه حقوق بشر و آزادی بیان فقط یک ابزاره در دست دنیای غرب ✍️ جناب آقای استیون @eeshg1
👓 فتنه گرگیج! 🔹 پس از فتنه واکسن و فتنه بی‌آبی، اکنون شیعیان‌گرفتار فتنه جدیدی شده‌اند به نام ! ماجرا را حتما می‌دانید ولی به طور خلاصه این است: یکی‌ از های اهل سنت، بدون اینکه ملاحظه جوانب کلام خود را کند، خواسته خلیفه را اثبات کند، چون طهارت اهل بیت نزد مذهب خودش مسلّم‌بوده، از این مسلّمات استفاده کرده و گفته: نمی‌شود عمر خلیفه نباشد، وگرنه مادران اهل بیت که معاذالله حلال نمی‌شدند،‌ پس: خلیفه حق است!!! ❗️ این نوشتار در صدد پاسخ به این استدلال سست و بی‌پایه نیست و فقط در رابطه با نحوه موضع مومنین نکاتی عرض می‌شود: 1⃣ اکنون که این حرفهای سخیف‌ نشر عمومی یافته، و در آستانه فاطمیه احتمال بروز فتنه مذهبی وجود دارد، خود اقای گرگیج حتما باید عذرخواهی انجام بدهد و در صدد جبران عواطف‌ شیعیان برآید. ضمن اینکه آقای گرگیج خود را به شدت مرید سیدالشهدا می‌داند و اشکهای وی در دفاع از سیدالشهدا نوید این را می‌دهد که خودش عذرخواهی رسمی خواهد کرد 2⃣ عنوان سابّ اهل بیت، ظاهرا برای ایشان صدق نکند و ضمنا ایشان معاذالله نسب اهل بیت را زیر سوال نبردند بلکه در صدد اثبات حرف باطل خود بودند. 3⃣ خود علمای اهل سنت باید سخت ترین موضع را علیه این سخنان موهن بگیرند و از خود اهل سنت، این واقعه محکوم شود تا بساط فتنه مذهبی برچیده شود 4⃣ نزدیک فاطمیه به هیچ وجه نباید جریان مقابله به دست مداحان یا منبری‌های احساسی بیفتد و علما با بیانیه‌ای محکم فضا را به دست بگیرند. 5⃣ اگر کار به بگو مگو و دعوا بکشد، کل اسلام ضربه خواهد خورد و جبهه‌ی کفر سالهاست منتظر چنین فرصتی است. @eeshg1
✴️حضرت امام حسین علیه‌السلام: ای مردم! در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید و در سود بردن از پاداش‌های اخروی شتاب به خرج دهید. 📚کشف الغمّه، ج۲، ص۲۹ @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکس زبانش ذکر را نشناسد قلبش شکر را نمیشناسد. چون زبان آنچه را که در قلب است بیرون می آورد 🕋 فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (بقره/۱۵۲) ⚡️ترجمه: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاس مرا گویید و ناسپاسی من نکنید 🍁🍂🍁🍂🍁🍂
˼ما‌ نیز خواهیم‌ مُرد🖇 و در چشم‌ آیندگان هیچ‌ چیز جز ... هویت‌ تاریخیِ‌مان باقی‌ نخواهد ماند !˹ _شهیدآوینی🌱 ‌ 🍁🍂🍁🍂🍁
♨️نورانیت رخسار از برکات نمازشب 💠رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند؛ 🔸" آیا چهره شب خوان ها را نمی بینید که از همه چهره ها زیباتر است؟ این برای آن است که آنان هنگام شب با خدای سبحان خلوت کرده اند و خدای تعالی جامه ای از نور خود بر چهره ایشان پوشانید. " 📚برگرفته از کتاب ثواب الاعمال 1 🌷التماس دعای فرج ان شاءالله🌷 هرشب به عشق امام زمان عج الله نمازشب بخوانیم💝 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🍁🍁🍂🍁🍂
ثواب خرج کردن برای امام زمان (عجل الله ) 🔔امام صادق(علیه السلام): ⭕️هر کس یڪ درهم خرج امام زمان (عجل الله) کند، آن درهم از دوملیون درهم در کار خیر،فضلیتش بالاتر است . اصول کافے ج 2 ص 156 مکیال المکارم مترجم جلد 2 ص ٣٥٢ 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🍁🍂🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅حمام با آب خیلی گرم در زمستان ممنوع! ✍فصول سرد موجب خشکی پوست می شوند و استحمام با آب خیلی گرم هم موجب می شود چربی سطح پوست از بین رفته و فرد دچار اگزما شود. پس باید برای حمام کردن از آب گرم یا ولرم استفاده کرد. اگر بتوانیم محیط حمام را قبل از حمام کردن، گرم کنیم بهتر است. پیش از این حمام‌ها رختکن داشتند و فرد به سرعت وارد فضای خیلی سرد حمام نمی‌شد. در این فصول یک روز درمیان یا دو روز درمیان باید حمام کرد و اگر پوست سر خیلی چرب نباشد یک دست شستن موها کافی است. حتما موها باید پس از استحمام، آبگیری شود. نباید موها را با سشوآر کاملا خشک کرد. افرادی که موهای خشکی دارند باید پس از آبگیری موها ، ساقه موهای خود را با روغن هایی مثل بادام و یا آرگان ماساژ دهند. ماندگاری زیر دوش آب ولرم در فصل های سرد توصیه نمی شود. حمام حدود 5 دقیقه کفایت می کند و نیازی نیست دوش آب، مدام باز باشد. اصولا نباید با شکم پر و همچنین با شکم خیلی خالی نباید حمام کرد. 📚دکتر علیرضا یارقلی(متخصص طب سنتی ایرانی) @eeshg1 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سی و نهم وقتی محمد خبر را از زبان مادر شنید، خنده‌ای بلند سر داد و در میان خنده با صدایی بریده گفت: «انقدر مامان این پسره رو دعوت کرد و بهش شام و نهار داد که بیچاره نمک‌گیر شد!» ابراهیم پوزخندی زد و با حالتی عصبی رو به مادر کرد: «گفتم این پسره رو این همه حلوا حلواش نکنین! انقدر ناز به نازش گذاشتین روش زیاد شد!» که این حرفش، اعتراض شدید لعیا را برانگیخت: «حالا هر کی میومد خواستگاری عیب نداشت! اونوقت این بنده خدا روش زیاد شده!» و ابراهیم با عصبانیت پاسخ داد: «ببینم این از تهران اومده اینجا کار کنه یا چشم چرونی؟!!!» از حرف تندش، قلبم شکست که مادر اخم کرد و تشر زد: «ابراهیم! خجالت بکش! تو خودت چند بار باهاش سرِ یه سفره نشستی، یه بار دیدی که به الهه چشم داشته باشه؟ هان؟» ابراهیم چشم گشاد کرد و با صدایی بلند طعنه زد: «من نمی‌دونم این پسره چی داره که انقدر دلتون رو بُرده؟!!! پول داره؟!!! خونواده داره؟!!! مذهبش به ما می‌خوره؟!!!» پدر مثل اینکه از حرف‌های ابراهیم باز مردد شده باشد، ساکت سر به زیر انداخته بود و در عوض مادر قاطعانه جواب داد: «مگه مذهبش چیه؟ مگه زبونم لال، کافره که اینجوری می‌گی؟!!! مگه این مدت ازش لاقیدی دیدی؟!!! اگه پدر و مادر بالا سرش نبوده، گناه که نکرده! گناه اون صدامِ ذلیل مرده‌اس که این آتیش رو به جون مردم انداخت! روزی رو هم که خدا می‌رسونه! جوونه، کار می‌کنه، خدا هم ان شاء‌الله به کار و بارش برکت میده!» اما ابراهیم انگار قانع شدنی نبود و دوباره رو به مادر خروشید: «یعنی شما راضی می‌شی خواهر من بره تو یه خونه اجاره‌ای زندگی کنه؟ که تازه آقا بشه دوماد سرخونه؟!!!» و این بار به جای مادر، محمد جوابش را داد: «من و تو هم که زندگی‌مون رو تو همین خونه اجاره‌ای شروع کردیم! تازه اگه این بنده خدا پول پیش و اجاره میده، ما که مفت و مجانی زندگی می‌کردیم!» و سپس با لحنی قاطع ادامه داد: «من که به عنوان برادر راضی‌ام!» جواب محمد در عین سادگی آنچنان دندانشکن بود که زبان ابراهیم را بست و عطیه با لبخندی پشت حرف شوهرش را گرفت: «من که چند بار دیدمش، به نظرم خیلی آدم خوبی میاد!» و لعیا هم تأیید کرد: «به نظر منم پسر خوبیه! تازه من خودم دوران دبیرستان یه دوست داشتم که با یه پسر شیعه ازدواج کرد. الان هم با دو تا بچه دارن خوب و خوش زندگی می‌کنن! یه بارم نشده که بشنوم مشکلی داشته باشن.» ابراهیم که در برابر حجم سنگین انتقادات کم آورده بود، قیافه حق به جانبی گرفت و با صدایی گرفته از خودش دفاع کرد: «من میگم بین این همه خواستگار خوب و مایه دار که مثل خودمون سُنی هستن، چرا انگشت گذاشتین رو این پسر شیعه؟» و این گلایه ابراهیم، بلاخره حرف گلوگیرِ پدر را به زبانش آورد: «به خدا منم دلم از همین می‌سوزه!» که مادر بلافاصله جواب داد: «عبدالرحمن! ابراهیم جوونه، یه چیزی میگه! شما چرا؟ شما که ریش سفید کردی چرا این حرفو می‌زنی؟ هر کسی یه کُفوی داره! قسمت هر کی از اول رو پیشونیش نوشته شده! اگرم این وصلت سر بگیره، قسمت بوده!» که در اتاق باز شد و عبدالله آمد و با ورودش، ابراهیم دوباره شروع به نیش زدن کرد: «آقا معلم! تو که رفیق گرمابه و گلستونش بودی چرا نفهمیدی چی تو سرشه؟» عبدالله که از سؤال بی‌مقدمه ابراهیم جا خورده بود، با تعجب پرسید: «کی رو میگی؟» و ابراهیم طعنه زد: «این شازده دوماد رو میگم!» عبدالله به آرامی خندید و گفت: «خود الهه هم نفهمیده بود، چه برسه به من!» و ابراهیم با گفتن «آخِی! چه پسر سر به زیری!!!» پاسخ عبدالله را به تمسخر داد و رو به مادر کرد: «خُب مامان، ما دیگه زحمت رو کم کنیم!» سپس نگاهی به من کرد و با لحن تلخی کنایه زد: «علف هم که به دهن بزی شیرین اومده! مبارک باشه!» و با اشاره‌ی دست، لعیا را هم بلند کرد و در حالی که دست ساجده را می‌کشید، خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن ابراهیم، گفتگوها خاتمه یافت و محمد و عطیه هم رفتند. @eeshg1 نویسنده :فاطمه ولی نژاد 🌹
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت چهلم مادر خسته و کلافه از مجادله‌ای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار می‌داد، ناله زد: «نمی‌دونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت!» پدر بی‌توجه به شِکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست، اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: «حتماً از حرف‌های ابراهیم عصبی شدی.» و عبدالله به سمت‌مان آمد و گفت: «ابراهیم همینجوریه! کلاً دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه!» سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد: «مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمی‌تونه مانعش بشه!» از فرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرف‌هایش مادر را آرام می‌کرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم، هنوز داشت گِله حرف‌های نامربوط ابراهیم را به عبدالله می‌کرد. از یادآوری حرف‌های تلخ و تند ابراهیم، دلم گرفت و ساکت در خودم فرو رفتم که عبدالله صدایم زد: «الهه جان! می‌خوام برای شاگرد اول کلاس جایزه بخرم. تو خوش سلیقه‌ای، میای با هم بریم کمکم کنی؟» بحث‌های طولانی و ناخوشایند بعدازظهر، حسابی رمقم را کشیده بود، با این حال دلم نیامد درخواستش را رَد کنم. نگاهی به مادر انداختم که نگرانی‌ام را فهمید و با لبخندی پُر محبت گفت: «حالم خوبه! خیالت راحت باشه، برو!» با شنیدن پاسخ مادر، از جا برخاسته و آماده رفتن شدم. به سرِ خیابان که رسیدیم، راهش را به سمت مسیرِ منتهی به ساحل کج کرد. با تعجب پرسیدم: «مگه نمی‌خوای هدیه بخری؟» سرش را به نشانه تأیید تکان داد و با لبخندی مهربان گفت: «چرا! ولی حالا عجله‌ای نیس! راستش اینجوری گفتم که با هم بیایم بیرون، باهات حرف بزنم! حالا موقع برگشت میریم یه چیزی می‌خریم.» می‌دانستم که می‌خواهد در مورد آقای عادلی و تصمیمی که باید در موردش بگیرم، صحبت کند، اما در سکوت قدم می‌زد و هیچ نمی‌گفت. شاید نمی‌دانست از کجا شروع کند و من هم نمی‌خواستم شروع کنم تا مبادا از آهنگ صدایم به تعلق خاطری که در دلم شکوفه زده بود، پی ببرد. در انتهای مسیر، آبی مایل به سبزِ خلیج فارس نمایان شد و با بلند شدن بوی آشنای دریا، عبدالله هم شروع کرد: «الهه! فکراتو کردی؟» و چون سکوتم را دید، خندید و گفت: «دیگه واسه من ناز نکن! ما که با هم رودرواسی نداریم! با من راحت حرف بزن!» از حرفش من هم خندیدم ولی باز هم چیزی نگفتم. با نگاه عمیقش به روبرو، جایی که دریا خودش را روی ساحل می‌کشید، خیره شد و ادامه داد: «الهه جان! مجید پسر خیلی خوبیه! من خودم قبولش دارم! تو این چند ماهه جز خوبی و نجابت چیزی ازش ندیدم! مردِ آروم و صبوریه! اهل کار و زندگیه!» هر چه عبدالله بر زبان می‌آورد، برای من حقیقتی بود که با تمام وجود احساس کرده بودم، هرچند شنیدن دوباره این نغمه گوش‌نواز، برایم لذت بخش بود و ساکت سر به زیر انداخته بودم تا باز هم برایم بگوید: «الهه! وقتی اون روز تو خواستگاری داشت با بابا حرف می‌زد، من از چشماش می‌خوندم که مرد و مردونه پای تو می‌مونه!» از شنیدن کلام آخرش، غروری شیرین در دلم دوید و صورتم را به لبخندی فاتحانه باز کرد که با دست اشاره کرد تا روی نیمکتِ کنار ساحل بنشینم. @eeshg1 🌹
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت چهل و یکم کنار هم نشستیم و او با لحنی برادرانه ادامه داد: «اینا رو گفتم که بدونی من به مجید ایمان دارم! ولی اینا هیچ کدوم دلیل نمیشه که تو یه سِری از مسائل رو نادیده بگیری!» و در برابر نگاه پرسشگرم، با حالتی منطقی آغاز کرد: «الهه! منم قبول دارم که اونم مثل ما مسلمونه! منم می‌دونم خیلی از مصیبت‌هایی که الان داره کشورهای اسلامی رو تضعیف می‌کنه، از تفرقه ریشه می‌گیره! منم می‌دونم که رمز عزت امت اسلامی، اتحاده! اما دلم می‌خواد تو هم یه چیزایی رو خوب بدونی! تو باید بدونی که اون مثل تو نماز نمی‌خونه! مثل تو وضو نمی‌گیره! شاید یه روز به یه مناسبتی لباس مشکی بپوشه و بخواد عزاداری کنه، یه روز هم جشن بگیره! شاید یه روز بخواد کلی هزینه کنه تا بره زیارت و بخواد تو هم باهاش بری و هزار تا مسئله ریز و درشت دیگه که اگه از قبل خودتو آماده نکرده باشی، خیلی اذیت میشی!» همچنانکه با نوک پایم ماسه‌های لطیف ساحل را به بازی گرفته بودم، گوشم به حرف‌های عبدالله بود که مثل طعم تلخ و گسی در مذاق جانم نقش می‌بست که سکوت غمگینم، دلش را به درد آورد و گفت: «الهه جان! من اینا رو نگفتم که دلِ تو رو از مجید سرد کنم! گفتم که بدونی داری چه مسیر سختی رو شروع می‌کنی! من اطمینان دارم که اگه بتونی با این مسائل کنار بیای، دیگه هیچ مشکلی بین شما وجود نداره و کنار هم خوشبخت میشید! این حرفا رو به تو می‌زنم، چون خیالم از مجید راحته! چون اون روز وقتی به بابا قول داد که هیچ وقت بخاطر اختلافات مذهبی تو رو ناراحت نکنه، حرفش رو باور کردم. چون معلوم بود که نه شعار میده، نه می‌خواد ما رو گول بزنه! ولی می‌خوام تو هم حداقل به خودت قول بدی که هیچ وقت اجازه ندی تفاوت‌های مذهبی، اختلافِ زندگی تون بشه!» نگاهم را از زمین ماسه‌ای ساحل برداشتم و به چشمان نگران و مهربانش دوختم: «عبدالله! اما حرف دل من یه چیز دیگه‌اس!» از جواب غیر منتظره‌ام جا خورد و من در مقابل نگاه کنجکاوش با صدایی که از عمق اعتقادم بر می‌آمد، ادامه دادم: «عبدالله! من همون شبی که اجازه دادم تا بیاد خواستگاری، به خودم قول دادم که اجازه ندم این تفاوتِ مذهبی باعث ذره‌ای دلخوری تو زندگی مون بشه. چون می‌دونم اگه این اتفاق بیفته، قبل از خودم یا اون، خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رو ناراحت کردم. چون خوب می‌دونم هر چیزی که مایه اختلاف دو تا مسلمون بشه، وسوسه شیطونه و در عوض اون چیزی که دلِ خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رو شاد می‌کنه، اتحاد بین مسلمون هاس! اما من از خدا خواستم کمک کنه تا اونم به سمت مذهب اهل تسنن هدایت بشه!» سپس در برابر چشمان حیرت زده‌اش، نگاهم را به افق شناور روی دریا دوختم و مثل اینکه آینده را در آیینه آب ببینم، با لحنی لبریز ایمان و یقین پیش‌بینی کردم: «عبدالله! من مطمئنم که این اتفاق می‌افته! می‌دونم که خدا به هردومون کمک می‌کنه تا بتونیم راه سعادت رو طی کنیم!» با صدایی که حالا بیشتر رنگ شک و تردید گرفته بود تا نصیحت و خیرخواهی، پرسید: «الهه! تو می‌خوای چی کار کنی؟» لبخندی زدم و با آرامشی که در قلبم موج می‌زد، پاسخ دادم :«من فقط دعا می‌کنم! دعا می‌کنم تا دلش به سمت سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هدایت شه و مذهب اهل سنت رو قبول کنه! دعا می‌کنم که به خدا نزدیک‌تر شه! می‌دونم که الان هم یه مسلمون معتقده، ولی دعا می‌کنم که بهتر از این شه!» و پاسخم برایش اگرچه غافلگیرکننده، اما آنقدر پُر صلابت بود که دیگر هیچ نگفت. @eeshg1
ایران چهارمین تولیدکننده تیپ میکروسکوپ جهان شد! پس از کشورهای روسیه، آمریکا و آلمان حالا ایران به عنوان چهارمین تولید کننده تیپ میکروسکوپ در جهان شناخته می‌شود. به امید ریشه کن شدن ویروس خودتحقیری! ✍ زهرا رئیسی @eeshg1
❇️امام علی ع در نامه به‌فرزندشان امام‌ حسن ع: دوست، به‌راستی دوست نمی‎شود مگر وقتی‌که دوستی خود را در سه‌جا رعایت بکند: ۱_در غیاب ۲_در گرفتاری ۳_در هنگام مرگ 🟢دوست صمیمی، یار همدمی است که از سرِ عقل و صداقت، رفیقِ خود را در همه مراحل زندگی یاور و ملازم با اوست. 🔹کسی که شأن، کرامت و شخصیت تو را حفظ نمی‌کند، در ارتقای شغلی، مادی و معنوی تو نمی‌کوشد، عیب‎هایت را صادقانه و با روش نیکو، گوشزد نمی‌کند، اگر دوستان نابابی، اطرافت را گرفته‌اند تذکر نمی‌دهد، به سرنوشت و آخرتت، بی‎تفاوت است، "دوست" تو نیست، بلکه دشمن‌ توست... @eeshg1 🌹قربون همه رفیقای با مرام🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا