eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
298 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
9هزار ویدیو
266 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 تولیدکنندگان کرمانشاهی در انتظار سکوی صادراتی آبزیان 🔺 سال‌ها است که از وعده ایجاد سکوی صادراتی آبزیان در استان کرمانشاه می گذرد، تولیدکنندگان استان در انتظار ایجاد آن هستند و برای تجهیز آن ضرب‌الاجل زمانی هم تعیین شده است. 🔺 مدیرکل شیلات استان کرمانشاه در گفتگو با مهر اظهار کرد: جایگاه صادرات آبزیان با احداث سکوی صادرات تثبیت می‌شود و در حال حاضر تولیدات مازاد بر مصرف از طریق سرمایه‌گذاران و صادرکنندگان از خارج از استان خریداری و صادر می‌شود، در صورت ایجاد سکوی صادرات آبزیان در شهرستان قصرشیرین استان کرمانشاه، گونه‌های آمور و کپور با کسب مجوزهای لازم به دولت مرکزی عراق و گونه‌های سردابی به اقلیم کردستان صادر می‌شود که سبب ارزآوری برای کشور است. @eeshg1
📣 سیاست فشار حداکثری ترامپ، فاجعه‌بار بود 🔺 «کریس مورفی» سناتور ایالت «کنتیکت» در پیامی توییتری اذعان کرد: تنها نکته مثبت سیاست فاجعه‌بار فشار حداکثری ترامپ علیه ایران این بود که قطعاً ثابت کرد تحریم های یکجانبه اوضاع را بدتر می کند، نه بهتر. بعد از اینکه ما از توافق خارج شدیم، ایران قوی‌تر شد. 🔺 وی پیشتر نیز در پیامی توییتری اذعان کرده بود: آمریکا چیزی از فشار حداکثری از تحریم ها علیه ایران به دست نیاورد. در واقع اوضاع بدتر شده است؛ حملات بیشتری به نیروهای آمریکایی انجام می شود و برنامه هسته ای (ایران) بزرگ‌تر شده است. ما باید آماده باشیم تا در ازای بازگشت ایران به پایبندی به توافق (برجام)، این تحریم ها را برداریم. @eeshg1
🌹وقتی در بیمارستان به دنیا آمد، تقویم را که نگاه کردیم، روز (ع) بود. اسمش را گذاشتیم محمد هادی. 🌹بعدها خودش هم عاشق امام هادی شد تا جایی که در راه دفاع از حرم آن بزرگوار در حوالی سامرا به شهادت رسید. "شهید محمد هادی ذوالفقاری" ✍کتاب پسرک فلافل فروش @eeshg1
4_5855214135930784343.mp3
3.43M
🌙 ویژه 🍃شبا دلتنگ تو میشم برای گریه شب خوبه 🍃برای توبه کردن هم میگن خوبه 🎤 👌بسیار دلنشین @eeshg1
🔴روانپریشی مفرط اصلاح طلبان! تو برنامه زنده از پاسخگویی فرار میکنن بعد میرن در قالب گفت و گوهای یک طرفه به بررسی حواشی می پردازن. به این حرکت میگن آزادی بیان به سبک اصلاح طلب ها ✍ کوثر طباطبائی @eeshg1
🔴سه حمله به کاروان‌های آمریکا در عراق در ساعات گذشته 🔹«صابرین نیوز» خبر داده از بامداد امروز (یکشنبه) تاکنون، سه کاروان لجستیک متعلق به نظامیان آمریکایی در «السماوه» و «الدیوانیه» هدف قرار گرفته‌اند./ فارس @eeshg1
🔴دسترسی بالاتر از معیارجهانی 🔹خاطرات اسدالله علم بیان می کند در سال ۱۳۵۵ میزان دسترسی به آب آشامیدنی در روستاها ۱ درصد و میزان دسترسی به برق در روستاهای ایران ۴ درصد بیان شده است. 🔹امروزه این میزان، بارشد چشمگیر بالاتر از استاندارد جهانی در میزان دسترسی به آب آشامیدنی در روستاها به ۷۵ درصد و میزان دسترسی به برق در روستاهای ایران به ۹۹.۷ رسیده است. @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهارات جنجالی دبیر کل خانه کارگر ایران: حقوق زمان شاه بر اساس فقر مطلق تعیین شده بود؛ هر کسی قبول ندارد، فیش حقوقی نشانش بدهیم! علیرضا محجوب، دبیر کل خانه کارگر ایران در مورد میزان رفاه در دوران قبل از انقلاب گفت: 🔹حقوق زمان شاه براساس فقر مطلق تعیین شده بود؛ ما در حال حاضر از فقر مطلق بیرون آمده ایم و جزو کشورهایی هستیم که از نظر سطح عمومی زندگی باید درباره خط رفاه صحبت کنیم. 🔹 انقلاب شده است که بتوانیم با صدای بلند حرفمان را بزنیم و رهبری هم بارها حمایت کرده اند @eeshg1
🔴‏کار غربی‌ها تولید همین موجودات است. انسان‌هایی بی‌رگ و ریشه که مانند طوطی‌ حرف‌های باب میل غربی‌ها را برایشان تکرار کنند و آنها نیز به پاس تکرار این کلمات، استخوان‌هایی مانند جوایز حقوق بشری را جلوی آنها بیاندازند. 🔹این موجودات فرومایه اگر کوچکترین شناختی از حقوق خود ‏داشتند باید با لباس‌های زیبای افغانستانی در پارلمان اروپا حاضر می‌شدند و ساعت‌ها از بلایایی می‌گفتند که غربی‌ها بر سر وطن و زن و مرد و کودک و فرهنگ و حقوق زن و حقوق بشر در کشورشان آورده‌اند؛ نه اینکه با چنین سر و وضع مضحکی در سیرک تکراری بانیان وضع موجود افغانستان حاضر شوند. @eeshg1
🔴با نمک! 🔹سال ها سر سفره دولت روحانی نشسته و برای ستاد انتخاباتی او، طرح "من حامی روحانی ام" را طراحی کرده است. بنابراین انتظاری جز این نیست که کاریکاتورش را برای رئیسی بکشد و سنگ طبقات منکوب شده با سوء تدبیر های دولت روحانی را بر سینه بزند! 🔹نمک گیر شدن این طوری است؛ ولو طرف مجبور شود نمک بر زخم مردم بپاشد و شعورشان را به سُخره بگیرد. 🔹آقای با نمک، لابد انبوه کلمات قصار ی را که روحانی و برخی مدیران اشرافی اش -مثل نُقل و نبات- بر زخم های زندگی مردم می پاشیدند، فراموش کرده است: 🔻 خود من هم صبح جمعه باخبر شدم. 🔻 چنان رونقی به اقتصاد بدهیم که مردم از پول ناچیز یارانه بی نیاز شوند. 🔻 ظرف 100 روز اقتصاد را متحول می کنم. 🔻در دوره وزارتم حتی یک خانه هم نساختم. 🔻 پات درد میکنه؟ خودت بمال! 🔻قربانیان تصادف قطار بیمه بودند. 🔻نجومی بگیرها، سرمایه کشورند. 🔻و... 🔹لابد صدها گفتار یا برخورد مثل این، قابلیت نداشت سوژه شود؛ اما دغدغه رئیسی درباره این که کارمند (سامانه ارتباط مردمی دولت) ناهار خورده یا نه، باید سوژه شود! @eeshg1
🔴‏افزایش عجیب انتشار کلیپ های خشونت آمیز و نمایش خشم در جامعه از طریق فضای مجازی ول در میان مدت منتج به عادی شدن خشم و افزایش جرم و جنایت در جامعه خواهد شد. تا دیر نشده باید فکری به حال قانونگذاری جدی و قابل اجرا برای ممانعت از پخش اخبار جعلی و محتوای خشن در سطح جامعه کرد. ✍️ سید علیرضا آل داود @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هرچی پلیس محدودیت رفتاری داره با اوباش بجاش مامورای شهرداری ازادی عمل تو وحشیگری دارن با دست‌فروشای مظلوم. ای پات بشکنه ✍️@eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_امیدت_رو_از_دست_نده.mp3
4.13M
♨️امیدت رو از دست نده، ماه امیده 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @eeshg1
✅بالاترين درجه در بهشت چيست؟ ✍از حضرت رسول (ص) روايت شده كه «بهشت را صد درجه است و ميان هر درجه با درجه ديگر به مقدار فاصله آسمان است با زمين، بالاترين درجه آن فردوس است كه چهار رود بزرگ بهشت از آن مى جوشد و هرگاه از خداوند مسئلت و حاجتى داشتيد فردوس را از حضرتش درخواست نمائيد.(مجمع البيان). اميرالمؤمنين (ع) در وصف بهشت چنين مى فرمايد : درجاتى است كه هر يك بر ديگرى برترى خاص خود را دارد و جايگاههائى كه با يكديگر متغايرند، نعمتهايش پايان نپذيرد و ساكنان آن هرگز از آن كوچ نكنند، جاويدانند كه براى هميشه در عنفوان جوانى در آن بزيند، وطن گزينان كه هيچگاه نوميدى نداشته باشند.(۱) قرآن کريم مي فرمايد: اِنّ الذين ءامنوا و عملو الصالحات كانت لهم جنّات الفردوس نزلا(۲) امّا كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، باغهاي فردوس نيز منزل گاهشان است.» از احاديث استفاده مي‌شود كه فردوس بخشي از بهشت و برترين و بالاترين جايگاه آن است كه در اين بخش پيامبر اكرم، امامان و برخي پيروان راستين آنان مانند ابوذر و سلمان و... ساكن هستند. در روايتي از پيامبر اكرم آمده است: «هنگامي كه از خداوند متعال تقاضا مي‌كنيد، فردوس را تقاضا كنيد كه وسط بهشت، ‌و قسمت اعلي و برتر آن است و بر فراز آن عرش خدا است و از فردوس نهرهاي بهشتي سرچشمه مي‌گيرد.»(۳) در حديث ديگري از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چنين مي‌خوانيم: «براي هر چيزي محل اعلايي است و محل اعلاي بهشت فردوس است و آن براي محمد و آل محمد است.»(۴) 📚پی نوشت: ۱- بحار الانوار، علامه مجلسي، ۸ص۱۶۲ ۲- كهف، ۱۰۷. ۳- پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، ج۶، ص۳۵۱، ۴- بحار الانوار، علامه مجلسي،ج ۲۴، ص۲۶۹ 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ‎‎‌‌‎‎‌‌@eeshg1 🔰
🔴سوالهایی که پلیس در مواجهه با اراذل و اوباش باید از خودش بپرسه! @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. 🍀✨ @eeshg1
عارفی را گفتند: از که آموختی محبت را ؟! گفت: از درخت شکوفه پرسیدند: چگونه؟! گفت: هرموقع به او لگدی زدم، به جای تلافی بر سرم شکوفه ریخت
به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. ﮔﻔﺘند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. ﮔﻔﺘند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ. ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ. ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟ @eeshg1 ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@eeshg1 ✨﷽✨ 🌼حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ✍ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮشحالی‌هایش ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبها این‌گونه ﻧﻮﺷﺖ : 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩخترم ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻪ نمی‌زند ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻟﺒﺎس‌هایم ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ! 🗒ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮرم ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ می‌شوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ هستم! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ می‌کند، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ ! 🗒خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ. میتوان به همه چیز خوب نگاه کرد نه؟ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان عاشقانه مذهبی ( علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و بیست و چهارم آیینه و میز مادر را گردگیری کردم و برای چندمین بار قاب شیشه‌ای عکسش را بوسیده و از اتاق بیرون آمدم. هر چه عبدالله اصرار می‌کرد که خودش کارهای خانه را می‌کند، باز هم طاقت نمی‌آوردم و هر از گاهی به بهانه نظافت خانه هم که شده، خودم را با خاطرات مادر سرگرم می‌کردم. هر چند امروز همه بهانه‌ام دلتنگی مادر نبود و بیشتر می‌خواستم از جاذبه میدان عشق مجید بگریزم که بخاطر شیفت کاری شب پیش، از صبح در خانه بود و من بیش از این تاب تماشای چشمان تشنه محبتش را نداشتم که در خزانه قلبم هیچ انگیزه‌ای برای ابراز محبت نبود و چه خوب پای گریزم را دید که با نگاه رنجیده و سکوت غمگینش بدرقه ام کرد. کار اتاق که تمام شد، دیگر رمقی برای نظافت آشپزخانه نداشتم که همین مقدار کار هم خسته‌ام کرده و نفس‌هایم را به شماره انداخته بود. خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد: «الهه! یه لحظه صبر کن کارِت دارم.» و همچنانکه گوشی موبایلش را روی میز می‌گذاشت، خبر داد: «بابا بود الان زنگ زد. تا یه ساعت دیگه میاد خونه. گفت بهت بگم بیای اینجا، مثل اینکه کارِت داره.» و در مقابل نگاه کنجکاوم، ادامه داد: «گفت به ابراهیم و محمد هم خبر بدم.» با دست راستم پشت کمرم را فشار دادم تا قدری دردش قرار بگیرد و پرسیدم: «نمی‌دونی چه خبره؟» لبی پیچ داد و با گفتن «نمی‌دونم!» به فکر فرو رفت و بعد مثل اینکه چیزی به خاطرش رسیده باشد، تأکید کرد: «راستی بابا گفت حتماً مجید هم بیاد.» سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید: «مجید امروز خونه‌اس؟» و من جواب دادم: «آره، دیشب شیفت بوده، امروز از صبح خونه اس.» و سر گیجه‌ام به قدری شدت گرفته بود که نتوانستم بیش از این سرِ پا بایستم و از اتاق بیرون آمدم. دستم را به نرده چوبی راه پله گرفته و با قدم‌هایی کُند بالا می‌رفتم. سرگیجه و تنگی نفس طوری آزارم می‌داد که دیگر سردرد و کمردرد را از یاد برده بودم. در اتاق را که باز کردم، رنگم به قدری پریده بود و نفس‌هایم آنچنان بریده بالا می‌آمد که مجید از جایش پرید و نگران به سمتم آمد. دستم را گرفت و کمکم کرد تا روی کاناپه دراز بکشم. پای کاناپه روی زمین نشست و با دلشوره‌ای که در صدایش پیدا بود، پرسید: «الهه جان! حالت خوب نیس؟» همچنانکه با سر انگشتانم دو طرف پیشانی‌ام را فشار می‌دادم، زیر لب گفتم: «سرم... هم خیلی درد می‌کنه، هم گیج میره!» از شدت سرگیجه، پلک‌هایم را روی هم گذاشته بودم تا در و دیوار اتاق کمتر دور سرم بچرخد و شنیدم که مجید زیر گوشم گفت: «الان آماده میشم، بریم دکتر.» به سختی چشمانم را گشودم و با صدایی آهسته گفتم: «نه، بابا زنگ زده گفته تا یه ساعت دیگه میاد، گفته ما هم بریم پایین.» چشمانش رنگ تعجب گرفت و پرسید: «خبری شده؟» باز چشمانم را بستم و با کلماتی که از شدت تنگی نفس، به لکنت افتاده بود، جواب دادم: «نمی دونم... فقط گفته بریم...» و از تپش نفس‌هایش احساس کردم چقدر نگران حالم شده که باز اصرار کرد: «خُب الان میریم دکتر، زود بر می‌گردیم.» از این همه پریشان خاطری‌اش که اوج محبتش را نشانم می‌داد، لبخند کمرنگی بر صورتم نشست و نمی‌خواستم بیش از این دلش را بلرزانم که چشمانم را گشودم و پاسخ پریشانی‌اش را به چند کلمه دادم: «حالم خوبه، فقط یه خورده سرم گیج رفت.» ولی دست بردار نبود و با قاطعیت تکلیف را مشخص کرد: «پس وقتی اومدیم بالا، میریم دکتر.» در برابر سخن مردانه‌اش نتوانستم مقاومت کنم و با تکان سر پیشنهادش را پذیرفتم که سر درد و کمر درد و تنگی نفس امانم را بریده و امروز که سرگیجه هم اضافه شده و حسابی زمین گیرم کرده بود. نویسنده : valinejad @eeshg1 با ما همراه باشید🌹 کرمان های عاشقانه مذهبی