#ضرب_المثل
رَكَب خوردن یا ركب زدن
اين اصطلاح از فنون كشتي سنتي گرفته شده است، كشتياي كه از دوره باستان در ايران رايج بوده و برد و باختش بر اساس زمين زدن حريف مشخص ميشده است.
«كشتي» در واقع همان شال سفيد رنگي بوده است كه وقتي نوجوان زرتشتي به سن تكليف ميرسيد به دور كمرش ميبستند و كشتيگير يعني دو نفر اين شال را به مشت گرفته و سعي كنند كه حريف را شكست دهند.
نتيجه اين مسابقه هم در مناطق مختلف فرق ميكرد.
در جايي وقتي زانوي حريف به زمين ميخورد كشتي تمام بود و اصطلاحاً «حريف را به زانو در آورده بود».
در برخي مناطق هم بايد پشت حريف را به زمين ميزد كه اصطلاحاً گفته ميشد «پشت حريف را به خاك ساييده يا به خاك رسانده است».
ركب زدن که از فنون اين نوع كشتي بود نوعي پشت پا زدن بود كه تعادل حريف را بهم زده و محكم او را به زمين ميكوبيد، فني كارآمد كه اگر فرصت اجرا مييافت حتماً باعث شكست حريف ميشد.
از اين رو در زبان عامه هرگاه فردي فريبي كارگر بزند يا ترفندي بكار برد كه حتماً مقصودش حاصل شود ميگويند ركب زده و فرد مبتلا بِهِ اين ترفند يا حيله را ميگويند ركب خورده است.
https://eitaa.com/eeshg1
#ضرب_المثل
نه شیر شتر نه دیدار عرب
از قدیم مشهور بوده که اعراب قبایلی بیابان گرد بودند و چهار پایانی که مورد استفاده شان قرار میگرفت شتر بود.
ظاهرا دیدار عرب آنقدر درد سر و سختی و بدی به همراه داشت که بین ایرانی ها مشهور شده بود که نمی ارزد انسان برای به دست آوردن شیر شتر با همه فوایدی که دارد به سراغ آنها برود.
کاربرد این ضرب المثل زمانی است که انسان از کسی بدی ببیند یا دیدار آن فرد بسیار پر دردسر و همراه با مشکلات باشد حتی اگر آن فرد خصلت نیک یا چیز مهمی داشته باشد که انسان مجبور باشد به آن فرد رجوع کند؛ از این کار منصرف میشود و می گوید:
💫نه شیر شتر نه دیدار عرب💫
https://eitaa.com/eeshg1
سالی كه نكوست از بهارش پیداست!
@eeshg1
ضرب المثل بالا در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و در واقع شروع کار پایان آن را نشان می دهد. این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده است. اگر در فصل #بهار بارندگی خوب و کافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع می گویند: سالی که نکوست از بهارش پیداست.
در ادامه ی این ضرب المثل جملهی دیگری هم هست که اینروزها کمتر از آن استفاده میشود و بیشتر مثل یک ضربالمثل جداگانه کاربرد دارد: سالی که نکوست ازبهارش پیداست، ماستی که تُرشه از تغارش پیداست
@eeshg1
قسمت دوم این #ضرب_المثل هم، مثل بخش اول ، همان معنا را دارد. درگذشته که ماست را در تغار "ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند" درست می کردند ، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزانتر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد و قیمت کمی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و #تهیدست نداشت. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.
@eeshg1
#ضرب_المثل
#از_آب_گل_آلود_ماهی_گرفتن
این ضربالمثل بیشتر دلالت بر افراد سودجو و منفعتطلب دارد.
داستان این ضربالمثل از این قرار است که:
مرد ماهیگیری، در حال ماهیگیری از رودخانهای بود. تور ماهیگیری خود را به میان جریان آب قرار داده بود.
همزمان ریسمانی را هم در آب قرار داده بود که تکه سنگی به آن وصل بود. آن ریسمان را تکان میداد و آب را گلآلود میکرد.
رهگذری او را در این حال میبیند و به ماهیگیر میگوید: این چه کاری است که میکنی؟ این آب آشامیدنی است و تو با این کار آن را آلوده میکنی و دیگر برای ما قابل استفاده نیست؟!
ماهیگیر اما در جواب میگوید: من هم مجبورم، میخواهم ماهی بگیرم که از گرسنگی نمیرم. با این کار و تکان دادن این ریسمان آب گلآلود میشود، و ماهیان راه خود را گم میکنند و در دام من گرفتار میشوند.
این ضربالمثل کنایه از افرادی است که از موقعیتی خراب و آشفته سوءاستفاده میکنند و منفعت خود را میطلبند.
💕❤️💕
#ضرب_المثل
"به کُرسی نشاندنِ حرف" از کجا آمده؟!
"رسم خواستگاری و بله بران" در گذشته ایجاب می کرد که پس از آن که میان خانواده های عروس و داماد درباره ی "مهریه" و دیگر "خرج های" ازدواج توافق به دست می آمد و پیشنهاد های پدر و مادر عروس سرانجام مورد پذیرش خانواده داماد قرار می گرفت و "قباله عقد" نیز نوشته می شد.
آن گاه عروس را بزک کرده بر یک "کرسی" که در آن زمان "جای نشستن مهتران و بزرگان" بود، می نشاندند ( در آن زمان از مبل و صندلی خبری نبود و کهتران نیز بر چهارپایه می نشستند) و او را در برابر تماشای دوشیزگان و بانوان محله و آبادی قرار می دادند.
"نشستن عروس بر کرسی" و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانواده عروس درخواست های خود را به خانواده داماد "قبولانده" و یا "تحمیل" نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است.
👈از این رو این اصطلاح اندک اندک دامنه ی معنایی گسترده تری یافت و مجازاً در مورد قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت...
💕💛💕
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#نه_آتش_زیرش_کن_نه_جارو_توی_سرش_بزن
مردی از دهکده ای به شهر آمده بود. در بازار از دکه باروت سازی گذشت که شوره میپخت. هر دم آتش زیر دیگ را تیز میکرد و چون دیگ به کف مینشست با جارویی که در دست داشت بر کفها میکوفت تا فرو نشیند. یک چند در کار او نگریست و چون دید او خود با تیز کردن آتش سبب کف کردن دیگ میشود به نصیحت گفت: «برادر! نه آتش زیرش کن، نه جارو تو سرش بزن!»
پیامها
1. انسان باید از افراط و تفریط پرهیز کند.
2. زیادهروی و افراط همان مقدار کار را خراب میکند که تفریط و کوتاهی.
3. اعتدال و میانهروی بهترین راه به سرانجام رسیدن کارهاست.
موارد کاربرد:
1. برای کسی که در کارهای خود تعادل ندارد و یا افراط میکند و یا تفریط.
2. در مذمت و نکوهش افراط و تفریط در کارها.
🍃
🦋🍃 @eeshg1
#ضرب_المثل 🌷#حکایت
✨تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
✨صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
✨قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
✨قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
✨ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .
✨قاضی گفت: دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
✨از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند:
پنبهدزد دستبه ریشش میکشد
🍁🍂🍁🍂🍁
#نکته
📌عده ای این #ضرب_المثل غلط رو به کار
می برند؛
❗️هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش❗️
و اینطور #توجیه می کنند که سود و زیان کار هر کس متوجه خودش میشه و #گناه دیگران به ما مربوط نیست...!👇
⁉️ آیا این ضرب المثل، با #عقل سازگاری داره؟!
🔻یعنی اگه انبار همسایه آتیش بگیره، به ما #ربطی نداره؟! 😟
🔺حداقل برای اینکه به انبار خودمون سرایت نکنه، باید #عکس_العمل نشون بدیم و #بی_تفاوت نباشیم!
✅ افراد جامعه، ساکنان یک کشتی هستند.
گناه در #جامعه، مثل سوراخ کردن کشتی در دریاست!
همین که آب وارد شد، همه رو غرق میکنه!
همینطور خطر #گناه_علنی، متوجه همه مردم جامعه است!
👈پس این تفکر که گناه کسی در #سرنوشت دیگران #اثر نداره، صحیح نیست.
🍂🍁🍂🍁
#داستانک
#ضرب_المثل _"یک_بام_و_دو_هوا
ضرب المثلی است معروف وبسیار قدیمی هرگاه شخص یا گروهی مطلبی یا شیئی را از کسی بخواهند وبه خواسته آنان توجه نشود ولی دیگران از آن بهره مند گردند ، از این ضرب المثل استفاده می شود .
یک بام و دو هوا!
زنی بود که با عروس ودامادش در خانه ای زندگی می کردند، تابستان بود وهوا گرم ، همه روی پشت بام میخوابید ند . یک طرف بام ، داماد ودخترش می خوابیدند وطرف دیگر بام عروس وپسرش .
شبی زن پیش گفته ، روی پشت بام آمد ومشاهده کرد که دختر ودامادش جدا از هم خوابیده اند .
گفت : هوا به این سردی ، خوب نیست از هم جدا بخوابید بروید کنار هم !
آنطرف بام دید که عروسش درست تنگ بغل پسرش خوابیده ،
گفت : هوای به این گرمی ، خوب نیست بهم چسبیده بخوابید ، از هم جدا بخوابید !
عروس که این طور دید بلند شد وگفت :
قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را
یک بر بام سرما را یک بر بام گرما را
و از همان زمان بود که این ضرب المثل تولد شد وبین مردم رایج گردید .
در بعضی جاها این شعر عامیانه چنین خوانده می شود :
قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را
یک بر بوم زمستون یک بر بوم تابستون
❄️☃❄️☃❄️
#ضرب_المثل
🌱 داستان کوتاه
روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند ميرود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟!
مرد فقير که اين را ميشنود قصد رفتن ميکند و با خود ميگويد وقتي صاحبخانه بر سر مال خود با اعضاي خانوادهاش اين طور دعوا ميکند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خانه باز ميشود و مرد ثروتمند از خانه بيرون ميزند و فقير را جلوي خانه ميبيند. از او ميپرسد اينجا چه ميکند؟ مرد فقير هم ميگويد کمک ميخواسته اما ديگر نميخواهد و شرح ماجرا ميکند.
مرد غني با شنيدن حرفهاي او، لبخندي ميزند، دست در جيب ميکند مقداري پول به او ميبخشد، و مي گويد: #حساب_به_دينار، #بخشش_به_خروار.
از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را ميبخشند.
💕💚💕💚
#ضرب_المثل
#زیرکاسه_نیم_کاسه_ای_است
(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)
در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند. آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت...
❄️🌨☃🌨❄️
#ضرب_المثل
در زمانهاي دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليکن کمي خجالتي بود.
مرد تاجر همسري کدبانو داشت که دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر کسي را آب ميانداخت.
روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب کرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسيد که حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دکتر برود.
پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت . دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه کرد و برايش دارو نوشت .
پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولي همسر تاجر خيلي اصرار کرد و او را براي ناهار به خانه آورد .
همسر تاجر براي ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه هاي آش را گذاشتند . تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشقها را بياورد .
پسرک خيلي خجالت ميکشيد و فکر کرد تا بهانهاي بياورد و ناهار را آنجا نخورد . فکر کرد بهتر است بگويد دندانش درد مي کند. دستش را روي دهانش گذاشت .
تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرک دستش را جلوي دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله کردي ، صبر مي کردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي !
زن تاجر که با قاشقها از راه رسيده بود به تاجر گفت : اين چه حرفي است که مي زني ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من که تازه قاشق ها را آوردم.
تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهي کرده است.
از آن پس، وقتي کسي را متهم به گناهي کنند ولي آن فرد گناهي نکرده باشد، گفته ميشود:
#آش_نخورده_ودهان_سوخته !
🌸🌸🌺🍃