eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
427 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
. (ع) حرم خاکی تو کعبه ی آمال حسن زائرت،زائر سرمست و خوش اقبال حسن پای ابقای شریعت سر و جان نشناختی ولی افسوس که حقت گشت پامال حسن بسکه سنگین بود داغی که تو در دل داشتی که شدی از اثر زهر،سبک بال حسن تو در آن کوچه چه دیدی که از آن صحنه به بعد قامتت گشت به یکباره چنان دال حسن طی شد عمرت به غم و غصه و اندوه و فغان تا دم مرگ تو را بود چنین حال حسن به گمانم که نزد زهر شرر بر جانت شعله افتاد ز طفلی به پر و بال حسن صبر تو کرببلای دگری میباشد روضه ی غربت تو روضه ی گودال حسن خوب شد شام دهم چشم پر آب تو ندید غارت معجر و گهواره و خلخال حسن .
. با آنکه روی خاک روی سیاه سوده ام من را ببخش بنده ی خوبی نبوده ام بگذر ز من،گر چه شدم گرم معصیت اما هماره لطف و عطایت ستوده ام جای دعا و بندگی و عشق پروری افسوس درخطاوجرم وگناه بوده ام از چه دگر مسیر تو را طی نمیکنم؟ از چه ز دل غبار عبادت زدوده ام؟ تو خالق منی و منم عبد سرگشت دست طلب به غیرتو یارا گشوده ام! با کرده های خویش و جدا ازتو بودنم صبر از کف و قرار از دل زارم ربوده ام
. عج ماه من پرده برافکن که تماشات کنم یک نشانی بده تا آیم و پیدات کنم دل غمدیده نشد فارغ از این هجرانت جلوه ای کن که دل غمزده شیدات کنم اگر از کوی توآید خبری، تا همه عمر دل محنت زده را طعمه صحرات کنم ای به قربان تو و خال تماشایی تو کی شود جان به فدای رخ زیبات کنم از کدامین گذری می گذری تا دل را فرش خاک قدم و خاک کف پات کنم نرگس مست تو بیتاب کند عالم را نگهی کن، که نگه بر تب چشمات کنم حسرتی مانده به دل از غم نادیدن تو تو بیا تا که علاج از پی هیهات کنم صدف چشم من ازهجرتوگوهربار است گوهرخون شده ازاشک، به دریات کنم ✍ .
.. و مگر که کوفی ظالم ز من گناهی دید که بین کوفه سفیرت چه بی پناهی دید میا، به جان رقیه اگر بیائی تو زبان گشودن شش ماهه رانخواهی دید شرمندگی گرفته نفس را به سینه ام من روضه خوان کوچه تنگ مدینه ام کوفه میا تو را به رقیه قسم ،حسین آخر به یاد روی کبود سکینه ام از غربت تو سینۀ زارم شده دلتنگ بگذر از این شهر پر از حیله ونیرنگ هرجاسخن ازغارت وجنگ است حسین جان ترسم که خورد بر زینب ز جفا سنگ من رفتم و از من به تو ای شاه سلامی بالای سر دارم و اینست پیامی شمشیر مهیا شده بر کشتنت آقا اینجا تو میا نیست دراین شهر مرامی حیف است که بر پیکر تو تیر ببارد بر پیکر نو ضربۀ شمشیر ببارد سرنیزه شده تشنۀ خون بدن تو حیف است که بر پیکر تو سیر ببارد خنجر شده لب تشنۀ خشکیده گلویت سرنیزه و شمشیر مهیاست به سویت صد حیف نشد تا که ببوسم رخ نازت صد حیف که سرزنیزه زند بوسه به رویت اینجا سخن از عشق و وفانیست برگرد درکوفه نشانی ز صفا نیست برگرد هرجا سخن از خنجر تیز است آقا حرفی به جز از رأس جدا نیست برگرد کوفه هدفی جز تن صدپاره ندارد امّید در این شهر ره چاره ندارد اینجا سخن از بستن آب است،برگرد توتاب عطش داری و شیرخواره ندارد از ساغر گردون می اندوه چشیدم خیری من از این شهر جفاپیشه ندیدم اینجا تو میا نیزه و شمشیر مهیاست از ضربت آنان به تن خویش،کشیدم ازکوفه و کوفی صفتان خسته و زارم جز ناله در این شهر طرفدار ندارم کاری زمَن ایدوست نیاید، به جزاینکه از بیکسی و غربت تو اشک ببارم جا شد به تنم نیزه و شمشیر حسین جان پر شد همۀ پیکرم از تیر حسین جان از بام زدند بر سر سودازده ام سنگ ازضعف شدم زار و زمینگیر حسین جان لب،تشنه ودل،خسته ودندان شکسته اینها همه فخر است که جانباز تو هستم شادم که زعشق تو سرم بر سر دار است این دار گواه است که سرباز تو هستم اینجا کمر بر قتل تو بستند مردم بازار شمشیر و سنان غوغاست آقا جمعی همه خنجر به دست در انتظارند مقصودشان رأس تو و سقاست آقا کوفه میا که قامتت از غم کمان شود از بهر داغ قاسم و عباس و اکبرت با خود سه ساله را تو میاور به همرهت ترسم که تازیانه شود سهم دخترت در حیرتم که این همه لشگر کجا روند دارند همه به همرهشان خنجر و سنان تیر سه شعبه دیدم و از بغض حرمله ترسم که اصغرت نگشاید دگر زبان آیی اگر به کوفه میاور رقیه را اینجا سخن زکعب نی و تازیانه هاست با نیزه ها و خنجر و شمشیرها حسین جسم تو و تن اکبر نشانه هاست رحمی به حال خواهر غم پرورت نما رحمی به حال نجمه و حال سکینه کن این کوفه چون مدینۀ زهرا کش است وای یادی زآتش در و مسمار و سینه کن از بهر غربتی که تو داری حسین من در هر گذر به یاد تو چشمم پر آب شد تیرسه شعبه ای که بدیدم به چشم خویش جانم پر از شراره به حال رباب شد ای شه میا به کوفه که این قوم کینه جو طرحی برای کشتن اکبر کشیده اند نفرین به چشمهای حریص و پلیدشان گویا که گوشواره و معجر ندیده اند اینجا کمر به قتل تو بستند حسین جان حرفی ز وفا و ز حیا نیست در اینجا تو جای خودت ،اکبرو عباس همینطور حتی نکنند رحم به شیرخواره ات آقا سوگند به زهرا که همین است دعایم ایکاش در این شهر نیفتد گذر تو ترسم که بیائی،غم عباس ببینی ترسم که ز داغش بشود خم کمر تو ......................................................................